شناختنامه حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و شهر ری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
روز اتفاقاً حايض شده در شب زفاف به جهت عدم تماميت ايام عادت تصرف ممكننبودو ايام عادت كشيد تا شب سه شنبه غره محرم الحرام سال هزار و دويستو چهل و شش كه در روز دوشنبه ايام عادت به آخر رسيده، و در شب سه شنبه بلاتأملو تكسّل تصرف نمودم با آن كه چنين خيال مى كردم كه در قوه ندارمبه هر حال ديگردختر حيض نديد و نطفه منعقد شد، يا در همان شب يا شبهاى متقارب به آن شب كهدر ماه محرّم مذكور آثار حمل ظاهر و نمايان شد، ليكن داعى اصلاً به صحبت و عهد باامام زاده بزرگوار و نذر قربانى را به خاطر ندارم و بالمرّة فراموش كرده بودم، و ازاحوال خود تعجب مى كردم و چيزى كه به نظرم نمى آمد حكايت امام زاده واجبالتعظيم بودتا آن كه اليوم صبح بعد از نماز به جهت اختلال امور بسيار ملول بودهو در بحر فكر غوطه ور بودم، كه با اين اختلال امر اين حمل چگونه خواهد بود،نمى توانم در اين ولايت به سبب اختلال اوضاع و عدم مداخل توقّف كنم،و نمى توانم هم قطع علاقه نمايم اين چه بود و چه شد، در خلال اين فكرها حكايتطهران و نذر قربانى و عهد با امام زاده به خاطرم آمد و شك و شبهه اى ندارم كه ايناسباب همه از بركت شفاعت آن بزرگوار استو ابداً سواى آن چيزى ديگر احتمالنمى دهم چه خود از احوال خود مطلعم كه آن چه واقع شد بدون اختيار طبيعى منبود»الى آخر ما رقمه اعلى اللّه مقامهقدر حاجت را كه مناسب مقام بود مرقوم نمودم.و اين بزرگوار از قرار معروف در السن و افواه از خوف به سمت جبال پناه بردهو در اين درّه كه مدفن اوست با يك نفر غلام خود قنبر نام فرود آمده و او را تعاقبنمودند و در همين مكان او را شهيد نمودندو از ظهور كرامات از قبر مطهّر او قبرشريف او ظاهر شده است، و حال مزار شيعه استاز عوام و خواص و سال به سالشوق مردم به زيارت اين بزرگوار و جمعيت زوّار او بيشتر از بيشتر مى شودو ليكناز باب آن چه معروف است كه فرموده اند: «اشرّ الناس خدّام قبورنا»، خدمه آستانه