انه الحق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انه الحق - نسخه متنی

حسن حسن زاده آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انواع درختها و معدنيات بلكه ملائكه صفاتى دارند مخصوص به خود كه اين صفات را ديگران ندارند و هر كدام از صفات ديگرى را دارا نيست . حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد : خداوند عالم حد ندارد يعنى اينطور نيست كه در ممكنات ذكر كرديم يك صفات محدوده اى ندارد كه خاصيت خود را دارا باشد و خاصيت ديگران را نداشته باشد و او هم در عرض ساير ممكنات كه مى گوييم اجناس موجود مختلف است : انسان درخت ياقوت زمرد الماس ملائكه يكى هم خدا كه هر يك خواصى دارند جداى از هم خداى تعالى هم خواص و حدودى داشته باشد غير از آنها . دليل و تقريب اين مطلب به ذهن اگر چه قدرى دقيق است اولا رجوع به خود كنيم مى بينيم ما مركب هستيم از اعضاى مختلفه چشم و گوش و دست و پا و زبان و بينى و غيره و هر يك از اعضا حد و خاصيت معين دارد مثلا چشم فقط مى بيند اگر بخواهى با چشم بفهمى غذاها چه مزه مى دهد ممكن نيست . گوش فقط مى شنود اگر بخواهى شكل صاحب صدا را بدانى با گوش ممكن نيست چون كار گوش چيز ديگر است . و همچنين از زبان كار چشم نمى آيد وقتى غذا را به زور در دهن شما كردند فقط مزه را مى فهمى . و هكذا قلب به منزله امام است در عالم و روح را كه ملاحظه كنيد مى بينيد اولا يك عضو محدود عليحده نيست هيچ نمى توان گفت جان در كجاى انسان است و با اينكه يك عضو عليحده نيست در محل چشم چشم است يعنى در چشم هست و در گوش هست و در دست و پا و غيره تمام حاضر است بطورى كه اگر يك عضو عليحده ممكن نبود اينطور مسلط بر تمام اعضا و جوارح باشد چون خاصيت او منحصر به يك خاصيت معين نيست و حد محدودى ندارد لذا در همه جاى بدن هست و تمام خاصيات و كارهاى اعضاى ديگر به توسط او اداره مى شود . خداوند تبارك و تعالى هم در عالم همينطور اگر بينونت عزلى داشت و يك موجودى ممتاز و محدود جداى از ساير موجودات اينطور قيوميت نداشت كه در همه جا حاضر و ناظر باشد و اختيار همه در يد قدرت او باشد . علاوه بر اين ما مى خواهيم همه خاصيات همه چيزها را نسبت به حضرت حق بدهيم مثلا بگوييم آفتاب كه عالم را روشن مى كند خدا روشن مى كند و آفتاب واسطه است و آتش كه اطاق را گرم مى كند خدا گرم مى كند و آب و كوت و زمين كه نبات را مى روياند حقيقه خدا مى روياند و دواهايى كه انسان مريض را شفا مى دهد در حقيقت خدا شفا مى دهد همانطورى كه در روح و اعضا گفتيم كه چشم مى بيند در حقيقت ديدن كار روح است و چشم واسطه و هكذا گوش و دست و پا . پس درباره حضرت حق نمى توانيم حد محدودى قائل شويم چون در اين صورت كه او عليحده خواصى را دارا بود چطور تمام خواص خورشيد و زمين و خاك را به او نسبت دهيم همينطور كه كار خاك را نمى توانيم به آتش نسبت دهيم و كار آتش را به خاك همينطور نمى توانيم كار خلق را نسبت به حق دهيم و كار حق را نسبت به خلق . از عجائب امور اينكه بسيارى از اهل قشر

/ 79