حديث ششم:
مفضل مى گويد كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: «ان الله تبارك و تعالى خلق الارواح قبل الاجساد بالفى عام، فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و على و فاطمه والحسن والحسين والائمه بعدهم- صلوات الله عليهم- فعرضها على السماوات والارض والجبال، فغشيها نورهم...» [بحار الانوار، ج 26، ص 320، روايت 2.] - تحقيقا خداوند تبارك و تعالى، ارواح را در هزار سال قبل از اجساد خلق نمود، و بالاترين و شريفترين آنها را، ارواح محمد و على و فاطمه وحسن و حسين و ائمه بعد از ايشان- صلوات الله عليهم- قرار داد، سپس آنها را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشت و نور ايشان همه آنها را فرا گرفت...بيان:
در اين روايت و روايت قبل، به دو منزلت اين بزرگواران اشاره شده است: 1- تقدم و شرافت خلقت نورى و تمثلى ايشان بر ساير مخلوقات، حتى در خلقت تمثلى كه به «شبح نور» در حديث گذشته و «ارواح محمد و على...» در اين حديث تعبير شده است، كه بحث اين فصل پيرامون آن است. 2- مقام نورانيت آن حضرات معصوم، كه در حديث قبل به «عرضت ولايتهم»، و در اين حديث به «فغشيها نورهم» تعبير شده است. و در توضيح منزلت دوم به اختصار مى گوييم: مقام نورانيت، و به تعبيرى ولايت كليه الهيه، همان است كه اگر انبيا و اوليا مؤيد به آن نباشند، هيچ معجزه و خرق عادت و كرامتى از آنان صادر نخواهد شد. و نيز مقام خلافت و تصرف در عالم را به تأييد اين مقام دارند. و از همه بالاتر، بخصوص مقام خلافت اهل بيت عليهم السلام به گونه اى است كه هيچ امرى در عوالم خلقت انجام نمى گيرد، مگر اينكه به اذن الهى بايد از مجراىايشان بگذرد. چنانكه در زيارت امام حسين عليه السلام آمده است: «اراده الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم، و تصدر من بيوتكم.» [كامل الزيارات، ص 179، باب 79، روايت 2.] - اراده ى پروردگارت در تقدير امور (همه مخلوقات) به شما فرود مى آيد و از خانه ها (و مقام منيع) شما (به جهان و جهانيان) صادر مى شود. و اين همان مقام خلافت و ولايت الهى است، زيرا مقام نورانيت ايشان را نمى توان جداى از مقام ولاية اللهى دانست، بلكه عين آن مقام است. [براى توضيح بيشتر ر، ك: فصل دوم كتاب «فروغ شهادت» از نگارنده.]
حديث هفتم:
ابى سعيد خدرى مى گويد: نزد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم كه مردى رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا، مرا از گفتار خداوند- عزوجل- آنجا كه به ابليس فرمود: (استكبرت ام كنت من العالين؟) [ص 75.]:(آيا تكبر ورزيدى يا از «عالين» بودى؟) خبر دهيد كه «عالين» چه كسانى هستند كه از ملائكه مقرب هم بالاترند؟ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «انا و على و فاطمه والحسن والحسين عليهم السلام، كنا فى سرادق العرش نسبح الله، فسبحت الملائكة بتسبيحنا، قبل ان يخلق الله- عزوجل- آدم بالفى عام...»[بحار الانوار، ج 26، ص 346، روايت 19.] - عالين، من و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستيم، كه دو هزار سال پيش از اينكه خداوند- عزوجل- حضرت آدم را بيافريند، در پرده سراى عرش الهى پيوسته مشغول تسبيح الهى بوديم، و ملائكه به تسبيح ما تسبيح گوى شدند...بيان:
در توضيح حديث آخر اين فصل نكاتى را متذكر مى شويم: 1- با توجه به اينكه آيه شريفه مذكور در ذيل جريان سجده ملائكه به امر الهى در برابر حضرت آدم عليه السلام، و سجده نكردن ابليس (با اينكه صورتاً در ميان ملائكه بود) آمده است، بايد «عالين» گروهى از ملائكه باشند كه آنچنان مبهوت حضرت حق گرديده باشند كه خطاب (اسجدوا) [بقره: 34، اعراف: 11، اسراء: 61، كهف: 50 و طه: 116.] را متوجه نشده و سجده نكرده و معذور بوده اند، چنانكه در حديث آمده است: «عالين، گروهى از ملائكه هستند كه توجه و التفاتى به غير حق ندارند، و به سجده در برابر آدم مأمور نبوده اند، و اساساً متوجه نبوده اند كه حضرت حق، عالم و آدم را آفريده است.» [رسائل سبعه توحيدى، استاد علامه طباطبائى قدس سره، رساله وسائء ص 142.] و نيز در دعاى رجبيه كه از ناحيه مقدسه امام زمان- عجل الله تعالى فرجه الشريف- صادر شده است، مى خوانيم: «و صل على محمد و آله و على عبادك المنتجبين و بشرك المحتجبين و ملائكتك المقربين والبهم الصافين الحافين» [اقبال الاعمال ص 647. با اختلاف مختصر.] - و رحمت فرست بر محمد و اهل بيتش و بر بندگان برگزيده ات و بر انسانهاى ناشناخته و بر ملائكه مقربت و بر (ملائكه) مبهوتى كه گرداگرد هم صف كشيده اند. و لى در اين حديث، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، خود و اين بزرگواران را «عالين» مى خواند، كه شايد به دليل ظهور علو منزلت معنوى و برجستگى ظاهرى و باطنى ايشان در خلقت نورى و سرادق عرش باشد، و آن ملائكه نيز به حساب مقام معنوى خاصشان از مصاديق ايشان مى باشند، نه به دليل سجده نكردن بر آدم عليه السلام كه به آن مأمور نبوده اند و خطاب «اسجدوا» تنها متوجه ملائكه بود، نه آن انوار مقدسه. 2- تسبيح گفتن ملائكه به تسبيح ايشان «فسبحت الملائكة بتسبيحنا»، نيز ظاهراً اشاره به تقدم رتبى خلقى و تجردى نورى، و حتى تقدم در تسبيح و گفتار بر ساير موجودات دارد. 3- جمله ى «كنا فى سرادق العرش نسبح الله.» از اين حديث، و عبارت «كانت فى حقه تحت ساق العرش» از روايت اول، و عبارت «هم موجودون فى غامض علم الله..» از روايت چهارم، تعبيراتى قريب به يك مضمون است كه ذيلا توضيح مختصرى درباره آنها مى دهيم: اولا: بايد توجه داشت كه اين تعبيرات، تمثيلاتى است تا ما را با ريشه اين انوار مطلع سازند. ثانيا: منظور از عرش الهى، چنانكه در روايت [اصول كافى، ج 1، ص 131، روايت 2.] آمده است، «علم» و «قدرت» حضرت حق است، هر چند بعضى از آيات و روايات- به قرائنى كه در آنها وجود دارد- ظاهراً عرش را خود موجودات بيان كرده است، ولى منافاتى بين اين دو نيست، زيرا موجودات، مظهر «علم» و « قدرت» الهى هستند. [براى توضيح بيشتر در اين باره ر، ك: كتاب «سر الإسراء» ج 1، ص 436- 438 و نيز ترجمه ى آن از نگارنده.] حال چه اشكالى دارد كه بگوييم: علم خداوند در خلقت نورى انوار مقدسه اهل بيت كه مقدم بر همه مخلوقات هستند، دو گونه است: اجمالى و تفصيلى (چنانكه نسبت به ساير موجودات نيز قابل فرض است). علم تفصيلى حق، همان ظهور و بروز پيدا كردن موجودات است به اراده ى پروردگار،در مراحل خلقت تمثلى نورى تا عوالم برزخى و مادى و دنيوى و اخروى. و علم اجمالى، همان علم پروردگار به اين ذوات مقدسه و ساير موجودات است، قبل از ظهور تفصيلى آنان. (مراد از قبليت در اينجا، قبليت رتبى است نهزمانى، زيرا در عوالم ربوبى زمان راه ندارد تا قبليت و بعديت معنا داشته باشد). به اين ترتيب، دو احتمال سربسته در اين روايات نسبت به تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير اهل بيت عليهم السلام مى رود: احتمال اول اينكه: ايشان در مرحله خلقت تمثلى نورى و علم تفصيلى حق، تسبيح الهى را مى گفتند، و به تعبير روايت اول «غذايشان تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد» بوده است، و اين معنا با ذيل روايت هفتم نيز سازگارتر است كه مى فرمايد: «و ملائكه به تسبيح ما تسبيح گوى شدند.» احتمال دوم اينكه: به معناى ظريفتر- بنا به ظاهر عبارات اين سه حديث «كانت فى حقه تحت ساق العرش» و «هم موجودون فى غامض علم الله» و «كنا فى سرادق العرش...» منظور اين است كه ما حتى در علم اجمالى پروردگار جز تسبيح و تقديس كار ديگرى نداشتيم. والله أعلم. البته بايد توجه داشت كه اين تعبيرات سه گانه فوق در احاديث گذشته و شبيه به آن در ديگر روايات، براى درك فى الجمله سامعين است، و مقام و منزلت آن بزرگواران را فقط اهلش مى فهمند. و بيان اينكه هر جمله اى به چه معنايى اشاره دارد، ذكر آن در اين رساله ملال آور است. خلاصه آن كه: همان گونه كه از مجموع روايات اين فصل معلوم گرديد، خلقت موجودات، خصوصاً اشرف آنها- يعنى انبيا- و بالأخص ذوات مقدسه چهارده معصوم، تنها در خلقت مادى منحصر نيست، بلكه اين مرحله، آخرين مرحله خلقت همه جودات و انوار مقدسه انبيا و اوصيا است. اما اينكه چند مرحله از خلقت را طى كرده اند تا به مرحله مادى رسيده اند؟ و نيز روايات از هر كدام از اين مراحل، چه تعبيرى دارند؟ از بيانات بعضى از احاديث، از جمله احاديث خلقت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم [بحار الانوار، ج 15، باب 1، روايت 4 و غيره.] مطالبى بطور اجمال، به دست مى آيد. و درباره ى كيفيت خلقت نورى باز از بعضى جملات احاديث اين فصل و احاديث ديگر به دست مى آيد كه: تنها نور بدون تمثل نبوده، بلكه خلقت نورى و صورت نوريه [توضيح بيشتر اين امر در اين كتاب ملال آور است. سزاوار است خوانندگان عزيز به احاديثى كه درباره ى ابتداى خلقت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و انوار ديگر معصومين كه در باب نخست جلد 15 بحار الانوار آمده است نظر نمايند، تا اصل معنى خلقت نورى اين بزرگواران تا حدودى روشن شود، و علاوه معلوم گردد كه بيان ما بى دليل نيست.] رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و انوار مقدسه فاطمه زهرا عليهاالسلام و ائمه معصومين عليهم السلام بوده كه تسبيح و تقديس و تهليل و تحميد حضرت حق، غذايشان بوده، و ملائكه الهى به تسبيح ايشان تسبيح گو بوده اند. 4- در پايان اين فصل مى گوييم: همانگونه كه در اول فصل اشاره شد، اين فصل متضمن منزلت آن بانوى بزرگوار، در تقدم «خلقت نورى» ايشان بر خلقت ساير موجودات است، و اين غير از «مقام نورانيت» انبيا و اوليا و ايشان است [توضيح بيشتر درباره ى مقام نورانيت انبياء و اولياء عليهم السلام را در فصل دوم كتاب «فروع شهادت» از نويسنده جستجو كنيد.]، زيرا مقام نورانيت كه همان مقام «ولايت كليه الهى» و «عالم امر» است، در تمام مراحل خلقت انبيا و اوليا و خلقت تمامى موجودات، از جمله در مرحله خلقت نورى آنها دخالت دارد، بطورى كه بدون آن هيچ مظهرى نمى تواند به تنهايى قوامى داشته باشد، خصوصا در امر معنوى. لذا اگر انبيا و اوليا مؤيد به مقام ولايت نباشند، قادر بر ظهور هيچ گونه امر معنوى و ولايى، مثل معجزه و خرق عادت و كرامت نخواهند بود. در احاديث اهل بيت از اين مقام به «نور» تعبير شده است، چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث نورانيت، در جواب سوال ابوذر غفارى و سلمان فارسى رضوان الله عليهما درباره ى معرفت حضرتش به نورانيت، مى فرمايد: «معرفتى بالنورانيه معرفه الله- عز و جل- و معرفه الله- عز و جل- معرفتى
بالنورانيه، و هو الدين الخالص...» [بحار الانوار، ج 26، ص 1، روايت 1.] - شناخت من به نورانيت، شناخت خداوند- عز و جل- مى باشد و شناخت خداوند- عزوجل- شناخت من به نورانيت است، و آن دين خالص است... و نيز در ذيل حديث دوم همين فصل، حضرت فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: «اعلم ما كان و ما يكون و ما لم يكن يا ابا الحسن، المومن ينظر بنور الله تعالى» [بحار الانوار، ج 43، ص 8، روايت 11.] - اى اباالحسن، آنچه را كه به وقوع پيوسته (حوادث گذشته) و به وقوع مى پيوندد (اتفاقات حال) و به وقوع نپيوسته (رخدادهاى آينده) مى دانم. مومن با نور خداوند متعال نظر مى كند. و در ادعيه و زيارات ائمه معصومين عليهم السلام خصوصا در زيارت جامعه كبيره نيز، با تعابير خاصى بدان اشاره شده است كه اين رساله گنجايش بحث تفصيلى پيرامون آن را ندارد. در هر حال، مقام و منزلت نورانيت آن بانوى بزرگ با روايات گذشته و آينده، و روايات بسيارى كه ايشان را از نور رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام جدا نمى نمايند، [بحار الانوار، ج 15 و 26 .] به خوبى آشكار مى شود. والله تبارك و تعالى عالم بحقيقه الامر.