7بهره‏مند از رحمت پروردگار - سیمای پیامبران در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای پیامبران در قرآن کریم - نسخه متنی

عین‏اله ارشادی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و نيز گفته‏اند اين جمله بمعناى، به نيكى ياد شدن و در بين مردم بصورت بلندمرتبه درآمدن است بصورتى كه تمامى اديان متابعت مى‏كنند از ابراهيمع و ذريه‏اش و مى‏گويند ما بر دين آنها هستيم62

و نيز گفته‏اند هر انسانى در ميان مردم يا از او ذكر خير مى‏شود يا ذكر شر اين جمله مى‏فرمايد از آنها ذكر خير مى‏شود و اينكه كلمه "لسان" به "صدق" اضافه شد معنايش ثناى جميل مردم است، ثنايى كه در آن دروغ نباشد اما كلمه "على" به معناى رفيع است و معنايش اين است كه، براى آنان ثناى جميل و راست و رفيع القدر قرارداديم63

7بهره‏مند از رحمت پروردگار

ووهبنا لهم من رحمتنا64

ترجمه و از رحمت خود به آنان ابراهيم و يعقوب عطا كرديم

ترجمه منظوم




  • ز رحمت نموديمشان بهره‏مند
    بكرديم خود نامشان را بلند



  • بكرديم خود نامشان را بلند
    بكرديم خود نامشان را بلند



تدبر و تفكر


ره جو مقصود از رحمت پروردگار چيست؟

رهنما در خصوص معناى رحمتى كه خداوند به پيامبران بزرگوارش داده احتمالاتى داده شده

الف ممكن است مقصود از رحمت، امامت باشد، چنانكه در آيات 72 و 73 سوره انبياء رحمت بمعناى امامت آمده است، بنابراين احتمال خداوند به يعقوبع مقام امامت عطا فرموده است65

ب ممكن است مقصود از رحمت، تأييد آن بزرگواران به روح القدس باشد چنانكه در آيه 73 انبياء بدان اشاره شده است، بنابراين احتمال خداوند حضرت يعقوب را بوسيله روح القدس هدايت و تأييد نموده است66

ج و نيز احتمال داده‏اند معناى رحمت، مطلق ولايت الهى باشد يعنى خداوند به حضرت يعقوبع ولايت خدايى داده است67

8با جنبه، با ظرفيت و صبور

و جاء و على قميصه بدم كذب قال بل سولت لكم انفسكم امراً فصبر جميل والله المستعان على ماتصفون68

ترجمه برادران يوسف پيراهن او را با خونى دروغين آغشته ساخته و نزد پدر آوردند، پدر گفت هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته؛ من صبر جميل وشكيبايى خالى از ناسپاسى خواهم داشت و در برابر آنچه مى‏گوييد از خداوند يارى مى‏طلبم

ترجمه منظوم




  • يكى پيرهن غرقه در خون تر
    بگفتا كه اين كار منحوس و طرد
    كنم صبر در اين مصيبت گران‏
    كند يارى من خداى جهان‏



  • نهادند در پيش چشم پدر
    به چشمانتان نفس، زيبا بكرد
    كند يارى من خداى جهان‏
    كند يارى من خداى جهان‏



تدبر و تفكر


انسان در برخورد با پيش آمدها بيش از همه جا خود را نشان مى‏دهد و شخصيت خود را عيان مى‏سازد، حال هر قدر پيش آمدها مهمتر باشد بيشتر بيان كننده شخصيت آدمى مى‏گردد

حادثه فقدان يوسفع براى حضرت يعقوبع بسيار تكان دهنده و طاقت فرسا بود، زيرا اولاً يوسف بسيار نزد پدر محبوب و عزيز بود، دوماً يعقوبع با دست خود فرزندش را به مهلكه فرستاد، سوماً كسانى اين حادثه را پديد آورده‏اند كه قابل مجازات و انتقام نيستند، چهارماً از آنجا كه فرزندانش مكر و خدعه بكار بردند دروغ گفتند نمى‏توانست به آنها اعتماد كند تا به كمك آنها يوسف را جستجو نمايد اما آن جناب با تمام اين مشكلات اظهار عجز و درماندگى و يأس و نااميدى نمى‏كند بلكه با استفاده از خصوصيت "صبر و توكل" درصدد مقابله با اين رخداد برمى‏آيد و نفس خود را تسليم آن نمى‏كند

آن جناب در قدم اول به فرزندان مكارش فهماند كه آنقدر ساده نيست كه حرفشان را باور نمايد بنابراين به آنها فرمود "سولت لكم انفسكم امراً" يعنى هوسهاى نفسانى شما اين كار را برايتان آراسته، و اين نقشه‏هاى شيطانى را كشيده است

وى با اين جمله بسيار ظريف بدون اينكه آنها را با صراحت تكذيب كند و بگويد شما دروغ مى‏گوئيد، يوسف را گرگ نخورده است و شروع به آوردن شواهد و قرائن نمايد، از اين جمله استفاده كرد كه در آيه دو مطلب نهفته است اول اينكه اين ادعا دروغ است و من به خوبى مى‏دانم فقدان يوسف مستند به اين گفته‏هاى شما و دريدن گرگ نيست دوم اينكه، اين ادعاى شما مستند به مكر و خدعه‏اى است كه شما به كار برده‏ايد و مستند به وسوسه‏اى است كه دلهاى شما آن را طراحى كرده، در عين حال اين جمله به منزله مقدمه‏اى است براى جمله بعد كه مى‏فرمايد "فصبر جميل"

در جمله "فصبر جميل" صبر را مدح كرده، در واقع مى‏بايست بفرمايد من در آنچه برسرم آمده صبر مى‏كنم، به سبب اينكه صبر خوب است

و اينكه كلمه "صبر" را نكره و همراه با تنوين آورده، خواسته به عظمت قضيه و تلخى و دشوارى تحمل آن اشاره فرمايد و آمدن حرف "فا" بر سر "صبر" براى تفريع و نتيجه‏گيرى است يعنى در اين حادثه‏اى كه رخ داده است جز صبر هيچ چاره‏اى نيست زيرا

اولاً، يوسف محبوبترين مردم در دل او بود، حال خبر داده‏اند طعمه گرگ شده و پيراهن خونى او را آورده‏اند ثانياً، يقين دارد كه فرزندانش دروغ گفته و در نابود كردن يوسف دست داشته‏اند ثالثاً، راهى براى تحقيق مطلب و جستجو از حال يوسف برايش وجود ندارد بعلاوه براى جستجو از حال يوسف كسى جز فرزندانش كمك كار او نبودند در حالى كه اين پيش آمد به مكر و حيله خود آنها بوجود آمده است و نزديكتر از آنها چه كسى را داشت كه به معاونت و كمك وى از ايشان انتقام بگيرد، بر فرض هم كه كسى را مى‏داشت چگونه مى‏توانست فرزندان خود را طرد نمايد پس صبر بهترين راه بود

اما معناى صبر اين نيست كه انسان خود را آماده هر مصيبتى نموده و همچون زمين مرده‏اى زير دست و پاى ديگران بيفتد، مردم او را لگدكوب كنند معناى صبر كه يكى از فضايل است اين نيست، زيرا خداى سبحان آدمى را طورى خلق كرده كه به حكم فطرتش خود را موظف مى‏داند هر مكروهى را از خود دفع نمايد، و خدا هم او را به وسايل و ابزار دفاع مسلح نموده تا به قدر توانائيش از آنها استفاده كند و چيزى را كه اين غريزه را باطل سازد نمى‏توان فضيلت نام نهاد

بلكه صبر عبارت است از اينكه انسان در قلب خود استقامتى داشته باشد كه بتواند كنترل نظام نفس خود را در دست گرفته و دل خود را از تفرقه و فراموشى تدبير و نابود كردن فكر و فساد رأى بازدارد

پس صابران آنهايى هستند كه در مصائب استقامت به خرج داده و از پا در نمى‏آيند و هجوم رنجها و سختيها پايشان را نمى‏لغزاند، به خلاف غيرصابران كه در اولين برخورد با ناملايمات قصد هزيمت مى‏كنند و فرار را برقرار ترجيح مى‏دهند

از همين جا معلوم مى‏شود كه صبر چه فضيلت بزرگى است و چه راه خوبى است براى مقاومت در برابر مصائب و شكستن شدت آن، اما در حقيقت صبر به تنهايى كافى نيست، زيرا صبر مانند دژى است كه انسان از ترس دشمن بدان پناهنده شود، ولى اين دژ نعمت امنيت و سلامتى و حريت حيات را به انسان عودت نمى‏دهد، و چه بسا محتاج به سبب ديگرى شود كه آن، رستگارى و پيروزى را تأمين نمايد

/ 23