هنگامى كه پردههاى غفلت و بىخبرى بر دلها انبوه و متراكم مىشود بيم دادن و هشدار، صاحبان چنان دلهايى را سودى نرساند، پروردگار ما پيش از اين نيز چنين گفت، و اكنون اهل قريهاى را مثال مىزند كه رسولان بدان جا آمدند و بيشتر مردم ايمان نياوردند، بلكه گفتند: شما جز انسانهايى همانند ما نيستيد، و اين حقيقت كه خدا بر صداقت آن رسولان گواهى مىدهد، و اين كه ايشان مسئول موضعگيرى خويشاند نه هشدار دهندگان، آنها را سودى نبخشيد، بلكه در تكذيب خود زيادهروى كردند، تا آن جا كه رسولان را به فال بد گرفتند، و دعوتشان را شوم شمردند. امّا رسولان در مبارزه خود با آن نادانان پاى فشردند، با وجود آن كه اهالى قريه ايشان را تهديد كردند و گفتند كه اگر بس نكنند ايشان را به شديدترين صورتى كه بتوانند، سنگسار خواهند كرد. آن گاه رسولان گفتند:به راستى شوم انگاشتن شما همانا از خود شماست، و تهديد آنها به شكنجه ايشان را از تذكّر دادن به آنها روگردان نمىكند، و اين تهديد بيگمان دليل بر فرورفتن آنها در منجلاب جرم و گناه است.آن گاه آن دعوت انتشار يافت، و مردى از دور دست شهر دوان دوان بيامد (تا قوم خود را قبل از آن كه به سبب دروغين شمردن رسولان عذاب بر آنها نازل شود بيم و هشدار دهد). پس به سبب دلسوزى بر قوم خويش آنها را نصيحت كرد كه از رسولان پيروى كنند، رسولانى كه دو دليل بر صدق ايشان وجود دارد:نخست: اين كه مزدى از آنها نمىطلبند.