راه
دور يا نزديک راهش مي تواني خواندهرچه را آغاز و پاياني است
حتي هرچه را آغاز و پايان نيست
زندگي راهي است
از بهدنيا آمدن تامرگ
شايد مرگ هم راهي است
راهها را کوه ها و دره هايي هست
اما هيچ نزهتگاه دشتي نيست
هيچ رهرو را مجال سير و گشتي نيست
هيچ راه بازگشتي نيست
بي کران تا بي کران امواج خاموش زمان جاري است
زير پاي رهروان خوناب جان جاري است
آه
اي که تن فرسودي و هرگز نياسودي
هيچ آيا يک قدم ديگر تواني راند؟
هيچ آيا يک نفس ديگر تواني ماند ؟
نيمه راهي طي شد اما نيمه جاني هست
باز بايد رفت تا در تن تواني هست
باز بايد رفت
راه باريک و افق تاريک
دور يا نزديک