شناختنامه حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) و شهر ری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در كتب تواريخ ضبط است كه يوم الفخ، عبداللّه دو شمشير، حمايل كرده بود و باهر دو حرب مى كرد و چون كار بر حسين صاحب فخ تنگ شد عبداللّه را طلبيدهوصيّت نمود كه بعد از شهادتش او امام زيديّه باشد.از اين است كه صاحب كتابعمدة الطالبدر ذيل عبداللّه شهيد نوشته كه: او يكىاز ائمه زيديّه است و اين مخالف است با آن چه در كتابملل و نحلاز مذهب زيديّهروايت شده كه؛ بناى مذهب آن ها اين است كه امام عصر از بنى الفاطمه كسى است كهبا علم و فضل باشد و خروج به سيف كند و سبّ شيخين كه عمر و ابوبكر باشد ننمايدچنان كه زيد نكرد و گفت:و هما وزيرا جدّىو فيروزآبادى درقاموس«و كانا وزيرجدّى» نوشته و فرقه ديگر از زيديّه هستند كه سبّ شيخين را جايز مى دانند.و عبداللّه شهيد بعد از شهادت حسين صاحب فخ خروج به سيف نكرد، پس ازائمّه زيديه محسوب نيست و بعد از واقعه فخ، در مدينه طيّبه توطن جسته؛ چونهارون الرشيد مولع بود در سؤال از احوال اولاد علىّ بن ابى طالب عليه السلام ؛ به خصوص ازبزرگان و صاحب همّت و نبالتآن ها، وقتى از فضل بن يحيى برمكى، ازين سلسلهجليله سؤال كرد كه؛ آيا در خراسان از آل علىّ بن ابى طالب عليه السلام شخص بزرگى هست؟فضل گفت: زياد تجسّس و تفحّص كردم كسى را نيافتم ولى شنيدم در يك موضع ازمدينه، عبداللّه بن حسن افطس نشسته، مردم پيش او مى آيند، و بيش از اين چيزىنگفت.پس از آن هارون شخصى به مدينه مأمور ساخته تا عبداللّه را حاضر كردند، چونحاضر شد هارون گفت: اى عبداللّه تا چند در مدينه مردم را به گرد خود جمع نمودهو به مذهب زيديّه دعوت مى كنى؟