سخنان فاطمه ى زهرا با زنان مهاجرين و انصار - جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س) - نسخه متنی

علی سعادت پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داديم، تا مسلمانان بتوانند به وسيله ى آن جنگ كنند و با كفار به جهاد برخيزند، و با شورشگران و متمردان فاسق، برخورد نمايند. و اين كار به اجماع و اتفاق نظر مسلمين صورت گرفت، و من به تنهايى اين كار را نكردم و مستبدانه به راى خود عمل ننمودم، اين است موجودى و مال من كه پيشكش شما، و در اختيار شما باشد، و آن را از شما دريغ نمى كنيم و بدون اجازه ى شما ذخيره نمى كنيم. تو سرور امت پدرت، و شجره ى طيبه براى فرزندانت مى باشى، منكر فضيلت تو نيستيم، و از اصل و فرع شما كم نمى گذاريم (كم نبايد گذاشت)، حكم شما در اموال متعلق به من نافذ است آيا به نظر شما من در اين مساله (فدك) با پدر بزرگوارت مخالفت مى كنم؟

فقالت عليهاالسلام: سبحان الله! ما كان ابى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عن كتاب الله صادفا، و لا لاحكامه مخالفا، بل كان يتبع اثره و يقفو (يقتفى) سوره، افتجمعون الى الغدر؟ اعتلالا عليه بالزوز والبهتان؟ و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من الغوائل فى حياته، هذا كتاب الله حكما عدلا و ناطقا فصلا، يقول: (يرثنى و يرث من آل يعقوب.) [سوره ى مريم (19)، آيه ى 6.] (و يقول): (و ورث سلميان داود.) [سوره ى نمل (27)، آيه ى 16.]

فبين- عزوجل- فيما وزع من الاقساء و شرع من الفرائض و الميراث، و اباح من حظ الذكران و الإناث ما ازاح به عله المبطلين، و ازال التظنى (التظنن) والشبهات فى الغابرين، كلا (بل سولت لكم انفسكم امرا، فصبر جميل، والله المستعان على ما تصفون.) [سوره ى يوسف (12)، آيه ى 18.]

سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: سبحان الله! هيچ گاه پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از كتاب خدا اعراض نمى كرد و با احكام آن مخالفت نمى نمود، بلكه از آن تبعيت مى نمود و دنبال رو سوره هاى آن بود، آيا همه جمع شده ايد كه خيانت كنيد؟ در
حالى كه با حرف باطل و تهمت (به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) دليل مى آوريد؟ و اين خيانتى كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى كنيد، شبيه همان توطئه هايى است كه در زمان حياتش داشتيد، اين كتاب خداست كه داورى است عادل، و سخنگويى است كه حق را از باطل جدا مى كند، كه مى فرمايد:«(خدايا، فرزندى به من بده كه) وارث من و خاندان يعقوب باشد» (و نيز مى فرمايد): «و سليمان از داوود، ارث برد». و خداوند- عزوجل- آنجا كه سهم هاى ارث را توزيع كرده و فرائض و ميراث را تشريع و سه مردان و زنان را بازگو نموده، شبهات و توجيه هاى دروغگويان را برطرف، و گمانها و شبهات را در آينده، زايل و باطل ساخته است، اينچنين نيست كه شما مى گوييد، «بلكه هواهاى نفسانى اينچنين براى شما آراسته است، و بايد صبر نمود، صبرى جميل و پسنديده، و خداوند در مورد آنچه شما توصيف مى كنيد، ياور ماست.»

فقال (لها) ابوبكر: صدق الله وصدق رسوله، وصدقت ابنته، انت معدن الحكمه، و موطن الهدى والرحمه، و ركن الدين، و عين الحجه، و لا ابعد صوابك، و لا انكر خطابك، هولاء المسلمون بينى و بينك، قلدونى ما تقلدت، و باتفاق منهم اخذت ما اخذت، غير مكابر و لا مستاثر و هم بذلك شهود.

پس ابوبكر به آن حضرت خطاب كرد و گفت: خدا و رسول خدا و دخترش راست مى گويند.تو معدن حكمت، و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين، و سرچشمه ى حجت خدا هستى. سخن درست تو را نادرست نمى دانم، و خطابه ات را منكر نيستم. اين مسلمانها شاهد و قاضى بين من و تو باشند، هم اينها بودند كه قلاده ى خلافت را به گردن من انداختند، و من نيز با اتفاق نظر همين مسلمانها آن را گرفتم، بدون اينكه بزرگمنشى و تكبر نموده و بخواهم خود را بر ديگران مقدم بدارم. و اين مسلمانان، همه بر اين مطلب شاهد هستند.

فالتفتت فاطمه عليهاالسلام الى الناس و قالت: معاشر المسلمين، المسرعه الى قيل (قبول) الباطل، المغضيه (المفضيه) على الفعل (القبيح) الخاسر، (افلا يتدبرون
القرآن، ام على قلوب اقفالها؟) [سوره ى محمد صلى الله عليه و آله و سلم (47)، آيه ى 24، در برخى از نسخه ها به جاى «افلا يتدبرون» لفظ «افلا تتدبرون» آمده است.] كلا، بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم، فاخذ بسمعكم و ابصاركم، و لبئس ما تاولتم، و ساء ما به اشرتم، و شر ما منه اغتصبتم (اعتضتم)، لتجدن والله محمله ثقيلا، و غبه وبيلا، اذا كشف لكم الغطاء، و بان ما ورائه (من الباساء و) الضراء، و بدا لكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون، (و خسر هنالك المبطلون.) [سوره ى غافر (40)، آيه ى 78.]

آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم نمود و فرمود: اى جمعيت مسلمانان كه به سرعت به طرف گفته هاى (پذيرش) باطل شتافتيد، و بر كارهاى (زشت) و زيانبار، چشم روى هم مى گذاريد، «آيا در قرآن تدبر و ژرف انديشى نمى كنيد؟ يا اينكه بر دلهاى (شما) قفل زده شده است؟» نه چنين است، بلكه كارهاى زشتى كه كرديد بر دلهايتان زنگار زده، و چشم و گوشتان را گرفته است، و چه بد تاويل و توجيه نموديد، و به چه چيز بدى اشاره كرديد، و بد غصب نموديد (چه بد عوضى گرفتيد)، به خدا سوگند حمل آن را سنگين، و عاقبتش را وخيم خواهيد يافت، آن هنگام كه پرده ها كنار مى روند و (گرفتاريها و سختيهاى) پشت پرده ظاهر، و چيزهايى كه گمان نمى كرديد، از ناحيه ى پروردگارتان براى شما آشكار مى گردد، «كسانى كه راه باطل را طى مى كردند در آنجا زيان مى برند.»

ثم عطفت على قبر النبى صلى الله عليه و آله و سلم [در برخى از نسخه ها اين جمله به اين صورت آمده است: «ثم عطفت على قبر ابيها- سيدنا محمد النبى صلى الله عليه و آله و سلم و قالت».] و قالت:



  • قد كان بعدك انباء و هنبثه قد كان بعدك انباء و هنبثه


  • لو كنت شاهدها، لم تكثر الخطب لو كنت شاهدها، لم تكثر الخطب




  • انا فقدناك فقد الارض و ابلها انا فقدناك فقد الارض و ابلها


  • و اختل قومك، فاشهدهم و لاتغب و اختل قومك، فاشهدهم و لاتغب




  • و كل اهل له قربى و منزله و كل اهل له قربى و منزله


  • عند الاله، على الادنين مقترب عند الاله، على الادنين مقترب




  • ابدت رجال لنا نجوى صدورهم ابدت رجال لنا نجوى صدورهم


  • لما مضيت و حالت دونك الترب لما مضيت و حالت دونك الترب




  • تجهمتنا رجال و استخف بنا تجهمتنا رجال و استخف بنا


  • لما فقدت، و كل الارث (الارض) مغتصب لما فقدت، و كل الارث (الارض) مغتصب




  • و كنت بدرا و نورا يستضاء به و كنت بدرا و نورا يستضاء به


  • عليك ينزل من ذى العزه الكتب عليك ينزل من ذى العزه الكتب




  • و كان جبريل بالايات يونسنا و كان جبريل بالايات يونسنا


  • فقد فقدت، و كل الخير محتجب فقد فقدت، و كل الخير محتجب




  • فليت قبلك كان الموت صادفنا فليت قبلك كان الموت صادفنا


  • لما مضيت و حالت دونك الكثب لما مضيت و حالت دونك الكثب




  • انا رزينا بمالم يرز ذو شجن انا رزينا بمالم يرز ذو شجن


  • من البريه، لا عجم و لا عرب من البريه، لا عجم و لا عرب


آنگاه حضرت متوجه قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شدند و فرمودند:

(اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) به تحقيق بعد از شما اخبار و گرفتاريها و مصائبى به وجود آمد، به گونه اى كه اگر شما هم آنها را مشاهده مى كرديد، حادثه و مصيبت زياد نمى شد.

ما همان گونه كه زمين، باران سرشار خود را از دست مى دهد شما را از دست داديم، و قوم تو متفرق شدند، پس شاهد باش و از آنان غايب مشو.

هر خاندان در نزد خداوند قرب و منزلت داشته باشد، به بستگان آنها بايد نزديك شد.

آنان كه دشمنى خود را با ما در سينه هايشان پنهان مى داشتند، هنگامى كه شما از بين ما رفتيد و تلى از خاك ميان ما و شما حايل شد، دشمنى خود را با ما ظاهر كردند.

پس از اينكه شما از دنيا رفتيد، مردانى بر ما يورش آوردند (و برخورد تند و عبوسانه كردند) ما را خوار و كوچك شمرده، و همه ى ارث (زمين) ما غصب شد.

شما ماه درخشان و نورى بوديد كه همه از نور شما استفاده مى كردند، و بر شما از سوى خداوند سرفراز كتابها نازل مى شد. و جبرئيل با نزول آيات قرآن، مونس ما بود، ولى با رفتن شما همه خوبيها از ما پنهان شد.

اى كاش پيش از آنكه تو از بين ما رفتى و بين ما و تو تل هايى از شن حايل
شد، مرگ ما را فرا مى گرفت.

براستى كه ما مصيبت زده شده ايم به مصيبتى كه هيچ صاحب حزنى از خلائق- نه از عرب و نه از عجم- اين چنين مصيبت نديده است.

ثم انكفات عليهاالسلام و اميرالمومنين عليه السلام يتوقع رجوعها اليه، و يتطلع طلوعها عليه عليهاالسلام. فلما استقرت بها الدار، قالت لأميرالمومنين عليه السلام: «يابن ابى طالب! اشتملت شملة الجنين، و قعدت حجرة الظنين، نقضت قادمة الاجدل، فخانك ريش الاعزل. هذا ابن ابى قحافه يبتزنى نحلة ابى و بلغه ابنى، لقد اجهد (اجهر) فى خصامى، والفيته الد فى كلامى، حتى حبستنى قيلة (الانصار) نصرها (نصرتها)، والمهاجره وصلها، و غضت الجماعه دونى طرفها، فلا دافع و لا مانع، خرجت كاظمه، وعدت راغمه، اضرعت خدك يوم اضعت حدك، افترست الذئاب و افترشت التراب، ما كففت قائلا، و لا اغنيت طائلا (باطلا)، و لا خيار لى، ليتنى مت قبل هنيئتى (هينتى)، [جملات گذشته در بعضى از نسخه ها به اين صورت آمده است: «ليتنى مت قبل هذا، و كنت نسيا منسيا، بل ليتنى مت قبل حبيبى (يا حينتى).»] و دون ذلتى، عذيرى الله منك (منه) عاديا، و منك حاميا، ويلاى فى كل شارق، ويلاى فى كل غارب، مات العمد و وهن العضد، شكواى الى أبى، و عدواى الى ربى. اللهم، انت (انك) اشد منهم قوه و حولا، و اشد (احد) باسا و تنكيلا.» [اين جمله ها در برخى از نسخه ها به اين صورت آمده است: «حولا و باسا و تنكيلا.»]

آنگاه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام (به طرف خانه) بازگشت، در حالى كه اميرالمومنين عليه السلام منتظر آمدن آن حضرت و چشم به راه او بود، وقتى حضرت، در خانه قرار گرفت، خطاب به اميرالمومنين عليه السلام فرمود: اى پسر ابى طالب! [توضيح معناى برخى جملات فاطمه ى زهرا عليهاالسلام خطاب به اميرالمومنين عليه السلام در آخر فصل بيست و يكم، و نيز در مطلب دوم خاتمه گذشت.] همچون كودكى كه در شكم مادر كز كرده، كنج خانه نشسته، و همانند افراد متهم به گوشه اى نشسته اى، تو كسى بودى كه بالهاى باز شكارى (و شجاعان عرب) را چيدى و اينك پر بى سلاحان به تو خيانت كرده اند و (بال آنها را نمى كنى).

اين پسر ابى قحافه (ابوبكر) است كه عطيه ى پدرم و وسيله گذران زندگى ساده فرزندانم را از من مى ربايد، و بسيار سخت (آشكار) با من دشمنى كرد، و او را در مكالمه اى كه با وى داشتم، ستيزه جوترين و لجبازترين دشمنها يافتم، تا آنجا كه انصار، يارى خود را از من دريغ داشتند. و مهاجرين، ارتباط خويش با من را ناديده گرفتند، و جماعت (حاضر در مسجد)، چشم خود را روى هم گذاشتند تا مرا نبينند، و در نتيجه نه كسى از من دفاع كرد و نه كسى مانع از ظلم من شد، در حالى كه بغض گلويم را گرفته بود (به سوى مسجد) بيرون شدم، و با حالت خفت و خوارى بازگشتم. از روزى كه تندى شمشيرت را از بين بردى، صورت خود را ذليل نمودى، روزى گرگها را مى دريدى و امروز خاك را فرش خود قرار داده اى (و گوشه اى نشسته اى)، و جلوى هيچ گوينده اى را نمى گيرى و هيچ كار مؤثرى (در جهت دفع فتنه موجود) انجام نمى دهى (هيچ باطلى را سركوب نمى كنى)، و من هم هيچ اختيارى ندارم، اى كاش پيش از اين حالت سكون و گوشه نشينى، و مبتلا شدن به اين حالت ذلت (ظاهرى) مرده بودم! خداوند خود عذر آور من درباره ى تو باشد، از جهت اينكه شما ظلمهايى را از من صرف و دفع نمودى و از من حمايت كردى. واى بر من در هر صبحدم، واى بر م در هر شبانگاه، تكيه گاه ما مرد و بازوى ما سست شد، شكايتم را به پدرم، و عرض حالم را به پروردگارم عرض مى دارم. خداوندا! تو از نظر قدرت و نيرو از اينها (غاصبين خلافت و فدك) نيرومندتر هستى، و عذاب و انتقام تو از ديگران شديدتر است.

فقال (لها) اميرالمومنين عليه السلام: «لا ويل لك (يا: بنت سيد النبيين!) بل الويل لشانئك، ثم نهنهى عن وجدك، يا ابنه الصفوه و بقيه النبوه، فما ونيت عن دينى، و لا أخطات مقدورى، فان كنت تريدين البلغة، فرزقك مضمون، و كفيلك مامون، و ما اعد (اعد الله) لك افضل مما قطع عنك، فاحتسبى الله.»

پس اميرالمومنين عليه السلام (خطاب به حضرت فاطمه عليهاالسلام) فرمود: «اى دختر سروران پيامبران!) واى بر تو ينست، بلكه واى بر آنهايى است كه بغض و دشمنى تو را دارند، خويشتن را از حالت ناراحتى و تندى باز بدار. اى دختر برگزيده ى خدا، و اى باقيمانده و يادگار نبوت، من هيچ گاه در دين خود ضعيف و سست نشده ام، و در محدودى قدرت و توانايى خود، خطا نكرده ام، پس اگر منظور تو روزى به اندازه ى گذران ساده ى زندگى باشد، روزى تو ضمانت شده است و خدايى كه كفيل توست مورد اعتماد مى باشد، و آنچه كه (خداوند) براى تو (در قيامت) مهيا كرده است، به مراتب بهتر است از آنچه در دنيا از تو قطع شده است. پس به حساب خدا بگذار.»

فقالت عليهاالسلام: «حسبى الله، و نعم الوكليل!»، و امسكت. [الاحتجاج، ج 1، ص 253- 285.]

حضرت زهرا عليهاالسلام نيز فرمود: «خداوند براى من كفايت مى كند، و چه وكيل و كارگزار خوبى!» و ديگر سخن نگفت.

سخنان فاطمه ى زهرا با زنان مهاجرين و انصار

قال سويد بن غفله: لما مرضت (سيدتنا) فاطمه- سلام الله عليها- المرضه التى توفيت فيها، اجتمعت اليها (دخلت عليها) نساء المهاجرين والانصار ليعدنها، فقلن لها: «كيف اصبحت من علتك، يا ابنه (محمد) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم؟»

سويد بن غفله مى گويد: هنگامى كه حضرت فاطمه- سلام الله عليها- بيمار شد، همان بيمارى كه در اثر آن از دنيا رفت، زنان مهاجر و انصار به منظور عيادت آن حضرت بر گرد او جمع شدند، و به آن حضرت عرض كردند: «چگونه صبح كرديد از بيماريى كه داريد، اى دختر (حضرت محمد) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم؟»

فحمدت الله و صلت على ابيها صلى الله عليه و آله و سلم، ثم قالت: اصبحت والله عائفه لدنيا كن، قاليه لرجالكن، لفظتهم بعد ان عجمتهم، و شناتهم (سئمتهم) بعد ان سبرتهم، فقبحا

لفلول الحد، واللعب بعد الجد، و قرع الصفاه، و صدع القناه، و ختل الاراء، و زلل الاهواء! و (بئس ما قدمت لهم انفسهم، ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون) [سوره ى مائده (5)، آيه ى 80.]، لا جرم لقد قلدتهم ربقتها، و حملتهم اوقتها، و شننت عليهم غاراتها، فجدعا و عقرا و بعدا
للقوم الظالمين!

پس حضرت زهرا عليهاالسلام ستايش خدا را به جاى آورد و بر پدر بزرگوارش صلى الله عليه و آله و سلم درود فرستاد، سپس فرمود: به خدا سوگند، صبح كردم در حالتى كه از دنياى شما بيزارم، و بغض مردان شما در دلم جاى گرفته است. بعد از آنكه آنان را امتحان كردم، آنها را به دور انداختم. و بعد از آزمودن آنها، بغضشان را به دل گرفتم، پس زشت باد كندى آنان به جاى تيزى، و بازيگرى شان بعد از جديت، و كوبيدن بر سنگ خارا، و شكاف برداشتن سر نيزه ها، و خطا و اشتباه در آراء، و لغزش در خواسته ها! مردان شما «چه اعمال بدى براى خودشان پيش فرستادند، و كارهاى آنها سبب شد كه خداوند بر آنها غضب كند و جاودانه به عذاب (جهنم) گرفتار آيند.» به ناچار، رسمان خلافت (يا فدك) را به گردن آنها انداختم، و سنگينى بار آن را بر آنها تحميل كردم، و تمام تاراج ها (و مظالم و مفاسد تغيير مسير حكومت) را متوجه آنان نمودم، پس هلاكت و نابودى و جراحت و دورى باد بر قوم ستكار! و يحهم! انى زعزعوها عن رواسى الرسالة و قواعد النبوه والدلاله، و مهبط (الوحى، و) الروح الامين، والطبين بامور الدنيا والدين؟ الا ذلك هو الخسران المبين. و اى بر آنها! خلافت را از آن پايگاههاى محكم رسلات و از پايه هاى نبوت و راهبرى، و از محل نزول (وحى و) جبرئيل امين، و از كسى كه حاذق و آگاه به امور دنيا و دين مى باشد (اميرالمومنين عليه السلام) به كجا تغيير جهت دادند؟ آگاه باشيد، كه اين زيان آشكار است. و ما الذى نقموا من ابى الحسن عليه السلام؟ نقموا والله منه نكير سيفه، و قله مبالاته لحتفه، و شده وطاته، و نكال وقعته، و تنمره (تشمره) فى ذات الله.

چه عاملى باعث شد كه اينها انتقامجويانه با ابى الحسن (حضرت على عليه السلام) برخورد نمايند؟ به خدا سوگند، به خاطر شمشير منكر برانداز، و بى باكى و نترسيدن او از مرگ خود، و به علت محكى قدمهاى او (و پامال كردن باطل)، و شدت عقوبت عبرت آموز و شدت خشم (آمادگى) او در (راه خشنودى) خد از او انتقام گرفتند. و تالله، لو مالوا عن المحجه اللائحه، و زالوا عن قبول الحجه الواضحه، لردهم اليها، و حملهم عليها، و لسار بهم سيرا سجحا، لا يكلم خشاشه [اين كلمه در نسخه هاى زير آمده است: «حشاشه»، «حساسه» و «حسامه».]،و لا يكل سائره، و لا يمل راكبه، و لا وردهم منهلا نميرا صافيا رويا، تطفح ضفتاه، و لا يترنق جانباه، و لأصدرهم بطانا، و نصح لهم سرا و اعلانا، و لم يكن يتحلى من الغنى (الدنيا) بطائل، و لا يحظى من الدنيا (منها) بنائل، غير رى الناهل و شبعه الكافل، و لبان لهم الزاهد من الراغب، والصادق من الكاذب، (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا، لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض، ولكن كذبوا، فاخذناهم بما كانوا يكسبون.) [سوره ى اعراف (7)، آيه ى 96.] (و الذين ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا، و ما هم بمعجزين.) [سوره ى زمر (39)، آيه ى 51.]

به خدا سوگند، (اگر حضرت على عليه السلام به خلافت مى رسيد) هرگاه مردم از راه روشن، و پذيرش حجت و دليل آشكار روى مى گرداندند، مسلما آنان را به سوى آن برمى گرداند، و آنان را بر پذيرش آن وادار مى كرد، و قطعا مردم را با نرمى و ملايمت هدايت مى نمود، به گونه اى كه صدمه اى نمى ديدند، و سير كننده ى خسته نمى شد، و شتر سوار ملول نمى گرديد، و بى گمان آنان را بر آبشخور پر آب و گوارا و زلال كه سيرابشان كند، و دو لبه ى آن پر از آب و دو طرف آن لجن نداشته باشد، وارد مى كرد، و آنان را سيراب باز مى گرداند، و در آشكار و پنهان نسبت به آنان خيرخواهى نموده و آنان را نصيحت مى كرد، و در عين حال از ثروت (دنيا) خود را آراسته نمى نمود (و استفاده نمى كرد)، و بهره اى براى خود از دنيا نمى برد، جز به اندازه اى آبى كه شخص تشنه مى آشامد و لقمه نانى كه كفيل (ايتام) مى خورد. و حتما براى آنان زاهدان از كسانى كه به دنيا رغبت و تمايل دارند، و نيز راستگو از دروغگو تشخيص داده مى شد، «و اگر اهل آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوى پيشه مى كردند، مسلما بركاتى از آسمان و زمين بر آنها مى گشوديم، ولى آنان تكذيب كردند، لذا ما نيز آنان را به آنچه عمل مى كردند مواخذه نموديم.» «و كسانى كه از ميان اين مردم ستم كردند، به زودى نتيجه ى بد كارهايى كه انجام داده اند، به آنها خواهد رسيد و در آن هنگام از آنان كارى ساخته نيست.»

الا، هلم فاستمع (فاسمع)، و ما عشت اراك الدهر عجبا، و ان تعجب فعجب قولهم، ليت شعرى الى اى سناد (سند) استندوا، و الى اى عماد اعتمدوا؟ و بايه عروة تمسكوا؟ و على ايه ذريه اقدموا و احتنكوا؟ (لبئس المولى، و لبئس العشير.) [سوره ى حج (22)، آيه ى 13.] و (بئس للظالمين بدلا!). [سوره ى كهف (18) آيه ى 50.]

هان، بيا و بشنو كه روزگار در مدت زندگانى چه چيزهاى عجيبى را به تو مى نماياند، و اگر تعجب كنى، گفتار اينان تعجب آور است. اى كاش مى دانستم اينان به كدامين تكيه گاه استناد كرده اند؟ و به چه ستونى تكيه و اعتماد نموده اند؟ و به كدام دستاويز چنگ زده اند؟ و عليه فرزندان چه كسى اقدام كرده و مستولى شده و آنها را نابود مى كنند؟ «مسلما چه بد دوست و ياورى (براى خود
برگزيده اند)!» و «ستمگران چه جانشين بدى هستند!»

استبدلوا والله الذنابى بالقوادم، والعجز بالكاهل، فرغما لمعاطس قوم (يحسبون انهم يحسنون صنعا) [سوره ى كهف (18)، آيه ى 104.]، (الا، انهم هم المفسدون، ولكن لا يشعرون) [سوره ى بقره (2)، آيه ى 12.] ويحهم! (افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع، ام من لا يهدى الا ان يهدى؟ فما لكم كيف تحكمون؟) [سوره ى يونس (10)، آيه ى 35.]

به خدا سوگند، اينان جلوداران و پيشگامان و ياوران و پناهگان مردم در مشكلات و شدايد را كنار گذارده و سفلگان و نابخردان را جلو انداختند، پس به خاك ماليده شود بينى كسانى كه «گمان مى كنند كار خوبى انجام مى دهند!»، «آگاه باشيد! كه آنان خود مفسد هستند، ولى درك نمى كنند.» واى بر آنها، «آيا كسى كه ديگران را به حق هدايت مى كند، سزاوارتر است ديگران از او پيروى نمايند، يا كسى كه بدون هدايت ديگرى به خودى خود هدايت پذير نمى گردد؟! پس شما را چه شده است، و چگونه حكم مى كنيد؟»

اما، لعمرى لقد لقحت، فنظره ريثما تنتج، ثم احتلبوا ملا القعب دما عبيطا، و ذعافا مبيدا، «هنالك يخسر المبطلون»، [برداشتى از آيه ى 78 سوره ى غافر (40).] و يعرف التالون غب ما اسس الاولون.

هان، به جانم سوگند، خلافت اينان تازه آبستن شده است، پس مهلت دهيد و در انتظار بمانيد تا ببينيد چه ثمره اى به بار مى آورد. سپس از آن به اندازه تغارهاى بزرگ، (به جاى شير) خون تازه، و سم مهلك بدوشيد، «اينجاست كسانى كه راه باطل رفته اند، زيانكار مى شوند»، و آيندگان عاقبت آنچه را كه گذشتگانشان تاسيس نموده اند، خواهند شناخت.

ثم طيبوا عن دنياكم انفسا، و اطمئنوا للفتنه جاشا، و ابشروا بسيف صارم، و سطوه معتد غاشم، و بهرج شامل، و استبداد من الظالمين، يدع فيئكم زهيدا، و جمعكم (زرعكم) حصيدا، فيا حسره لكم! و انى بكم؟ و قد عميت عليكم، (انلزمكموها و انتم لها كارهون؟) [سوره ى هود (11)، آيه ى 18.]

(اكنون كه به مراد خود رسيديد) از دنياى خود خوش باشيد، و قلبتان مطمئن و آماده ى فتنه هايى باشد كه خواهد آمد، و بشارت باد شما را به شمشيرهاى برنده، و قدرت متجاوزانى كه حداكثر ظلم و تعدى را روا مى دارند، و هرج و مرج فراگير و استبداد ستمگران، كه مقدار كمى از بيت المال را باقى مى گذارند، به گونه اى كه هيچ كس در آن رغبت نمى كند. و جمعيت (كشته ى) شما را درو مى كنند، پس حسرت و اندوه بر شما! به كدامين سو هستيد؟ (راه حق و رحمت خدا) بر شما گم شده است، «آيا ما شما را بر رحمت خدا (و صراط مستقيم)، وادار كنيم؟! با آنكه شما كراهت داريد».

قال سويد بن غفله: فاعادت النساء قولها عليهاالسلام على رجالهن، و جاء اليها قوم من وجوه المهاجرين و الانصار معتذرين، و قالوا: «يا سيده النساء، لو كان ابوالحسن ذكر لنا هذا الامر قبل ان نبرم (يبرم) العهد و نحكم (يحكم) العقد، لما عدلنا الى غيره.»

سويد بن غفلة (راوى) مى گويد: پس زنان مهاجر و انصار آنچه را كه حضرت زهرا عليهاالسلام به ايشان گفته بود، براى مردان خود بازگو كردند، و گروهى از بزرگان مهاجرين و انصار، به عنوان عذرخواهى نزد حضرت آمدند و عرض كردند: «اى سرور زنان، اگر ابوالحسن (اميرالمومنين عليه السلام) پيش از آنكه ما عهد خود را با ابوبكر محكم و با او بيعت نماييم، اين نكته را به ما گوشزد مى كرد،هرگز ما او را رها نكرده و به ديگرى رجوع نمى كرديم.»

فقالت (لهم فاطمه) عليهاالسلام: «اليكم عنى، فلا عذر بعد تعذيركم، و لا امر بعد تقصيركم.» [الاحتجاج، ج 1، ص 286- 292.]

/ 30