تفسیر هدایت جلد 11
لطفا منتظر باشید ...
در روايت آمده است كه:«داود- عليه السلام- به سردار خود كه او را (به جبهه) فرستاده بود نوشت صندوق (جان پناه) را ميان خود و دشمنت بگذار، و اوريا پسر حيان را جلوتر از صندوق بگمار، او نيز وى را جلوتر انداخت، و
او كشته شد. چون اوريا كشته شد آن دو فرشته بر او در آمدند و نشستند و داود با زن اوريا كه در عدّه خود به سر مىبرد زناشويى نكرده بود، و او در روز عبادت خود در محراب خويش بود، پس آن دو فرشته از سقف خانه وارد شدند و برابر او نشستند، داود از آن دو ترسيد و آن دو گفتند:«لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ- مترس!
ما دو مدّعى هستيم كه يكى بر ديگرى ستم كرده است. ميان ما به حق داورى كن و پاى از عدالت بيرون منه و ما را به راه راست هدايت كن»، «18»داود را آن زمان نود و نه زن اعمّ از صاحب مهر تا كنيز بود، آن گاه يكى از آن دو به داود گفت: «إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ- اين برادر من است. او را نود و نه ميش است و مرا يك ميش. مىگويد: آن را هم به من واگذار و در گفتگو بر من چيره شد» «19» يعنى بر من ستم راند و با من درشتى كرد و مرا مقهور ساخت. پس داود، چنان كه خداى عزّ و جلّ حكايت كرده است، گفت: «لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ- او كه ميش تو را از تو مىخواهد تا به ميشهاى خود بيفزايد بر تو ستم مىكند» «20»تا آن جا كه فرمايد: «وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ- به ركوع در افتاد و توبه كرد». «21»(مفسّر يا راوى) گويد: آن گاه فرشتهاى كه ضدّ او دادرسى شده بود خنديد و گفت:اين مرد ضدّ خود حكم كرد داود گفت: در حالى كه نافرمانى كردهاى مىخندى؟من همّت بر آن گماشتم كه خاشاك بر دهانت ريزم.