عصمت فاطمه ى زهرا
مفهوم عصمت
نخست بايد توجه داشت كه منظور از عصمتى كه درباره ى انبيا و اوليا عليهم السلام گفته مى شود، چيست؟ آيا معناى لغوى آن، يعنى مصون و محفوظ بودن منظور است، كه در مورد انبيا و اوصيا مصون بودن از مطلق خطاهاى مادى و معنوى قصد بشود، و يا فقط محفوظ و مصون بودن از خطاهاى معنوى منظور است. به عبارت ديگر: آيا ايشان حتى در امور ظاهرى كه مربوط به جهات عالم طبيعت و زندگى روز مره غير مرتبط به مسائل معنوى و توحيدى و دينى هست، نيز عصمت دارند، و يا تنها در امور معنوى كه منافى با استوار بودن باطنى و فطرى بر طريق توحيد و صراط مستقيم هست، عصمت دارند؟ آنچه از ظاهر آيات و روايات در اين باره استفاده مى شود، همان معناى دوم است،و دليلى بر اينكه نسبت به امور ظاهرى هم از خطاها بايد عصمت داشته باشند، نداريم (هر چند اگر بخواهند، مى توانند باذن الله نسبت به آن امور نيز آگاه شوند.) زيرا ريشه ى عصمت، اين بزرگواران، به عدم انحراف از فطرت بازگشت مى كند، آن فطرتى كه قرآن شريف درباره ى آن مى فرمايد: (فاقم وجهك للدين حنيفا، فطرت الله التى فطر الناس عليها، لا تبديل لخلقالله، ذلك الدين القيم، ولكن اكثر الناس لا يعلمون.) [روم: 30.] - استوار و مستقيم روى (و تمام وجود) خود را به سوى دين كن، همان سرشت و فطرتى كه خداوند مردم را بر آن آفريد، و در خلقت الهى تبديل و تغييرى نيست. اين است دين قيم و استوار، ولى اكثر مردم (از اين حقيقت) آگاه نيستند. در احاديث نيز «فطرت» را به «توحيد» و «اسلام» و «معرفت ربوبى» تفسير نموده اند. [اصول كافى، ج 2، ص 12، باب «فطره الخلق على التوحيد».] به عبارت ديگر: ريشه خطا و گناه، غفلت از توحيدى است، و اين امر در انبيا و اوليا عليهم السلام راه ندارد، زيرا ايشان در عين اينكه زندگى عادى ميان مردم را داشته اند، از بدو تولد تا زمان رحلتشان، هرگز توجهى به عالم طبيعت نداشته، و در نتيجه هيچ گونه حجابى ميان آنها و فطرتشان حائل نشده است تا لحظه اى غفلت براى آنها حاصل شده باشد و يا خطايى از آنها سر زند، لذا از خطا كه منشأش غفلت از توحيد است، محفوظ بوده اند. [اميرالمومنين على عليه السلام خطاب به كميل- رضوان الله عليه- درباره ى آنها چنين مى فرمايد:«صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلى»: (آنان با بدنهايى كه ارواحشان به محل اعلى متّصل است، با دنيا (يا: در دنيا) مصاحبت و معاشرت كردند.) نهج البلاغه، ص 497، از كلام 147. و در جاى ديگر در وصف زهاد مى فرمايد: «كانوا قوماً من اهل الدنيا و ليسوا من اهلها، فكانوا فيها كمن ليس منها... تقلب ابدانهم بين ظهرانى أهل الاخرة...»: آنان گروهى از اهل دنيايند، ولى اهل دنيا (و شيفته آن) نيستند، لذا در دنيا مثل كسى كه از دنيا نباشد زندگى مى كنند... بدنهاى ايشان ميان اهل آخرت و در وسط جمع آنان است. نهج البلاغه ص 352، از خطبه 230.] و «دين» نيز، كه عبارت از يك سلسله دستورات خاصى است، بازگشت و اساس آن- چنان كه ظاهر آيه ى مورد بحث نيز بر آن دلالت دارد- همان موافقت با فطرت توحيدى مى باشد. و «دين قيم»، همان خود فطرت و استوار بودن بر فطرت توحيد و جدايى نگرفتن از آن است كه انبيا و اوليا چنين هستند، چنانكه قرآن شريف درباره ى حضرت يحيى عليه السلام مى فرمايد: (و سلام عليه يوم ولد، و يوم يموت، و يوم يبعث حيا.) [مريم: 15.] - و سلام بر او روزى كه متولد شد، و روزى كه رحلت مى كند، و روزى كه زنده، مبعوث و برانگيخته مى شود. و نيز از زبان حضرت عيسى عليه السلام درباره ى وى چنين مى فرمايد: (والسلام على يوم ولدت، و يوم اموت، و يوم ابعث حيا.) [مريم: 33.] - و سلام بر من روزى كه به دنيا آمدم، و روزى كه از دنيا رحلت مى كنم، و روزى كه زنده، مبعوث و برانگيخته مى شوم. و سلامهاى ديگرى كه درباره ى انبياى ديگر ذكر مى فرمايد، همگى به اين معنا اشاره دارد، زيرا «سلام الهى» به معناى امنيت مطلق و سلامتى و مصونيت از همه خطاهايى است كه انسان را از فطرت توحيدى خود دور مى كند، و كسى كه مخاطب سلام الهى قرار گيرد از همه پليديها به دور است. به اين ترتيب: غير از انبيا و اوليا كه از بدو تولد از عصمت الهى برخوردارند، ديگران نيز (كه قبل از اين عالم چنانكه باز از آيات و روايات اين باب استفاده مى شود به فطرت توحيد آشنا بوده و هيچ حجابى ميان آنها و فطرتشان نبوده، ولى با آمدن به اين عالم، آن عصمت را از دست داده اند) اگر با توجه به دستوراتى كه شارع مقدس تشريع نموده، مجاهده كرده و حجابهاى غفلت ميان خود و فطرت توحيديشان را كه نتيجه ى گناه و توجه به عالم طبيعت است، پاك
كرده و دوباره به فطرتشان بازگردند، و هيچ گونه حجابى ميان آنها و فطرتشان نماند، از همان لحظه معصوم به حساب مى آيند. چنانكه در ادعيه تمناى چنين معنايى را از خداوند نموده و عرض مى كنيم: «و تعصمنى من كل ما نهيتنى عنه.» [اقبال الأعمال، دعاى هنگام استهلال و روز اول محرم، ص 546.] - و مرا با عصمت خود، از تمام چيزهايى كه نهى فرمودى حفظ كنى. و در جاى ديگر عرض مى كنيم: «و اعصمنى ان أخطي ء.» [اقبال الأعمال، ص 550.] - مرا از خطا، معصوم و محفوظ بدار. و يا عرض مى كنيم: «و اعصمني فيما بقي من عمري.» [اقبال الاعمال، دعاى روز بيست و سوم ماه مبارك رمضان، ص 216.] - و مرا در باقى مانده عمرم معصوم نما.
عصمت فاطمه ى زهرا
با توجه به بيان گذشته، اگر رواياتى را كه در فصول گذشته و آينده درباره فضائل آن بانوى بزرگ عالم بشريت آمده و خواهد آمد ملاحظه كنيم، پى خواهيم برد كه وى قطعاً عصمتى را كه انبيا و اوليا از آن برخوردار بوده اند، داشته است، زيرا فاطمه عليهاالسلام در اين احاديث، از جهت مقام و منزلت نورانيت و ولايت، همرديف با ايشان بلكه بالاتر بوده و همرديف با رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه ى اطهار (از نظر معنويت نه نبوت و وصايت كه منصب الهى است) معرفى شده است. و اين بدان معناست كه هيچ حجابى ميان او و فطرتش، در هيچ زمانى حائل نشده تا خطايى و حتى غفلتى از او صادر شده باشد. فاطمه عليهاالسلام، معصومه اى است كه طينتش از اعلى عليين خلق شده. او طاهره و مطهره اى است كه به هيچ پليدى آلوده نشده است و تعبيرات ديگرى كه همه اشاره به اين است كه فطرتش دست نخورده باقى مانده است. خلاصه آنكه: اگر نه اين بود كه اراده ى حق سبحانه بر اين قرار گرفته است كه نبوت و وصايت منصب خاص مردان باشد، به حضرت زهرا عليهاالسلام نيز عطا مى شد. با توجه به اين بيان و ملاحظه احاديثى كه در اين رساله جمع آورى شده، كه هر يك به گونه اى به عصمت آن بزرگوار اشاره دارد، اگر با حديثى برخلاف بيانات متسفيضه احاديث برخورد كنيم كه با مقام عصمت ايشان سازگار نيست، بايد يا از ظاهر آن دست بكشيم، و يا آن را كنار بگذاريم.علم، معرفت و ديگر كمالات فاطمه ى زهرا
حديث اول:
در قسمتى از روايت مفضّل بن عمر، از امام صادق عليه السلام آمده است: هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام متولد شد... فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، و أن بعلي سيد الأوصياء، و ولدى ساده الاسباء ثم سلمت عليهن و سمت كل واحدة منهن باسمها.»[بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روايت 1.] - شهادت مى دهم كه معبودى جز خدا نيست، و پدرم رسول خدا، سيد و سرور پيامبران، و شوهرم سرور اوصيا، و پسرانم، سادات و سروران اسباط و نوادگان هستند. سپس بر آنان (خانمهايى كه در اطرافش بودند) سلام گفت و هر يك را به نام خواند.حديث دوم:
در قسمتى از حديث عمار آمده است: فاطمه به على عليهماالسلام عرض كرد: «ادن لا حدثك بما كان، و بما هو كائن، و بما لم يكن الى يوم القيامة حين تقوم الساعة.» [بحارالانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.] - نزديك بيا، تا به تو از حوادث گذشته و حال و آينده تا روز قيامت، آن هنگام كه قيامت برپا مى شود، خبر دهم.حديث سوم:
امام صادق، از پدر بزرگوار، از جد بزرگوارش عليهم السلام از ابن عبّاس نقل كرده است:... ام سلمه گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مرا به ازدواج خود درآورد و تربيت دخترش را به من سپرد و من او را ادب مى كردم، ولى: «و كانت والله اداب منى، و اعرف بالأشياء كلها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 10.] - به خدا سوگند، فاطمه از من مؤدبتر و به همه چيز آشناتر بود.حديث چهارم:
جابر مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: چرا فاطمه ى زهرا، زهرا ناميده شد؟ فرمود: «لان الله- عز و جل- خلقها من نور عظمته: فلما اشرقت، أضاءت السماوات والارض بنورها، و غشيت ابصار الملائكة، و خرت الملائكة لله ساجدين، و قالوا:الهنا و سيدنا، ما هذا النور؟ فاوحى الله إليهم: هذا نور من نورى، و اسكنته فى سمائى، خلقته من عظمتى اخرجه من صلب نبى من انبيائي، أفضله على جميع الانبياء، و اخرج من ذلك النور ائمه...» [بحارالانوار، ج 43، ص 12، روايت 5.] - زيرا هنگامى كه خداوند- عزوجل- او را از نور عظمت خود خلق نمود، چون نور جمالش درخشيد، آسمانها و زمين به نورش روشن شد، و چشمان ملائكه را فرا گرفت.آنها براى خدا به سجده افتادند و عرض كردند: معبودا، سرورا، اين چه نورى است؟ خداوند به ايشان وحى كرد: اين نورى از نور مناست، آن را در آسمان قرار داده، و از عظمت خود خلقش نمودم و از صلب پيغمبرى از پيامبران خود كه او را بر همه آنها برترى مى دهم، خارج خواهم كرد و از آن نور ائمه اى خلق خواهم نمود.