معناى واژهها
31 [الصّافنات]: جمع صافنة، اسبى كه بر روى سه پاى خود بايستد و يك دست خود را بلند كند تا زير سمش نمايان شود و اين از نشانههاى نيكويى اسب باشد.[الجياد]: جمع جيد كه به معنى اسب نژاده نجيب است، و نجابت اسب در شناختن صاحب خود، و تيز روى، و اهتمام آن به رها ساختن سوار خود از مشكلى است كه بدان دچار مىشود.32 [تورات بالحجاب]: خورشيد پنهان گشت و زير افق در پوشش رفت.33 [فطفق]: شروع كرد.[مسحا]: بريدن با شمشير، و گفتهاند معناى آن مسح بادست است و سليمان به دست كشيدن بر يالها و مچهاى اسبان شروع كرد.36 [رخاء]: نرمى بدون عنف و خشونت.