گفت وگو با حضرت آيت الله حاج سيد مهدى روحانى قدّس سرّه [1]
حضرت آيت الله، لطفا اگر نكاتى در مورد وضع تحصيلات اوليه، اساتيدتان و در مورد تجاربى كه در ارتباط با نحوه درس خواندن و مباحثات خود در طول تحصيل كسب فرموده ايد، و همچنين در مورد نكته هاى لطيفى كه از اساتيدتان به خاطر داريد به منظور راهنمايى خوانندگان مجله دراختيار ما بگذاريد، بسيار سپاسگزار خواهيم بود.بسم الله الرحمن الرحيم. در مورد سؤالاتى كه فرموديد، چون زمان درازى سپرى شده من اكنون چيز واضحى به خاطر ندارم، ولى به طور كلى مى توان گفت: وقتى كه ما شروع به تحصيل كرديم به علت تسلط حاكميت پهلوى بر حوزه هاى علمى، اين حوزه تقريبا هيچ رونقى نداشت و مشكلات زيادى در پيش پاى طلاب علوم دينى قرار داشت، در تمام حوزه علميه قم تنها دو سه نفر كه يكى از آنها بنده و ديگرى آقاى شيخ محمد حسين، آقازاده مرحوم آيت الله آقا شيخ عبدالرزاق قائنى بود در سنين جوانى علاقه به تحصيل علوم دينى نشان داده و مشغول بوديم. البته پس از شهريور 0132 روز به روز بر تعداد طلاب جوان در حوزه افزوده شد. برنامه مقطعى درس نيز همان بود كه پيش از انقلاب در حوزه معمول بود؛ طلبه از همان ابتدا از شرح امثله شروع مى كرد و بعد به ترتيب صرف مير، تصريف و... را مى خواند، ولى در آن دوران هيچ گونه انگيزه و شوقى براى تحصيل در حوزه ها وجود نداشت، در آن وقت يكى از اساتيد ما مرحوم آقاى آقا شيخ عبدالرزاق قائنى (رضوان الله تعالى عليه) بودند كه بعدها به تهران منتقل شدند و در آن جا امامت جماعت مسجد صبوحى در نزديكى ميدان شوش را به عهده داشت و به عنوان يكى از مدرسين مدرسه مروى مشغول تدريس شدند، مرد بسيار وارسته و بزرگوارى بودند كه ما از سيوطى تا مكاسب را به همراهى آقازاده ايشان، آقا شيخ محمد حسين، در محضر ايشان، استفاده كرديم. البته در اين بين اساتيد ديگرى نيز بودند و تا جايى كه به خاطرم مانده جناب آقاى علوى داماد آيت الله گلپايگانى، آقاى شيخ جعفر صبورى كه الآن در كاشان تشريف دارند و آقايان ديگرى از جمله آنان بودند كه ما دوره سطح را در خدمت ايشان تتلمذ مى كرديم و پس از مدتى در سال 1362 قمرى كه نوزده سال بيشتر نداشتم به قصد ادامه تحصيل عازم نجف اشرف شدم. تقريبا يك سال در آن جا ماندم، قسمت عمده كفايه و رسائل و مكاسب را به ترتيب خدمت آقايان: مرحوم آقا ميرزا باقر زنجانى و مرحوم آقاى حاج ميرزا حسين يزدى و مرحوم آقا سيد يحيى يزدى خواندم، بعد كه دوباره به قم بازگشتم، مقدارى از رسائل يعنى باب برائت و اشتغال كه در نجف به اتمام نرسيده بود و قسمتى از مكاسب را اين جا خدمت امام (مدظله العالى) خواندم. بعد در سال 1365 قمرى كه مرحوم آيت الله بروجردى به قم تشريف آوردند، من از همان وقت در درس خارج ايشان شركت كردم. عمده درس خارج بنده خدمت ايشان و مرحوم آيت الله آقا سيد محمد محقق داماد بود كه تا همين اواخر نيز ادامه داشت. ديگر از اساتيدم، مرحوم آيت الله حجت و آيت الله حاج سيد احمد خوانسارى و آيت الله علامه طباطبائى بودند. پس از اتمام سطح، اشتغال ما در حوزه منحصر به بحث و بررسى همان مباحثى بود كه اين آقايان عنوان كرده بودند. بعد هم خودمان در حوزه، تدريس قسمت هايى از سطح را شروع كرديم و اين اواخر به تدريس خارج خمس و يك درس خارج اصول، مشغول بوديم كه پس از انقلاب، قسمت اعظم شاگردان با استعداد ما مسؤوليت هايى در تشكيلات كشورى به عهده گرفتند و در نتيجه، درس به علت عدم حضور شاگردانى قوى و جدى به تعطيل كشانده شد. هم مباحثه هاى ما اكنون عبارت از آقايان حاج سيد موسى شبيرى زنجانى و حاج ميرزا على احمدى ميانجى و حاج ميرزا احمد آذرى قمى و... مى باشند. سابق بر اين هم با عدّه اى از آقايان تا حدودى كه به ياد دارم مانند امام موسى صدر و شهيد بهشتى و آقاى حاج سيد عبدالكريم موسوى اردبيلى و عده اى ديگر درس و بحث هاى مشتركى داشتيم.اكنون مباحثه اى با آقاى شبيرى و عده اى ديگر داريد، اين مباحثه از كى شـروع شده و موضوع آن چيـست؟اين يك مباحثه فقهى معمولى است كه عادتا آقايان از زمان هاى سابق تا جايى كه ما يادمان مى آيد چند نفرى دور هم جمع شده و مبحثى را عنوان كرده و درباره آن بحث و بررسى مشتركى را ادامه مى دادند. اين مباحثه مدت هاست - شايد از همان سال 1363 هجرى قمرى - شروع شده و دامنه آن تا زمان حاضر كشيده شده است و در ابواب مختلف فقه بوده است. البته در اين مدت تعداد شركت كنندگان از جهت تعداد در نوسان بوده و خيلى اوقات آقاى آذرى و نوعا بيشتر اوقات آقاى احمدى ميانجى شركت دارند.اين مباحثات به صورت كتاب در آمده يا نه؟ نه، به آن شكل جمع آورى نشده، البته ممكن است هر كس براى خودش چيزى تنظيم كرده باشد، اما هيچ بابى به صورت مرتب نوشته نشده مگر آن قسمت هايى كه در خدمت آيت الله بروجردى و آقاى داماد خوانده ايم كه قسمت زيادى از اينها را بعضى از آقايان به طور كامل نوشته اند و بعضى ديگر نه، و بنده از آن دسته هستم كه اين درس ها را به طور نا مرتب و تنها مطالبى را كه تازگى داشت يادداشت كرده ام. چون شما در درس مرحوم آيت الله بروجردى شركت مى كرديد در مورد مزاياى كلى درس ايشان و همچنين از خاطرات جالب كه ممكن است از اين درس داشته باشيد دو سه نمونه بيان فرماييد.درس مرحـوم آيت الله بروجـردى مزيت بسيار بزرگـى داشت؛ در واقع مى توان گفت كه ايشان با روش مخصوص خود حقى عظيم بر گردن حوزه هاى علميه به ويژه فقه شيعه دارند، ايشان يك بحث از مباحث را به طور سهل و ممتنع شروع كرده و نخست جنبه نقلى مسأله را مورد بررسى و دقت قرار مى دادند و روى همين حساب بود كه ايشان به خودِ روايات و اين كه در بادى نظر از آنها چه برداشتى مى شود، اهميت فراوانى قائل بودند و شاگردانشان را به رعايت اين امر مؤكدا تشويق مى فرمودند؛ مثلا يادم هست يك روز مى فرمودند: «آقا، مسأله، مسأله نقلى است (عقلى نيست) و در روايات ائمه ما هم مطرح شده است، شما بايد پيش از همه به سراغ روايات برويد كه آيا ائمّه ما اين مطلب را مطرح و درباره آن نظرى ارائه فرموده اند يا نه؟ چون وسيله بررسى و استدلال درباره مسأله يا مسائل فقهى و رسيدن به هدف مطلوب براى شما، همين مقدار روايات است كه به وسيله اصحاب ائمه نقل شده و اكنون در دسترس ماست و مقدارى هم روش هاى تحقيقى اصولى و فتاواى علماست كه اينها هم از همان روايات برداشت شده و بر آنها مترتب هستند. با به كار گرفتن اين روش ساده استدلالى است كه شما مى توانيد بفهميد كه آيا اين مسأله پيش ائمّه ما مطرح شده يا نه و در صورت مطرح شدن، درباره آن چه فرموده اند». از اين رو، ايشان در الفاظ روايات و آنچه كه از خود آن روايات، بدون اعمال روش هاى پيچيده و قيل و قال هاى اصولى از آن استفاده مى شود، دقت مى فرمودند و پاره اى از سبك هاى اصولى را كه در برخى از كتب دنبال شده، داير بر اين كه روايتى را مورد بررسى قرار داده و در اطراف عام و خاص و نسبت هاى منطقى موجود در ميان اين روايت و روايت هاى ديگر بحث هاى مفصلى مى كنند براى تحقيق و بررسى فقهـى چندان مناسب نمى ديدند. ايشان ابتدا يك نظر خيلى طبيعى و عادى به متون روايات و اين كه از آنها چه فهميده مى شود مى فرمودند و متن و اصل مسأله را تحقيق و روشن مى كردند و سپس در مرحله دوم به بررسى مسائل فرعى كه از مسأله مورد بحث متفرّع مى شد مى پرداختند و اين سبك را ايشان از شيخ ابوجعفر طوسى رحمه الله الهام گرفته بودند و روش تحقيقاتى محقق حلّى، صاحب شرايع، نيز همين گونه است. خلاصه، مى توان گفت روش فقهى ايشان اين بود كه ابتدا، اصول و امهات مسائل را مورد توجه قرار داده و آنها را با فروع مسائل درهم نمى آميختند و سپس بعد از بررسى هاى لازم درباره اصول مسائل به بررسى فروع مسائل مى پرداختند.آيت الله داماد، يكى از اساتيد ما، درباره روش استدلالى مرحوم آيت الله بروجردى تعبير جالبى داشتند، ايشان مى فرمودند: انصافا اين مرد (آيت الله بروجردى) در شناخت و بررسى اصول مسائل فقهى يعنى مطالب اوليه و امهات مسائل فقهى كم نظير بودند، ولى مهارت و دقت نظر ايشان را در مسائل فرعى چندان به چشم اعجاب نمى نگريستند و در اين زمينه مى فرمودند: «عظمت و اهميت فقهى آيت الله بروجردى بيشتر در همين پيدا كردن امهات مسائل است». اين نكته را هم بايد اضافه كرد كه روش آيت الله بروجردى انصافا تأثير عجيبى از خود در حوزه هاى علمى به جا گذاشت، نه تنها در حوزه قم - كه محل اقامت ايشان بود- بلكه در حوزه نجف و ساير حوزه ها، به زودى اثر آن در طرز برخورد و تلقّى اساتيد بزرگ از مسائل فقهى همچون آيت الله خوئى و ديگران ظاهر گرديد. اگر حضرت عالى غير از فقه در زمينه هاى ديگر مانند تاريخ فقه، تفسير و... نوشتـه اى داريـد دربـاره آنها توضيحاتـى بفرماييـد؟من در طول مطالعات جنبى و خارج از برنامه حوزه، كه فقه و اصول است، به يك نكته اساسى متوجه شده ام كه مى خواهم آن را به فضلاى محترم نيز تذكر دهم و آن اين كه آقايان بايد در مطالعات جنبى شان ترتيبى اتخاذ نمايند كه وقت و مطالعه شان به هدر نرود؛ انسان دوست دارد همه چيز بداند، مى خواهد تاريخ بداند، تفسير بداند، حديث بداند، بر اوضاع سياسى و اجتماعى دنيا مسلط باشد، ولى يك نفر به تنهايى نمى تواند در همه اين رشته هاى علمى مطالعه كرده و تخصص پيدا كند، روى اين اصل، من پس از مطالعات زياد در رشته و زمينه هاى مختلف متوجه شدم كه چون اين مطالعات در يك يا دو رشته مشخّص و خاصى نبوده، لذا قسمت عمده اى از آنها بى فايده بوده و به هدر رفته است، پس از آن، دو موضوع مشخص كه يكى از آنها تفسير بود در برنامه مطالعات جنبى خودم قرار دادم؛ چه آن كه اين احساس همواره مرا رنج مى داد كه به يك چنين كتاب باعظمتى كه رسالتِ پيامبر عظيم الشان ما از جانب پروردگارش مى باشد و محور تمام معارف اسلامى است، فضلاى ما چندان رغبتى از خود نشان نمى دهند؛ مثلا ندانستن معناى آيه يا آياتى از آن را براى خود عيب نمى دانند، ولى در مسائل فقهى، اصولى و ادبى حساسيت خاصى از خود نشان مى دهند، چنان كه اگر در مقابل چنين سؤالاتى نتوانستند جواب و توضيح قانع كننده اى بدهند، آن را براى خود نقص بزرگى به شمار مى آورند. وظيفه همه مسلمانان بالخصوص حوزه هاى علميه و طلاب و علما و بزرگان است كه به قرآن كريم و مطالعه آن از بعدهاى مختلف و بى شمار آن اهميت به سزايى بدهند. بر اين اساس، بنده مطالعاتى پيرامون قرآن انجام داده و يادداشت هاى پراكنده و نامرتبى از آن برداشته ام و علت نامرتب بودن يادداشت هاى من در اين مورد آن بود كه انگيزه من از آن نه تهيه و ترتيب كتابى در اين زمينه، بلكه آماده كردن وسيله اى به منظور حفظ كردن و به خاطر سپردن پاره اى از مفاهيم قرآنى و معانى لغات و اصطلاحاتِ به كار رفته در آن بوده است.موضوع ديگرى كه بر حسب ذوقم توجه مرا سخت به خود جلب كرده بود مطالعه و بررسى هاى تحليلى در تاريخ فرق و مذاهب اسلامى بود كه در اين زمينه هم مقدار زيادى يادداشت تهيه كرده ام.نكته ديگرى كه يادم رفت خاطرنشان بكنم اين است كه با توجه به آيه شريفه: اِنّ هذا القُرآن يَقُصُّ عَلى بَنى اِسْرائيلَ اَكْثَرَ الْذّى هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ...[2] و آيه شريفه: وَ اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَّقِ مُصَِدِّقاً لِمابَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتبِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ... [3] به خوبى مى توان فهميد كه قرآن همه مسائلى را كه تورات و انجيل در برنامه كار و راهنمايى خود قرار داده اند، مطرح كرده و بدانها نظر دارد. بنابراين، با توجه و دقت روى مضمون اين سه كتاب، پيرامون مسأله يا مسائل معيّنى، به آسانى مى توان موارد اتفاق و اختلاف آنها را مشخص كرده و روى آنها ارزشيابى به عمل آورد. از موقعى كه متوجه اين موضوع شدم، بلافاصله دست به كار شده و براى آسان كردن و بهتر نشان دادن نتيجه كار، روشى را كه عبارت از نوعى علامت گذارى باشد به كار گرفتم؛ مثلاً آيات مربوط به آفرينش حضرت آدم از هر سه كتاب را زير هم مى نوشتم و در مواردى كه هر سه با هم توافق كامل داشتند- به منظور نشان دادن توافق كامل ميان آنها- زير آيات متوافق خط ممتدى مى كشيدم و در مواردى كه فى الجمله با هم توافق داشتند، زير آنها خط مقطّع مى كشيدم و در پايان هر باب، نقاط اختلاف انجيل و تورات با قرآن را تفصيلاً بر مى شمردم.َشنيده ايم شما جلساتى در رابطه با تفسير داريد كه مدتى است ادامه دارد. درباره اثرى كه اين جلسات در رشد و پرورش فكرى طلاب مى تواند داشته باشد توضيح بفرماييد.اين جلسات تقريبا مدت چهل سال است كه روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته در ايام تحصيلى، بدون وقفه تشكيل مى شود و مهم ترين اثر آن شايد روى خودمان يعنى حاضران در جلسه باشد كه طرز تلقى و تفكر آنها را در تفسير قرآن به مراتب به هم نزديك و نزديك تر ساخته است. ما در اين جلسات، مباحثى را در ذيل هر آيه كه از نظر اهميت جلب توجه نمى كند دنبال نمى كنيم و تنها مسائلى كه مهم و اساسى بوده و يا نوعى تازگى داشته باشد، مطرح مى شود و به بحث و تحقيق گذاشته مى شود و من نظريات خود در اين موارد را در حاشيه تفسيرجوامع الجامع يادداشت كرده ام و غير از اينها به جز تفسير سوره فجر و سوره حمد چيز ديگرى درباره تفسير ندارم.َدر مورد فعاليت هاى تبليغى خودتان كه لابد تجارت طولانى هم در اين زمينه داريد، و همچنين در مورد جلساتى كه پيش از انقلاب يا پس از آن به مناسبت فعاليت هاى فرهنگى- تبليغى با دوستانتان تشكيل مى داديد، اگر توضيح بدهيد بسيار خوشحال خواهيـم شـد.متاسفانه من در مورد تبليغات و راهنمايى مردم از طريق سخنرانى به طرز معمول آن چندان فعال نبودم، سخنرانى من با مردم منحصرا در ماه مبارك رمضان و شب هاى شنبه در مسجد خودمان آن هم طبق برنامه عادى صورت مى گيرد كه به آن هم سخنرانى به آن صورت نمى توان گفت، ولى عده اى به همين مقدار علاقه نشان مى دهند.از آن جلساتى كه قبلا داشتيد، منظورم جلساتى است كه طى سال هاى سى و...بله، ما در دوران دكتر مصدق، زمانى كه توده اى ها تبليغات وسيعى در سطح كشور راه انداخته بودند، با شركت عده اى از دوستان، جلساتى تشكيل مى داديم و هدف اين جلسات، مبارزه و روشن كردن طبقات مختلف مردم در مقابل تبليغات وهو و جنجال هاى اين آقايان بود. ما در اين جلسات، مطالب فلسفى و دينى لازم را به بحث مى گذاشتيم و پس از تهيه مطالب مورد نياز، آنها را در اختيار نويسندگان و مجلات و روزنامه هايى كه علاقه مند به چاپ و انتشار آن بودند مى گذاشتيم. عده اى از بزرگان كه حالا خيلى هايشان شهيد شده اند، كم و بيش در اين جلسات شركت مى كردند. از آن جمله مرحوم مطهرى و مرحوم بهشتى و مرحوم مفتح و ديگر آقايان تشريف مى آوردند. البته حضور افراد جلسه در آن به طور مرتب و الزامى نبود، بلكه يك حضور دلخواهى بود و بستگى به داشتن وقت و حال و حوصله آقايان داشت، يادم هست كه امام موسى صدر نيز گاهى در جلسات مزبور شركت مى كردند.در اين جلسات چيزى به صورت كتاب كه نتيجه تشكيل آن باشد تهيه شد يا نه؟من خودم از مطالب طرح شده در اين جلسات چيزى به صورت كتاب مرتب نكردم، ولى به طور قطع اقدامـات وسيعى در مقابل منطـق عوام فريبانـه گروه هاى چپ و توده اى ها انجـام شد، البته نمى گويم كه همه اين اقدامات ريشه اش از جلسات ما بود، ولى قسمت عمده آن از جلسه مذكور سرچشمه مى گرفت؛ مثلا حضرت آقاى مكارم شيرازى كه وقت زيادى براى مقابله با تبليغات توده اى ها صرف مى كردند، به طورى كه خارج از جلسه ما خودشان جلساتى ترتيب داده و فعاليت چشم گيرى از نظر تقرير و تحرير از خود نشان مى دادند، از افراد جلسه ما بود و كتاب معروف و پربار خود فيلسوف نما را پس از تشكيل آن جلسه تأليف و منتشر كردند.تا آن جايى كه ما اطلاع داريم يكى از كارهاى مهمى كه شما و جناب آقاى احمدى ميانجى در دست اقدام داريد جمع آورى احاديث اهل بيت از كتب اهل تسنن است. در مورد كيفيت كارتان و درباره اثرى كه اين كار ممكن است روى فقه شيعه داشته باشد و در مورد اهميت و ارزش آن مطالبى بفرماييد.اين كار، كار بسيار مهمى است و تاكنون كسى از شيعيان به انجام آن اقدام نكرده است. علماى سابق ما مثل شيخ مفيد (رضوان الله عليه) و قبل از ايشان شيخ صدوق و بعد از ايشان شيخ الطائفه ابوجعفـر طوسى و علماى ديگر ما، مقدار زيادى حديث از اهل بيت پيغمبـر را از افـرادى از اهل سنت و نيز پيرامون فضائل اهل بيت از طرق اهل سنت در تأليفات خود نقل فرموده اند. امالى صدوق، امالى طوسى، خصال و معانى الاخبار و توحيد صدوق پر از رواياتى است كه از اهل سنت نقل كرده اند و مقدار زيادى از روايات اهل بيت عليهم السّلام هست كه علما و محدثين اهل سنّت از طرق خودشان آنها را در كتاب هاى خود نقل كرده اند كه تعداد چنين روايات در كتب آنان بسيار زياد و چشم گير است و قسمت زيادى از اين احاديث با عقايد ما سازگار و براى ما قابل تمسك مى باشند، بدين معنا كه پس از رسيدگى هاى لازم مى توان به آنها استناد جست؛ خصوصا آن كه عده اى از محدثين آنها اگرچه از نظر مذهب با ما مخالفند، ولى مردمان موثق و اهل صدق هستند. اگر روايات اين دسته از علماى اهل تسنن كه به طرق خودشان از اهل بيت رسول خداصلّى الله عليه و آله و سلّم نقل كرده اند، جمع آورى شود و به صورت كتاب درآيد يك منبع و مدرك غنى فقهى به دست خواهد آمد كه دربارورى و شكوفايى بيشتر فقه شيعه بى تأثير نخواهد بود. بر اين اساس بود كه ما اقدام به انجام اين مهم علمى و دينى كرديم و براى اين كه اين كار به نحو صحيحى انجام شود شروع به استخراج و جمع آورى كليه رواياتى كه از اهل بيت پيغمبر يعنى حضرت اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه و بقيه ائمه اثناعشر عليهم السّلام در كتب حديث كه مورد اعتماد اهل سنت و از طرق آنها نقل شده نموديم. البته، روايات كسان ديگرى نيز مانند زيد بن على - كه از حضرت امير و گاهى از امام باقرعليه السّلام روايت مى كند- را وارد كرديـم و همچنين روايات ابن عباس از حضرت امير و ابن عباس از اهل بيت رسول خدا را نه زياده براين. امّا سبك و روشى كه ما در اين كار پيش گرفتيم موضوع بندى احاديث و قرار دادن هر دسته از آنها در موضوع مناسب آن بود كه در اين بين بيشترين رقم احاديث، احاديث فقهـى و پس از آن به ترتيب روايـات تفسيـرى و اخلاقـى و فضايـل و تاريخى و... مى باشند. در پايان اين مطلب، ناگفتـه نمانـد كه در روايـات اهل سنت مطالـب ناصواب فراوانـى نيز به ائمـه اهـل بيت عليهم السّلام نسبت داده شده است.ممكن است بفرماييد مجموع اين روايات چند جلد شده و تا كى آماده مى شود؟قسمت عمده كارهايى كه در اطراف اين موضوع انجام گرفته توسط اين جانب و حضرت آيت الله آقاى احمدى ميانجى بوده كه ايشان از اول با ما بوده و الآن هم همكارى دارند و نيز رقم قابل توجهى از اين اخبار و احاديث توسط دانشمند محترم جناب آقاى واعظ زاده و تعدادى ديگر توسط جناب آقاى سيد جعفر مرتضى و آقاى رسول جعفريان استخراج شده است.در مورد تأليفات و رساله هايى كه مرقوم فرموده ايد، درباره آن قسمت كه چاپ شده و قسمتى كه آماده و مدون است ولى هنوز چاپ نشده توضيحاتى بفرماييد.رساله اى در مبحث تشيع و تسنن به نام بحوث مع اهل السنة والسلفية حدود يازده سال پيش به عربى چاپ شده. همچنين رساله هاى مختصرى در اطراف همين موضوع كه يكى از آنها رساله كوچكى تحت عنوان فرقة السلفية مى باشد كه در مجله نورعلم چاپ شد و همين رساله در كنفرانس علوم انسانى كه در ژاپن تشكيل شده بود به زبان عربى و انگليسى چاپ و منتشر شده است.عمده ترين آثار چاپ نشده اين جانب يكى يادداشت هايى درمورد تاريخ فرق و مذاهب اسلامى است كه شامل مطالب تازه اى دراطراف اين موضوع مى باشد، اميداست كه بتوانيم منتشر كنيم. و ديگرى يادداشت هايى مربوط به تفسير است كه فعلا آماده طبع نيست.در مورد رساله هاى فقهى و همچنين درباره مقالاتى كه گويا در پيرامون قبله نوشته ايد توضيحاتى بفرماييد.اخيرا رساله اى پيرامون عدد نماز وتر - كه تاكنون در رابطه با جمع همه روايات مسأله از طرف فقها توجه چندانى بدان مبذول نشده بود - نوشته ام كه ان شاء الله به طبع خواهد رسيد.نيز رساله اى به نام النظريات الاصولية والفقهية للشيخ البهائى كه در مجله الثقافة الاسلامية چاپ دمشق (سال 6014 ش 5،ص 126) به چاپ رسيده است. اما كارى كه در مورد تعيين قبله انجام داده ام بايد بگويم كه اين كار، يك كار ابتكارى من نبوده، بلكه سابقه طولانى تاريخى دارد كه خواجه نصير الدين طوسى و علماى ديگر روى اين مسأله نظر داده اند، اينك مايلم كارِ خود را در روى اين مسأله به طور خلاصه به عرض برسانم:مسأله عبارت از اين است كه در طول سال، دو روز كه مطابق تحقيقات انجام شده ششم خرداد و بيست و چهارم تير مى باشد، آفتاب درست بالاى خانه كعبه قرار مى گيرد به طورى كه در اين هنگام هيچ گونه سايه اى براى آن مشاهده نمى شود. در لحظاتى كه خورشيد بالاى كعبه قرار دارد كعبه هيچ گونه سايه اى ندارد، در هر كشور و يا سرزمينى كه هوا آفتابى است، اگر كسى در اين لحظه معين رو به طرف خورشيد بايستد، قهرا رو به كعبه ايستاده و يا اگر شاخصى به طور دقيق و عمود بر زمين نصب كند، سايه اين شاخص، خط صحيح و دقيق قبله را نشان خواهد داد. در اين مورد مقاله اى از بنده در مجله نورعلم منتشر شده است و يكى دو مرتبه نيز آقايان مصاحبه اى در اين زمينه ترتيب دادند كه از صدا و سيما پخش شد. از آن جايى كه اين مسأله يك امر حسى و قابل مشاهده است و تعيين و شناخت قبله هم يكى از مسائل مهم و ضرورى مسلمانان به شمار مى رود، آقايانى كه ان شاء الله در آينده، حج و يا عمره مشرف مى شوند و به خصوص امسال كه روز بيست و چهارم تير و روز ششم خرداد كه مطابق با دهم و يا يازدهم ذيحجّه است، دقت فرموده و دقيق مشخص كنند كه اين انعدام ظلّ و به عبارت ديگر قرار گرفتن آفتاب بالاى كعبه و از ميان رفتن سايه آن، روز ششم خرداد است يا روز هفتم آن و در چه ساعت و دقيقه اى از ساعت دوازده به وقت تهران؟ آيا در اين روز، اين حالت به وجود مى آيد؟ و همچنين روز بيست و سوم و يا بيست و چهارم يا بيست و پنجم تير است؟سؤالاتى نيز در مورد وضع فعلى حوزه و كتاب هاى درسى آن و جايگزينى كتاب هاى جديدترى كه نوشته شده مانند المنطق به جاى حاشيه و همچنين كتاب هاى اصول جديد يا كتاب هاى فقهى كه به منظور جايگزين ساختن آنها به جاى كتاب هاى درسى قديم نوشته شده اند، وجود دارد، اگر در اين مورد نظر خاصى داريد بفرماييد؟من در مورد پاره اى از اين مسائل نظر جدى و خاصى دارم و اميدوارم با همكارى علما و بزرگان يك وضع درسى پيشرفته، پربار و متناسب با نيازهاى دينى روز براى محصلين علوم دينى به وجود بيايد و نيرو و وقت طلاب در نتيجه نارسايى هاى موجود در برنامه درسى حوزه و... به هدر نرود. لذا از نقطه اى كه از نظر من جالب است و اهميت بيشترى دارد شروع مى كنم. يكى از كتاب هاى بسيار مهمى كه بايد تصحيح شود و همواره طلاب با مطالب آن سروكار دارند شرح لمعه است كه يك كتاب فقهى جامعى است. اين كتاب يكى از كتاب هاى درسى حوزه است كه طلبه آن را بايد بخواند و مى خواند، اما اشكالى كه در تدريس آن وجود دارد اين است كه از زمان شهيد ثانى تاكنون شيوه هاى تحقيق و اجتهاد و پيرو آن مقدار مهمى از مسائل و فتاوا دستخوش تغيير و تحولات فاحشى شده است و چه بسا فتاواى موجود در اين كتاب با فتواى فقهاى عصر حاضر هم آهنگ و مطابق نيست. بنابراين، طلبه، اين كتاب را به عنوان يك كتاب قابل اتكا و مورد عمل نمى خواند، بلكه آن را به عنوان يكى از كتب قديمى و منسوخ مانند كتاب كليله و دمنه در تعليم نثر فارسى مى خواند. لذا، وقتى مى خواهد مردم را در جريان وظايف شرعى و عملى آنها قرار دهد آنان را به رساله و فتواى مرجع تقليدشان ارجاع مى دهد. از اين رو، درحالى كه شرح لمعه يا هر كتاب فقهى ديگر كه در حوزه تدريس مى شود اگر به صورتى اصلاح شود كه با فتواى مراجع روز مطابقت داشته باشد دو كار طلبه يكى مى شود و مى تواند كتاب هاى مذكور را در عين حالى كه به عنوان كتاب درسى مى خواند همچون يك رساله عملى از آنها بهره بردارى كند.