انه الحق نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
صورت فعلى مجرد بدون ماده مى يابد و وجود آن به نفس قائم است و نفس با آنها معيت قيوميه و اضافه اشراقيه دارد . و سخن فقط در دانستن مفاهيم و معانى كليه آنها نيست زيرا كه مفاهيم معقولات و مفهوم عاقل همه از يكديگر متغايرند بلكه دست بافتن به انحاء وجودات عينى آنها و ارتقا و اشتداد وجود نفس و بودن وجود آن در عوالم عديده به حكم هر عالم است . و به حكم اصل اصيل اتحاد عاقل به معقول بلكه مدرك به مدرك عين نفس مى شوند . و شيئيت شى ء نيز در حقيقت به صورتش است پس نفس ناطقه علم به هر چيزى كه پيدا كرده است در حقيقت همان موجود است زيرا كه علم نور است و صورت فعلى هر چيز كه معلوم نفس شد 1 نهج البلاغه .وجودى نورى است كه عارى از حجاب ماده است و صورت فعلى ادراكى نفس عين نفس است زيرا كه قواى مدركه نفس شئون وى اند و صور مدركه فعليات نورى اند كه در مرتبت قواى مدركه اند كه وجود واقعى آن صور علميه همان وجود آنها براى قواى نفس بلكه براى نفس بلكه وجود واقعى آنها همان وجود نفس است لذا حساس با محسوس و متخيل با متخيل و متوهم با متوهم و عاقل با معقول متحد است كه اتحاد ادراك و مدرك و مدرك است مطلقا به حسب وجود نه به حسب مفاهيم بلكه تعبير به اتحاد هم از ضيق لفظ است و واقع آن فوق اتحاد است .پس در حقيقت صور مدركه اشياء كه علم نفس اند شأنى از شئون نفس اند و اين نه انقلاب حقيقت است بلكه ارتقا و جهش نفس از نقص به كمال است . اگر صورت فعلى در وجودش مقرون به ماده نباشد چنين صورتى نياز به تفريد و تجريد ندارد و خود بذاته عقل و عاقل و معقول يعنى علم و عالم و معلوم است و نفس ناطقه را شأنيت علم بدانها نيز هست اگر چه استعدادها متفاوت است انزل من السماء . ماء فسالت اوديه بقدرها . و چنانكه شأنيت نفس است كه عاقل و مدرك موجودات گردد و علم بدانها تحصيل كند شأن همه موجودات نيز اين است كه معقول وى گردند جز اينكه عنت الوجوه للحى القيوم ولا يحيطون به علما . مرحوم آخوند صدرالمتألهين در اسفار فرمايد : ما من شى ء الا ومن شأنه ان يصير معقولا اما بذاته واما بعد عمل تجريد . وان جميع الموجودات الطبيعيه من شأنها ان تصير معقوله اذ ما من شى ء الا ويمكن ان يتصور فى العقل اما بنزعه وتجريده عن الماده واما بنفسه صالح لان تصير معقوله لا بعمل من تجريد وغيره يعمل فيه حتى تصير معقوله بالفعل ( 1 ) . و معلم ثانى فارابى قدس سره در رساله اطلاقات العقل فرمايد : شأن الموجودات كلها ان تعقل وتحصل صورالتلك الذات يعنى بهاذات النفس الناطقه الانسانيه . و نيز در همان رساله گويد : فاذا حصلت معقولات بالفعل صارت حينئذ احد موجودات العالم اذ عدت من حيث هى معقولات فى جمله الموجودات . چون شأن همه موجودات اين است كه معلوم نفس انسانى گردند و شأن نفس نيز اين است كه تواند از مرتبه عقل هيولانى به مرتبت عقل مستفاد و عقل بسيط رسد بلكه بر آنها نيز محيط شود لذا از ظلمت جهل به جهان نور علم انتقال مى يابد و به دانستن هر حقيقت علمى كلى بابى از عالم غيب برويش گشوده مى شود چه اينكه علم وجودى نورى و محيط و مبسوط و بسيط است . و همچنين درجه درجه كه بر نردبان معرفت ارتقاء مى يابد سعه وجودى او و گسترش نور