وحدت حقه حقيقيه موضوع مسائل اهل تحقيق به صورت بحث نظرى
وحدت حقه حقيقيه همان وجود صمد حق است و وجوب وجود صمد حق با وحدت مطلقه آن يكى است و اين وحدت مطلقه منزه از اطلاق و تقييد است . مطلق است اما نه اطلاق در مقابل تقييد كه خود تقييد است . در توضيح آن گوييم : حقيقت وجود صمد حق من حيث هى هى چنانكه واجب الوجود بذاتها است يعنى محال است كه قابل عدم باشد زيرا كه در صورت اتصاف به عدم اگر باقى باشد لازم آيد اتصاف احدالنقيضين به آخر و اگر باقى نباشد لازم آيد انقلاب طبيعت وجود به طبيعت عدم و هر دو وجه بين الاستحاله است همچنين مطلق از قيد عام و اطلاق و قيد خاص مخصص است مطلقى به اطلاق حقيقى صمدى كه عام سعى وجودى است نه اطلاق مقابل تقييد كه خود در حقيقت تقييد است . يعنى محال است كه مأخوذ به قيد عموم و اطلاق يا مأخوذ به قيد مخصص گردد . زيرا كه در صورت اولى قيد عموم براى تجريد مقيد از ساير قيود است بنابراين طبيعت وجود يعنى حقيقت واجب مأخوذ به قيد عموم بايد مفهوم عام ذهنى باشد و در خارج متحقق نباشد . و در صورت ثانيه قيد مخصص يا از قيود عدمى اعتبارى است يا از قيود وجودى حقيقى است بنابر وجه اولا لازم آيد اتصاف وجود به عدم كه اتصاف احد نقيضين به ديگرى است . و بنابر وجه دوم قيد وجودى نسبت آن به حقيقت و طبيعت وجود واجب يا نسبت فصل به مركب است و يا نسبت عرض به ملحوق اوست كه اگر مبدأ عروض نفس ملحوق يعنى معروض باشد لاجرم عارض مساوى معروض خود است آنگاه قيد مفروض مخصص نخواهد بود زيرا كه قيد مخصص مخرج بعض افراد مخصص است دون بعضى ديگر و حال اينكه عارض مساوى چنين نيست . و اگر مبدأ عروض جزء معروض و ملحوق باشد لازم آيد كه ملحوق :يعنى حقيقت واجب مركب باشد . و اگر مبدأ عروض خارج حقيقت ملحوق است لازم آيد كه حقيقت واجب بذاتها در وجوب ذاتيش افتقار به غيرش كه مبائن اوست داشته باشد . محققين از قدماى مشاء در اعتقاد به توحيد بر همين مبناى قويم بوده اند كه تقديم داشته ايم جز اينكه متأخرين آنان سخن از طرف سلسله ممكنات پيش كشيده اند وبرهان وسط و طرف اقامه كرده اند و حقيقت واجبه را طبيعت خاصه فردى از افراد وجود مطلق كه موضوع بحث فلسفى آنان است در