تفسیر هدایت جلد 11
لطفا منتظر باشید ...
«قالُوا لا تَخَفْ- گفتند: نترس!»و كار خود را بدو عرضه كردند و گفتند:«خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ- ما دو مدّعى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده است،» يعنى تجاوز و تعدّى كرده است.«فَاحْكُمْ بَيْنَنا- پس ميان ما داورى كن.»از او خواستند كه ميان آن دو داورى كند، ولى شرط كردند كه حكم او، «بِالْحَقِّ- به حق باشد،» و شرطى ديگر افزودند و گفتند:«وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ- و پاى از عدالت بيرون منه، و ما را به راه راست هدايت كن.»مهم نيست كه قاضى تنها به حق داورى كند بلكه بايد رسيدن او به حق از راه درست باشد، چنان كه بر اصول شرعى نتيجه گيرى حكم تكيه كند تا اوّلا دو طرف دعوى را به حق رهنمون شود و ثانيا با خرسندى و قانع شده از داورى او از نزدش بيرون روند.[23] پس از آن كه آن دو تمام شروط خود را بدو عرضه داشتند، آن كس كه صاحب يك ميش بود موضوع را بر داود (ع) عرضه كرد و منتظر داورى و آگاهى از آن شد. گفت:«إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ- اين برادر من است و او را نود و نه ميش است و مرا يك ميش.»شايد ديگرى طمع داشته كه تعداد صد ميش را كامل كند، يا براى آن كه ميش نژاده اين يك برّهاى براى او بزايد، «فَقالَ أَكْفِلْنِيها- پس گفت: آن را هم به من واگذار.»