تفسیر هدایت جلد 11
لطفا منتظر باشید ...
با سببهاى گوناگون قوّت، و اين از ناحيه مادّى بود، امّا از لحاظ تشريعى (قانونگذارى) و ادارى آنچه حكمرانى و سلطنت او را نيرو مىبخشيد بدو عطا كرد.
خداى تعالى گويد:«وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ- و او را حكمت و فصاحت در سخن عطا كرديم.»«حكمت» يعنى آن كه انسان از لحاظ علم به آفريدگان و به خويشتن احاطه داشته باشد و بداند چگونه دخل و تصرّفى درست در آنها بكند. امّا «فصل الخطاب» همان كلامى است كه طرف ديگر حقيقت را چنان بفهمد كه موجب شك و ترديد را قطع كند و پرده نادانى را فرو افكند. پس داود (ع) به حكمت خود به حقيقت دست يافته بود و آن را به روشنترين و فصيحترين بيانى باز مىگفت، و اين دو امر از مهمترين چيزهايى هستند كه براى مدير مسئول لازمند خواه در موقعيتى خطير چون مقام ولايت، يا كمتر از آن مانند سرپرستى خانواده يا بنياد يا سازمان.
متون اسلامى بر ضرورت گزينش مناسبترين شيوه كار تأكيد مىكند هم چنان كه بر محتوا نيز تأكيد دارد، خداى تعالى گويد: «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ- مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت بخوان». «17»