تفسیر هدایت جلد 11
لطفا منتظر باشید ...
«وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً- و براى خدا همتايانى قرار مىدهد.»نيز مىگويد: اگر دوستم نبود، اگر آن دكتر نبود، اگر آن تصادف خوب نبود، اگر بختم نبود، اگر هوش و زيركى من نبود، بيگمان هلاك شده بودم، و فراموش مىكند كه در واقع آن كه او را نجات داده، بيگمان همان كسى است كه «يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ- پيش از اين او را به دعا مىخواند» و او پروردگار عزّت و قدرت است.شايد معنى «جعل، به مفهوم قرار مىدهد» در اين جا بها دادن بدان همتايان برساخته به وسيله گسترانيدن و ماليدن رنگ نيرويى ذاتى بر آنهاست، و به تعبير ديگر جعل و ساختن شرعيّت براى آنهاست كه اثرش تنها بر خود او اكتفاء نكند، بلكه به ديگران هم سرايت كند و سبب گمراهى آنان نيز بشود.
و گواه بر اين برداشت عبارت پيامد زير است:«لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ- تا مردم را از طريق او گمراه كند،» زيرا او به مردم آشكارا نمىگويد كه خدا نجاتش داده است تا بدو راه برند بلكه به مردم به دروغ خبر مىدهد كه غير از خداست كه او را نجات داده و بدين سان مردم را از راه خدا كه همان خالص داشتن دين تنها براى اوست، منحرف مىكند.
اين از يك طرف و از طرف ديگر دل انسان تهى بودن و گسيختگى را رد مىكند و نمىپذيرد، پس ناگزير بايد به چيزى بياويزد و متعلّق بدان باشد، پس وقتى پروردگار خود را فراموش مىكند خداوارى دروغين از شريكان و همتايان برساخته مىتراشد و او را به جاى پروردگار خويش مىگيرد.انگيزه روانى در وراى اين ناسپاسى و كفر نسبت به نعمت رهايى يافتن از مهلكه همان رها سازى خود از مسئوليّت سپاسگزارى به خداست. كسى كه در مهلكهاى واقع مىشود نسبت به خدا احساس تقصير مىكند و عزم خود را جزم مىكند كه آن تقصير را جبران كند، و با خدا عهد مىبندد كه اگر او را از هلاك نجات دهد چنان كند، ولى اكنون كه تند باد بلا از او دور شده و مىپندارد كه از پروردگار
خود بىنياز است،