انه الحق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
چون تحمل حبس و شلاق و شكنجه براى عيار و طرار اثرى ندارد اما وقتى ديد دست ندارد ديگر نمى تواند قفلى بشكند يا كمندى بياندازد و نقبى بزند و سرى ببرد و اينها چيزهائى است كه دزد ناچار بايد اين كارها را بكند تا دزدى تواند كرد لذا دزدان طاقت حبس و تازيانه دارند اما طاقت دست بريدن ندارند اما زنا منحصر به اشخاص زرنگ و عيار نيست كه طاقت كارهاى دشوار داشته باشند غالبا جوانهاى متجمل و آبرومند و چيزدار مرتكب آن مى شوند كه برهنه كردن و تازيانه زدن و رسوا شدن در آن تأثير مى كند از اينها بگذريم غرض اين است كه : حد به معنى منع كردن است و حد دزد قطع يد است يعنى منع نمودن او به اين است و در حديث است كه ان للقرآن ظهرا وبطنا وحدا ومطلعا يعنى قرآن ظاهرى دارد و باطنى و حدى دارد و مطلعى و غرض از حد آن اندازه از معنى است كه ديگران نمى توانند از آن تجاوز كنند يعنى عجز مردم آنها را منع مى كند از تجاوز چنانكه در حديث وارد است كه چون خداوند مى دانست در آخر الزمان اقوامى مدقق خواهند آمد قل هو الله احد و اوائل سوره حديد نازل فرمود ( فى باب النسبه من اصول الكافى ص 72ج 1 معرب باسناده عن عاصم بن حميد قال : سئل على بن الحسين عليهما السلام عن التوحيد ؟ فقال : ان الله عز و جل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالى قل هو الله احد و الايات من سوره الحديد الى قوله و هو عليم بذات الصدور فمن رام وراء ذلك فقد هلك ) براى اينكه عجز عرب بيابانى مانع بود از اينكه آيه هو الاول والاخر والظاهر والباطن را بفهمد اما مثل آخوند ملاصدرا معنى اين آيه را درك مى كند چنانكه خود گويد كه من پيوسته در اين آيات تفكر مى كردم تا وقتى اين حديث را ديدم گريه كردم از شوق . اما مطلع محل بلندى را مى گويند كه شخصى از آنجا مشرف شده آنطرف كوه و ميان قلعه را ببيند اشخاصى كه علمشان بيشتر يا مؤيد به قوه قدسيه هستند تجاوز كرده از مطلع معانى باطنه قرآن را به اندازه استعداد خود مى فهمند . حدى در اصطلاح حكما و اهل علم منطق است آن هم به معنى منع كردن است مثل معروف بين اهل منطق مى گويند انسان حيوان ناطق است كه وقتى مى خواهند بدانند انسان چيست يا تعريف كنند حد آن حيوان ناطق است اين حد حقيقت انسان را معين مى كند چيزهاى خارج از حقيقت را خارج مى كند و چيزهاى داخل را باقى مى گذارد لذا علما مى گويند حد بايد جامع و مانع باشد . و به زبان ساده تر بايد گفت هر چيزى حدى دارد يعنى صفات و آثار و خواص مخصوص به خود دارد كه در ديگرى نيست عناب رنگى دارد مزه مخصوصى دارد اندازه معينى دارد خاصيتى دارد كه خون را مثلا صاف مى كند كه اين صفات در سپستان نيست . بطور تقريب ذاتيات و عرضيات را با هم مخلوط كنيم مى گوئيم : اين صفات و خاصيات حد عناب است و چيزهاى ديگر از اين حد خارج است . انسان حيوان