پيشگفتار
حج، نشانهاى از عبوديت مطلق و مظهرى از فرشته سيرتى انسان است.حج، وادى سير و سلوك عرفانى و طور سيناى عارفان ربّانى است.حج، ضيافتخانه قدسى حضرت رحمان و گلشن با صفاى كمال و تعالى انسان است.حج، برتر و بزرگتر از آن است كه به وصف و بيان ما در آيد و درك وانديشه بشر، ناتوانتر از آن است كه به تمام اسرار و رموز اين آيين پرارزش دست يابد.و بالاخره حج، درياى ژرفىاست از عرفان، معنويت، تقدّس و روحانيت.در انديشه و ديدگاه عارفان وپيشوايان دين، حج جايگاهى بس والا و شگرف دارد. آنان بيش از همه، به باطن و حقيقت حج نظر دارند و توشههاى فراوانى از اين منظر، برگرفتهاند. آنان، محبوب خويش را در وراى اين قيل و قال ظاهرى مىجويند و شوق وصال او را در دل مىپرورانند.
اى حاجيان اى حاجيان، در كعبه و دير مغان
مشتاق يار خويشتن، حيران به كار خويشتن
دور از ديار خويشتن، ياران هزاران مرحله
جوييد كوى دلستان، از عاشقان يك دله
دور از ديار خويشتن، ياران هزاران مرحله
دور از ديار خويشتن، ياران هزاران مرحله
و اينك ما با اين انديشه، آداب عرفانى «حج» را از دستورالعملها و ارشادات آن نيكوسيرتان اخذ كردهايم و به عنوان تحفهاى گرانبها، به حضور راه يافتگان كوى دوست، تقديم مىداريم.اميد آن كه حجگزاران عزيز ما از اين درّگفتهها، توشهها برگيرند و آنها را با معنويت و معرفت تمام، به كار بندند.در اين ميان تذكّر نكتهاى ضرورى است و آن اينكه: نوشتارهاى برخى از اين عارفان الهى، بدون هيچ دخل و تصرّف ادبى در اين مجموعه آمده است، تا از نورانيت و معنويت كلام آنان، كاسته نشود و اثرات واقعى آن هرچه بيشتر و بهتر نمايان گردد.رحيم كارگر
در ره عشق خدا
اشارات حج
از بند انتظار دلم كى رها شود
تابو كه يك زمانه كه ما در حرم شويم
احرام حق بگيرد و لبيك عاشقان
بهر رضاى او دل و جان را فدا كنيم
از جان عزيزتر چه بهاى رضا شود؟
وين كالبد عاريتى كى فنا شود؟
اين رسم قيل و قال همه كى هبا شود؟
وز عالم فنا به مقام بقا شود؟
از جان عزيزتر چه بهاى رضا شود؟
از جان عزيزتر چه بهاى رضا شود؟
ناچار مىبرندت بارى به اختيار
مستان و عاشقان بر دلدار خود روند
ماهى كه آب ديد، نيايد به خاكدان
خاصه كسى كه عاشق سلطان ما بود
در خواب شو ز عالم و از شش جهت گريز
تا چند گول گردى و آواره سو به سوى
تا پيش شاه با شدّت اعزاز و آبروى
هركس كه گشت عاشق،رودست ازاوبشوى
عاشق، كجا بماند در دور رنگ و بوى
سلطان بىنظير و خداوند قندخوى
تا چند گول گردى و آواره سو به سوى
تا چند گول گردى و آواره سو به سوى
هرچه غير حق تو را خوب و خوش است
و دل كه نظرگاه خاص ماست
دل ز امل دور كن زانكه نه نيكو بود
چند رصدگاه عقل، بر در دل داشتن
چند قدمگاه پيل، بيت حرم ساختن
آدمى خوارست و عين آتش است
از آلايش تعلّقات ايشان پاك ساز:
مصحف و افسانه را جلد به هم ساختن
چند قدمگاه پيل، بيت حرم ساختن
چند قدمگاه پيل، بيت حرم ساختن