تفسیر هدایت جلد 11
لطفا منتظر باشید ...
يونس (ع) از اين گرفتارى نجات نيافت مگر با تضرّع خود به درگاه خدا و اعتراف به خطاى خويش كه گفت: «سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ- تو
منزّهى و من از ستمكاران بودم»، «55» آن گاه خدا بدان نهنگ فرمان داد كه او را به ساحل بيرون افكند و او از شكم نهنگ در حالى بيرون آمد كه پوستش فرو ريخته بود، آن گاه خدا كدويى را با برگهاى بزرگ بر سر او رويانيد، و او شفا يافت و رفت تا ديگر بار وظيفه و مسئوليّت تبليغ خود را انجام دهد.اين داستان همچون داستانهاى گذشته ما را به حقيقتى كه پيشتر گذشت و روند قرآنى آن را بازگو نكرده است راهنمايى مىكند، و آن اين است كه بندگان مخلص بشرند و فرزندان خداى سبحان نيستند و خدايان هم نمىباشند، و اين درست خلاف آن چيزى است كه مشركان آنان را بدان توصيف مىكنند، هم چنان كه ايشان بدين صفات نمونه نيز توصيف نشدهاند مگر به سبب نيكوكارى و كوششى كه كرده و دشواريها و مشكلات- هم چنان كه براى هر انسان ديگرى روى مىدهد- در برابرشان قد علم كرده است و اگر چنان مىبودند كه مشركان توصيفشان مىكنند بيگمان از آن دشواريها مىگذشتند، در صورتى كه به واقع اگر رحمت خدا نمىبود حتما ايشان هم (چون ديگران) از هلاك شدگان مىبودند.آرى، پروردگار سبحان ما به خاطر صفاتى كه ايشان را امامان و رهبران امّت ساخته است، سلامى جاودانى براى ايشان بر زبان هر انسانى باقى نهاد.
شايد اين تأكيد بر سلام بر ايشان (كه در اين سوره چند بار آمده است) براى آن است كه ايشان به رهبرى و قيادت گرفته شوند، و مردم حدود گرامى داشت خود را نسبت به انبياء بدانند و در اين زمينه تا مقام قايل شدن به خدايى و ربوبيّت در حق ايشان مبالغه و غلوّ نكنند و نيز ايشان را به سطح دانشوران و انديشمندان هم تنزّل ندهند، و بالأخره براى آن كه قرآن سبب گراميداشت و اكرام مردم را به انبياء تفسير كرده باشد تا گمشدگان از راه توحيد آن را تحريف نكنند.