حديث هشتم:
در حديثى طولانى [بحارالانوار، ج 43، ص 174، روايت 15.] نقل شده است: ورقه بن عبدالله ازدى، فضه را در مكه ملاقات مى كند، و از اظهار اخلاص وى به خاندان عصمت، او را مى شناسد، و از حالات حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از او مى پرسد، فضه مفصلا حالات آن حضرت را نقل مى كند، كه مناسب است تمام اين حديث شريف ديده شود. هر چند مرحوم مجلسى مى فرمايد: اين حديث را در بعضى از كتابها يافته ام و از كتاب روايى مورد اعتمادى اخذ نكرده ام، ولى اگر با دقت ملاحظه شود، اين حديث تفصيل مجملات احاديثى است كه درباره ى حالات فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است. [از آنجا كه اين حديث شريف بيانگر حالات جانسوز فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و نيز مشتمل بر كلمات اميرالمومنين عليه السلام بعد از شهادت آن بانوى بزرگوار مى باشد، تمام آن در بخش ضمائم اين كتاب ذكر خواهد شد.]حديث نهم:
على بن معمر مى گويد: چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رحلت نمود، ام ايمن به مكه رفت و گفت: بعد از فاطمه عليهاالسلام توان ديدن مدينه را ندارم، به جحفه كه رسيد، تشنگى شديدى بر او چيره شد به حدى كه ترسيد تلف شود، لذا چشمهاى خود را به طرف آسمان گشود و عرض كرد: پروردگارا، مرا تشنه مى گذارى با آنكه من خادمه ى دختر پيامبرت هستم؟ سپس على بن معمر مى گويد: «فنزل اليها دلو من ماء الجنه، فشربت، و لم تجع و لم تطعم سبع سنين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 46، روايت 45.] - دلويى از آب بهشت به سوى او فرود آمد و وى از آن آشاميد، و تا هفت سال نه احساس گرسنگى كرد و نه طعامى خورد.بيان:
از احاديث اين فصل چند نكته استفاده مى شود: اولا: آنچه كه موجب نسوختن اولاد بلافصل فاطمه عليهاالسلام به آتش جهنم است،در درجه ى اول معنويت و طهارت روحى او است كه در روايت به «احصنت فرجها» تعبير شده است. ثانيا: اولاد آن حضرت كه خداوند بر آتش جهنم حرام نموده، اختصاصى به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ندارد. ثالثا: روشن گرديد كه چگونه انوار معنوى فاطمه عليهاالسلام در اطرافيان ايشان، از جمله در دو نفر از خدمتگزارانش اثر گذارده، به حدى كه آن حالات و كرامات خاص از آنان ظاهر مى گردد. خلاصه هر كس با آن حضرت مانوس بوده، از معنويتش بى بهره نبوده است.سخنان فاطمه ى زهرا
حديث اول:
«ان الله هو السلام، و منه السلام، واليه السلام» [بحارالانوار، ج 43، ص 28، از روايت 31.] - خداوند خود، سلام است و سلام از او مى باشد، و به سوى اوست.بيان:
اين كلام را فاطمه عليهاالسلام در سن كودكى، در جواب سلام الهى- كه جبرئيل به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم گفت تا به فاطمه عليهاالسلام ابلاغ نمايد- عرض كرد. با دقت در اين سه جمله، مى توان به شناخت والاى آن حضرت نسبت به حق تبارك و تعالى پى برد، زيرا تا كسى به فناى خود راه نيافته و شهود توحيدى نداشته باشد، ممكن نيست مبادرت به اين گونه جواب كند. [توضيح بيشتر در گنجايش اين رساله نيست.] و لذا صدور اين گونه كلمات جز از معصوم ممكن نيست، مگر به عنوان تبعيت از دستورات معصومين عليهم السلام، چنانكه شبيه به اين جملات در تعقيبات نمازهاى پنجگانه [بحارالانوار، ج 86، ص 28، روايت 32.] وارد است.حديث دوم:
«الجار ثم الدار.» [بحارالانوار، ج 43، ص 82، از روايت 3.] - اول همسايه، سپس خانه.بيان:
و قتى كه امام حسن عليه السلام شب جمعه مى شنود مادرش براى مومنين و مومنات با ذكر نام آنها دعا نموده و براى خود دعا نمى كند، سوال مى كند: اى مادر، چرا براى خود دعا نمى كنيد؟ جواب مى شنود: «الجار ثم الدار». آيا اين كلام جز به عظمت روحى و بزرگوارى حضرتش، مى تواند اشاره داشته باشد؟!حديث سوم:
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از فاطمه عليهاالسلام پرسيد: چه چيز براى زن بهتر است؟ عرض كرد: «ان لا ترى رجلا، و لا يراها رجل.» [درباره شدت اهتمام آن بانو در حفظ عفت، موارد بسيارى را در زندگى ايشان مى توان ديد، از جمله دستور ساختن تابوت و سفارش آن به «اسماء» هنگام وفات خويش است كه مبادا حجم بدن ايشان (ولو بعد از نحيفى (بواسطه بيمارى) هنگام تشييع ظاهر شود. و جالب اين كه جنازه وى بنابر وصيت موكد به حضرت على عليه السلام، مى بايست مخفيانه و شبانه و با حضور عده كمى از نزديكان و اصحاب، تشييع و دفن شود، اين اولين تابوتى بود كه در اسلام ساخته شد، «اول نعش احدث فى الاسلام نعش فاطمه.» (بحارالانوار، ج 43، ص 212، روايت 43).] - نه او مردى را ببيند و نه مردى او را. اينجا بود كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم او را در آغوش گرفت و فرمود: «ذريه بعضها من بعض.» [بحارالانوار، ج 43، ص 84.] - ذريه و فرزندانى كه مشابه يكديگر هستند.بيان:
خداوند مى فرمايد: (ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين، ذرية بعضها من بعض، والله سميع عليم.) [آل عمران: 33 و 34.] - خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و عمران را بر جهانيان برگزيد، ذريه و نسلى كه مشابه يكديگر هستند، و خداوند شنوا و داناست. گويا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم با استشهاد به اين كلام الهى، به بزرگى مقام و منزلت معنوى حضرت زهرا عليهاالسلام به واسطه كلام ارزشمند وى اشاره مى نمايد. يعنى فاطمه عليهاالسلام از ذريه ى پيامبران است، و مانند ايشان بر عالميان برترى دارد.حديث چهارم:
موسى بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود على عليه السلام فرمود: نابينايى از فاطمه عليهاالسلام اجازه خواست (تا وارد خانه او شود) حضرت خود را از وى پنهان كرد (و يا پوشانيد). رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: چرا خود را پنهان كردى؟ او كه تو را نمى بيند. عرض كرد: «ان لم يكن يرانى، فانى اراه و هو يشم الريح.» - اگر او مرا نمى بيند، من او را مى بينم و او بوى مرا استشمام مى كند. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اشهد انك بضعة منى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 91، روايت 61.] - شهادت مى دهم كه تو پاره ى تن منى.بيان:
اين كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هم از عظمت روحى و منزلت معنوى حضرت فاطمه عليهاالسلام حكايت مى كند.حديث پنجم:
با سند روايت گذشته نقل شده است كه على عليه السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از اصحاب خود پرسيد: زن چيست؟ آنها عرض كردند: «عورة»: (چيزى است كه بايد پوشيده شود). فرمود: «فمتى تكون ادنى من ربها؟» - چه زمانى به پروردگار نزديكتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب دهند، فاطمه عليهاالسلام چون اين سوال را شنيد، فرمود:«ادنى ما تكون من ربها ان تلزم قعر بيتها.» - زمانى به پروردگارش نزديكتر است كه در قعر خانه اش قرار گيرد. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان فاطمة بضعة مني.» [بحارالانوار، ج 43، ص 92.] - فاطمه، پاره ى تن من است.بيان:
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اين كلام، در عين بيان عظمت روحى فاطمه زهرا عليهاالسلام مى خواهد بفرمايد: كلام او، كلام من است. نكته اى كه در كلمات حضرتش وجود دارد اين است كه آن حضرت در عبارت «ادنى ما تكون من ربها ان تلزم قعر بيتها»، به غرض غايى خلقت كه قرببه پروردگار است اشاره نموده و مى فرمايد: اين امر فقط با حفظ عفت كه جز در موارد ضرورى با ملازمت در خانه حاصل مى شود، ميسر نخواهد بود. و اما با توجه به گرايشى كه اكنون در بين بانون جامعه ما نسبت به فعاليتهاى اجتماعى وجود دارد، ممكن است يك نحو غرابتى در اين احاديث احساس شود، خصوصا آنكه در زندگى خود فاطمه زهرا و نيز دخترش زينب كبرى و ام كلثوم، و نيز فاطمه صغرى- سلام الله عليهن- مواردى يافت مى شود كه با مردان گفتگو و محاجه نموده و يا در جمع كثيرى از مرد و زن سخنرانى و بياناتى ايراد نموده اند. از قبيل خطبه غراء حضرت فاطمه عليهاالسلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و احتجاج با خليفه اول و دوم در امر استرداد فدك [بحارالانوار قديم، ج 8، ص 106.]، و نيز سخنرانى حضرت زينب كبرى و ام كلثوم و فاطمه صغرى (سلام الله عليهن) در كوفه [بحارالانوار، ج 45، به ترتيب ص 108 و ص 112 و 110.] و سخنرانى حضرت زينب عليهاالسلام در مجلس يزيد [بحارالانوار، ج 45، ص 133.] لذا لازم است مختصرى اين بحث را دنبال كنيم تا روح سه حديث مذكور و نظاير آن معلوم گردد. مقدمتا بايد عرض كنيم كه: هر امر و نهى وجوبى، يا استحبابى، و يا ارشادى شارع مقدس، راهنماييهاى دقيقى است كه سعادت دنيوى و اخروى و معنوى انسانها را در پى دارد. و خداوندى كه خالق زن و مرد و همه نيازمنديهاى زندگى دنيوى آنان مى باشد، خود بهتر مى داند چه چيز براى آنها زيان بخش و چه چيز مفيد است،و از طريق كتاب و سنت توسط انبيا و اوليا آنان را راهنمايى نموده است. لذا هيچ گاه نمى توان گفت چون عقول كامل شده، پس نيازى به راهنمايى آنان نداريم، زيرا عقول ما يك طرف سكه را مى خواند و طرف ديگر به اقرار همه، بر ما پوشيده است. اكنون مى گوييم: اگر اين سه حديث (حديث 3 و 4 و 5) را هم نداشتيم، قرآن
كريم، اين سند قطعى اسلام، در آيات زيادى كه در امور مرد و زن در مقاطع مختلف دارد خواه الزامى، و يا استحبابى، و يا ارشادى و براى پيشگيرى در مرحله ى اول به منظور ترقى معنوى آنان، و در مرحله دوم به جهت نتايج اخروى و در مرحله ى سوم به جهت زندگى دنيوى آنان (چنانكه از همان آيات استفاده مى شود)بر شبيه همان نكته اى كه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در اين سه حديث بيان نموده،تأكيد مى ورزد. از آن جمله سه آيه ى ذيل است: 1- خداوند مى فرمايد: (و لا يضربن بارجلهن، ليعلم ما يخفين من زينتهن.) [نور: 31.] - زنان نبايد با كوبيدن پا به زمين، به گونه اى راه بروند كه زينتهاى پنهان آنها آشكار شود. 2- و نيز مى فرمايد: (و لا تخضعن بالقول، فيطمع الذى فى قلبه مرض، و قلن قولا معروفا، و قرن فى بيوتكن، و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى) [احزاب: 32 و 33.] - و با مردان نرم و نازك سخن مگوييد تا كسى كه در قلبش مرض است، طمع ورزد. بلكه نيكو سخن گوييد، و در خانه هايتان بمايند، و مانند زمان جاهليت قديم، خود را نمايان نكنيد. 3- همچنين مى فرمايد: (واذا سالتموهن متاعا، فاسئلوهن من وراء حجاب، ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن.) [احزاب: 53.] - و اگر چيزى را از آنان (زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) خواستيد، از پشت حجابى بخواهيد، كه اين براى قلبهاى شما و آنان پاكيزه تر است. چنانكه از آيات ديگرى كه مربوط به زنان و مردان است، و نيز از احاديث
فراوانى كه درباره ى زن و مرد و روابط اجتماعى آنها در جوامع روايى [از جمله ر، ك: ابواب بسيارى از كتاب وسائل الشيعه، كتاب النكاح، ج 14.] ذكر شده، اين معنا استفاده مى شود. به طور خلاصه، روح اصلى اين آيات و روايات، بيانگر اصلى كلى است كه بايد به عنوان مبنايى ترين اصل در معاشرت و روابط اجتماعى زن و مرد مورد توجه قرار گيرد و آن، حفظ عفت و حياى زن در همه شرايط و حالات است. بديهى است حفظ اين ارزش جز با حداقل معاشرت زن و مرد نامحرم، و نيز اهتمام به وظيفه ى اصلى كه پروردگار برعهده او نهاده، يعنى خانه دارى و تربيت فرزند و پرورش نسلهاى آينده جوامع بشرى كه مسئوليت خطير و سنگينى است، ميسر نيست. البته انجام اين مهم (با شرائطى كه ذيلا به آن اشاره مى شود) هيچ منافاتى با رشد علمى و معنوى و فعاليتهاى اجتماعى زن ندارد، بلكه مؤيد آن نيز هست، چرا كه تجربه نشان داده اختلاط بدون حد و مرز زن و مرد، به بهانه ى رشد اجتماعى و علمى، عوارض نامطلوبى دارد كه مانع شكوفايى استعدادهاى بانوان است. اگر بنا باشد به بهانه ى كسب علم و تخصص، فضائل انسانى و عفت زن كه ارزش اصلى اوست قربانى شود، جهل بهتر از اين علم است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «رب جاهل نجاته جهله.» [غرر الحكم و درر الكلم، ج 1، فصل 35، حكمت 36.] - چه بسيار جاهلى كه نجاتش در جهل اوست. و نيز عبارت «ادنى ما تكون من ربها، ان تلزم قعر بيتها» در روايت مورد بحث از كلام حضرت زهرا عليهاالسلام هم تنها راه كمال معنوى و تقرب الى الله زن را كه هدف اصلى از كسب علوم و تخصصها است، در پرتو عفت و پاكدامنى او مى داند، لذا كمتر زنى را در تاريخ اسلام مى بينيم كه جز به ضرورت، شغل اولى