پناهِ بى پناهان
از شمار دو چشم يك تن كم
وز شمار خرد هزاران بيش
وز شمار خرد هزاران بيش
وز شمار خرد هزاران بيش
آب دريا را اگر نتوان كشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
تكلف گر نباشد خوش توان زيست
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
تعلق گر نباشد خوش توان مرد
تعلق گر نباشد خوش توان مرد