علاقه ى متقابل رسول اكرم و فاطمه ى زهرا - جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س) - نسخه متنی

علی سعادت پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علاقه ى متقابل رسول اكرم و فاطمه ى زهرا

حديث اول:

ابوثعلبه خشنى مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هماره وقتى از سفر بر مى گشت، اول به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد مى شد.

(روزى) حضرتش وارد خانه ى فاطمه شد و او به احترام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برخاست ، «و اعتنقته و قبلت بين عينيه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

- و آن حضرت را در آغوش گرفته و ميان چشمان مباركش را بوسيد.

حديث دوم:

عائشه و عكرمه مى گويند: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هماره وقتى از غزوات باز مى گشت ، «قبل فاطمه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

- فاطمه را مى بوسيد.

حديث سوم:

عبدالله بن حسن مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه فاطمه شد، و او تكه نان خشكى از جو خدمتش آورد و حضرتش با آن افطار كرد، سپس فرمود: دختر
عزيزم. اين اولين نانى است كه پدرت پس از سه روز مى خورد. فاطمه شروع به گريستن كرد ، «و رسول الله يمسح وجهها بيده.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

- و رسول خدا دست مباركش را بر صورت فاطمه كشيد و اشكهايش را پاك كرد.

حديث چهارم:

از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده است: رويه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم (پيش از ازدواجش) اين بود كه تا صورت فاطمه را نمى بوسيد، نمى خوابيد. همچنين صورت مباركش را روى سينه فاطمه مى گذاشت و براى وى دعا مى كرد. [بحارالانوار، ج 43، ص 42.]

بنابر نقل ديگر: تا دو گونه ى فاطمه يا سينه اش را نمى بوسيد، نمى خوابيد. [بحارالانوار، ج 43، ص 42.]

حديث پنجم:

زراره مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم هماره هنگام مسافرت، پس از خداحافظى با خانواده اش، آخرين كسى كه با وى خداحافظى مى كرد فاطمه عليهاالسلام بود. و لذا همواره آغاز سفرش از خانه فاطمه بود، و در وقت مراجعت نيز ابتدا با او ملاقات مى نمود... [بحارالانوار، ج 43، ص 83، روايت 6.]

حديث ششم:

در روايتى [بحارالانوار، ج 43، ص 34.] آمده است: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نگران ده چيز بود كه خداوند ايشان را از همه آنها (هر يك را با آيه اى از قرآن كريم) تسلى داده و به آنها بشارت
داد. تا اينكه مى فرمايد: هنگام هجرت از مكه درباره ى دخترش (فاطمه عليهاالسلام) ناراحت بود كه در اين رابطه اين آيه نازل شد:

(الذين يذكرون الله قياما و قعودا...) [آل عمران: 191.]

- آنان كه ايستاده و نشسته و... به ياد خدا هستند.

بيان:

نزول آيه شريفه ى فوق اشاره به مقام والاى حضرت زهرا عليهاالسلام دارد كه: اى رسول خدا، تو غم كسى را كه در همه حال، ايستاده و نشسته و خوابيده به ياد خداست، مخور كه او خود تكفل وى را مى نمايد.

حديث هفتم:

جابر بن عبدالله مى گويد: چند روزى براى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم غذايى فراهم نشد، به حدى كه گرسنگى بر ايشان فشار آورد، لذا به خانه هاى هسمرانش سر زد و نزد هيچكدام چيزى نيافت، سرانجام به نزد فاطمه رفت و فرمود:دختر عزيزم، من گرسنه ام، آيا چيزى نزد تو هست كه ميل كنم؟ ايشان عرض كرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدايت!

پس از آن كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از منزل دختر گرامى خود خارج شد، كنيز فاطمه دو گرده نان و مقدارى گوشت خدمت حضرت عليهاالسلام فرستاد و ايشان آن را گرفته و رويش را پوشاند و فرمود:

«والله، لا وثرن بها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على نفسى و غيرى. و كانوا محتاجين الى شبعه طعام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 30.]

- به خدا قسم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در اين غذا بر خود و ديگران مقدم
مى دارم، و اين در حالى بود كه خود و اهل خانه وى يك وعده غذا نداشتند و بدان محتاج بودند.

حديث هشتم:

حضرت امام موسى بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام فرمود: على عليه السلام فرمود: روزى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه دخترش فاطمه عليهاالسلام شد و به صورت غير منتظره متوجه شد كه او گلوبندى در گردن دارد، لذا از او روى برگرداند. و فاطمه عليهاالسلام نيز آن را درآورد و كنار انداخت، آن گاه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«انت منى، يا فاطمه.»

- اى فاطمه، تو از منى.

سپس سائلى آمد و حضرت آن گردنبند را به او انفاق كرد... [بحارالانوار، ج 43، ص 22، روايت 15.]

در روايت ديگر كه درباره ى اين جريان و يا جريان مشابه آن آمده است كه: وى گردنبند طلائى را درآورد و سپس فروخت و با قيمت آن، بنده اى را خريد و آزاد نمود. [بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 28.]

در روايت ديگرى نيز آمده است كه: وى گردنبند و دو گوشواره و دو دستنبد و يا خلخال خود و نيز پرده در خانه را درآورده و خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد، و پيام داد كه دخترت سلام مى رساند و عرض مى كند اينها را در راه خدا صرف كن... [بحارالانوار، ج 43، ص 20، روايت 7.]

بيان:

در اين جريان و يا جريانات، اشاراتى بر علاقه ى شديد فاطمه عليهاالسلام به پدر
بزرگوارش صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد.

حديث نهم:

مسلم بن خالد مكى از امام صادق از پدر بزرگوارش عليهم السلام از جابر بن عبدالله انصارى نقل مى كند كه على بن ابى طالب عليه السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد:

«يا ابتاه، اين القاك يوم الموقف الاعظم، و يوم الاهوال، و يوم الفزع الاكبر؟.»

- اى پدر، در روز توقفگاه بزرگ و روز ترس ها و روز فزع و دهشت بزرگ، شما را كجا ملاقات كنم؟

حضرت فرمود:

«يا فاطمه، عند باب الجنه، و معى لواء «الحمد لله»، و انا الشفيع لامتى الى ربى.»

- اى فاطمه، كنار در بهشت، در حالى كه پرچم «الحمد لله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مى كنم.

عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القينى على الحوض، و انا اسقى امتى.»

- مرا كنار حوض (كوثر) ملاقات كن، در حالى كه به امتم آب مى دهم.

عرض كرد: پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القينى على الصراء و انا قائم اقول. رب، سلم امتى.»

- مرا بر صراط ملاقات كن، در حالى كه ايستاده ام و مى گويم: پروردگارا، امت مرا سالم بدار.

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«إلقينى و انا عند الميزان اقول: رب، سلم امتى.»

- مرا نزد ميزان (اعمال بندگان) ملاقات كن، در حالى كه مى گويم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟ فرمود:

«القينى على شفير جهنم، امنع شررها و لهبها عن امتى.»

- مرا بر كنار جهنم ملاقات كن، در حالى كه امتم را از جرقه و شعله و زبانه هاى آن منع مى كنم.

«فاستبشرت فاطمه بذلك. صلى الله عليها و على ابيها و بعلها و بنيها.» [بحارالانوار، ج 43، ص 21، روايت 11.]

- اينجا بود كه فاطمه خوشحال شد. رحمت (ويژه ى) خداوند بر او و بر پدر بزرگوار و بر شوهر و پسرانش باد.

حديث دهم:

در كتاب خرائج آمده است: از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: هنگامى كه حضرت خديجه عليهاالسلام از دنيا رحلت نمود ، «جلعت فاطمه تلوذ برسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و تدور حوله، و تساله: يا رسول الله اين امى؟ فجعل النبي صلى الله عليه و آله و سلم لا يجيبها.»

- فاطمه دست به دامن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى شد و اطراف ايشان مى گشت و از حضرتش مى پرسيد: اى رسول خدا، مادرم كجاست؟ و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پاسخش را نمى داد. و لى فاطمه همچنان سوال خود را تكرار مى كرد و رسول الله (به اصطلاح) نمى دانست چه بگويد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد: پروردگارت امر مى فرمايد كه به فاطمه سلام برسان و بگو: مادرت در خانه اى از زير جد تازه آراسته شده با ياقوت (و يا: در خانه اى از جواهر و سنگهاى گرانبها) كه پايه هايش از طلا، و ستونهايش از ياقوت سرخ است، ميان آسيه، زن فرعون و حضرت مريم، دختر عمران اقامت دارد.

فاطمه (عليهاالسلام نيز در جواب سلام الهى) عرض كرد:

«ان الله هو السلام، و منه السلام، واليه السلام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 31.]

- خداوند خود سلام، و سلام از او، و به سوى اوست.

حديث يازدهم:

از عائشه نقل شده است كه: هر گاه فاطمه عليهاالسلام نزد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى آمد ، «قام لها من مجلسه، و قبل راسها، و اجلسها مجلسه»

- پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از جاى خود برمى خاست و سر فاطمه را مى بوسيد و وى را به جاى خود مى نشاند. و نيز هرگاه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به ديدار فاطمه عليهاالسلام مى رفت ، لقيته، و قبل كل واحد منهما صاحبه، و جلسا معا.» [بحارالانوار، ج 43، ص 40.]

حضرت به استقبال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى شتافت و هر يك ديگرى را بوسيده و با هم مى نشستند.

بيان:

مجموعه ى روايات اين فصل نيز گوشه اى از بياناتى است كه بيانگر معنوى فاطمه زهرا عليهاالسلام است، و الا چگونه مى توان تصور كرد كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم صرفا به خاطر اينكه فاطمه دختر اوست، اين همه اظهار علاقه به ايشان مى نموده است، و يا فاطمه عليهاالسلام تنها به اين جهت كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پدرش بوده، از ناراحتى ايشان ناراحت، و از نديدن او متألم مى شده است.

عظمت فاطمه ى زهرا نزد پروردگار

حديث اول:

ابى حمزه مى گويد: امام باقر عليه السلام درباره ى آيه ى شريفه ى
(انها لاحدى الكبر، نذيرا للبشر.) [مدثر: 35، 36.]

- آن يكى از امور بزرگ است، در حالى كه بيم دهنده ى بشر است.

فرمود:

«يعنى فاطمه عليهاالسلام.» [بحارالانوار، ج 43، ص 23، روايت 16.]

- منظور از (لإحدى الكبر) فاطمه عليهاالسلام است.

حديث دوم:

در كتاب خصال آمده است: از جمله وصايايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام نمود، اين بود:

«يا على، ان الله- عز و جل- اشرف على الدنيا، فاختارنى منها على رجال العالمين، ثم اطلع الثانيه، فاختارك على رجال العالمين بعدى، ثم اطلع الثالثه، فاختار الائمه من ولدك على رجال العالمين بعدك، ثم اطلع الرابعة، فاختار فاطمة
على نساء العالمين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 24.]

- اى على، حق- عزوجل- نظرى به دنيا كرد و از آن ميان مرا بر تمامى مردان عالم برگزيد، سپس براى بار دوم نظر افكند و تو را بعد از من، بر مردان عالم برگزيد، و سپس براى بار سوم نظرى بر عالم نمود و بعد از تو، امامانى را كه از اولاد تو هستند، بر مردان عالم برگزيد، سپس براى بار چهارم بر عالم نظر نمود و فاطمه را بر زنان عالم اختيار نمود.

بيان:

با توجه به اينكه خداوند سبحان با رحمت عام خود، دنيا و عالم مادى را آفريده و به همه ى اشيا محيط مى باشد و از هيچ يك از آنها جدا نيست، آيا منظور از اشراف و اطلاع خداوند بر دنيا جز اين است كه بگوييم: حضرت حق، به هيچ وجه عنايت و رحمت خاصى به دنيا ندارد و بدين جهت آن را به فنا و زوال و نيستى مقرون ساخته است، و اگر رحمت و عنايت خاصى داشته باشد تنها به برگزيدگان آن دارد؟!

چنانكه در قسمتى از كلمات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ابوذر- رضوان الله عليه- آمده است:

«يا اباذر، والذى نفس محمد بيده، لو ان الدنيا كانت تعدل عند الله جناح بعوضة او ذباب، ما سقي الكافر منها شربه من ماء. يا اباذر، الدنيا ملعونه، ملعون ما فيها الا ما ابتغى به وجه الله و ما من شى ء ابغض الى الله تعالى من الدنيا، خلقها ثم اعرض عنها، فلم ينظر اليها و لا ينظر اليها حتى تقوم الساعة...» [تنبيه الخواطر (مجموعه ورام)، ج 2، ص 56.]

- اى اباذر، سوگند به كسى كه جان محمد به دست اوست، اگر دنيا نزد خداوند به اندازه بال پشه يا مگسى ارزش داشت، هرگز كافر را حتى به اندازه
جرعه ى آبى از آن سيراب نمى كرد. اى اباذر، دنيا معلون است، و ملعون است هر چه در آن است، مگر آنچه رضاى خدا بدان به دست آيد. و هيچ چيزى به اندازه دنيا مورد غضب خداوند متعال نيست، آن را آفريد و سپس از آن اعراض كرد و نظرى به آن نينداخت و تا قيام قيامت به آن نظرى نمى اندازد...

بنابراين، مراد از اشراف و اطلاع حق بر دنيا، همان عنايت خاص اوست، كه تنها شامل برگزيدگان مى شود. و به تعبيرى ساده تر، بى عنايتى است به اصل دنيا و عنايت به جهت خاصى، نه آن كه نعوذ بالله مراد از اشراف، اشراف مادى و ظاهرى باشد.

حديث سوم:

در حديث سلمان- رضوان الله تعالى عليه- آمده است كه: على عليه السلام به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: به خانه ى فاطمه وارد شدم و ديدم كه وى خوابيده، و حسين بر سينه اش خواب است، و آسياب در جلوى او مى گردد،بدون آن كه دستى آن را بگرداند.

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تبسم نمود و فرمود:

«يا على، اما علمت ان لله ملائكة سياره فى الارض يخدمون محمدا و آل محمد الى ان تقوم الساعه.» [بحارالانوار، ج 43، ص 28، روايت 33.]

- اى على، مگر نمى دانى كه خداوند ملائكه سيار و گردش كننده اى در زمين دارد، كه تا قيام قيامت خدمت محمد و آل محمد را مى كنند.

/ 30