استحباب روزه گرفتن در سالروز ازدواج فاطمه ى زهرا و على - جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا (س) - نسخه متنی

علی سعادت پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كشتن و كشته شدن و همواره در ميدان مبارزه بودن در راه خدا باشد، و يا خانه نشينى و سكوت و خون دل خوردن و زندان رفتن و مسموم شدن، و يا در پرده غيبت بودن باشد. به گونه اى كه اولياى الهى در هر يك از اين دو مرحله اگر غير وظيفه ى خود را انجام دهند، خلاف مقام و منزلتشان مى باشد.

خلاصه، وظيفه ى اصلى آنان در همه حال بندگى و عبوديت پروردگار است كه در يكى از دو صورت مذكور تجلى مى نمايد، چنانكه در اكثر زيارات ائمه معصومين عليهم السلام مى خوانيم: «اشهد انك... عبدت الله حتى اتاك اليقين.» [ر، ك: بحارالانوار، ج 100، ص 150، روايت 17، و ص 161، رويات 41، و ص 169، روايت 42، و ص 174، روايت 43، و ص 184، روايت 11، و ص 279، روايت 15، و ص 318، رويات 25، و ص 360، روايت 6، و ج 101، ص 163، روايت 8، و ص 178، روايت 30، و ص 230، روايت 36، و ص 260، روايت 41، و...]: (شهادت مى دهم كه تو تا زمان رسيدن يقين (يعنى: مرگ) بندگى خدا كردى.) و نيز مى خوانيم: «جاهدت فى الله حق جهاده... حتى اتاك اليقين.» [ر، ك: بحارالانوار، ج 100، ص 169، روايت 42، و ص 264، روايت 2، وص 273، روايت 14، و ص 293، روايت 19، و ص 294، روايت 20،و ص 299، روايت 21 و...]:(تا رسيدن يقين (يعنى مرگ) در (راه خشنودى) خدا جهاد كردى، جهاد حقيقى و واقعى.)

بر اين پايه، حضرت على عليه السلام با درايت الهى خود و نيز سفارشهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به شكيبايى در برابر فتنه هاى بعد از رحلتش، بخوبى مى دانست كه منافقين و كفار بعد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم منتظرند تا با اوج گرفتن اختلاف بر سر خلافت بين مسلمين، يكباره بشورند و اصل اسلام را ريشه كن نمايند و نهال نوپاى اسلام را، كه هنوز ريشه هاى مستحكمى در بين مسلمانان نداونيده بود و بسيارى از آنان چند سالى از اسلام آوردنشان نمى گذشت، بخشكانند. و اين معنا بخوبى از كلمات حضرتش مشهود است، چنانكه در خطبه شقشقيه مى فرمايد:

«فصبرت و فى العين قدى، و فى الحلق شجى.» [نهج البلاغه: خطبه 3.]

پس (در برابر فتنه ها و ستمها) صبر كردم، در حالى كه خار در چشم، و استخوان در گلويم بود. و لى چنانكه پيشتر نيز اشاره نموديم، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وظيفه ى خود را قيام و اعتراض و احقاق حق خود و شوهرش مى دانست، بر خلاف حضرت على عليه السلام كه وظيفه ى خود را سكوت و خانه نشينى و حتى حضور در مسجد و اقامه نماز در صفوف مسلمين، تشخيص داده بود.

بنابراين، اميرالمومنين عليه السلام در هر شرايطى قيام به وظيفه خاص خود نمود، و شرط بندگى و عبوديت حق را كما هو حقه بجا آورد، لذا خانه نشينى على عليه السلام و تحمل آن همه مصيبت و شاهد هتك حرمت اهل بيت و شهادت فرزند بودن و... تنها و تنها براى حفظ اساس اسلام و عمل به مقتضاى بندگى بود، وگرنه اگر قدرت بر رويارويى با آنها را نداشت هرگز بعد از رحلت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و دفن مخفيانه وى، آنجا كه برخى تصميم گرفتند به بهانه ى آنكه بر جنازه آن حضرت نماز بخوانند قبرها را بشكافند، با آنها برخورد تند نمى كرد، چنانكه ابوبصير از امام صادق عليه السلام واقعه را چنين نقل مى كند:

خليفه دوم و اصحابش با على عليه السلام ملاقات كردند، وى به حضرتش عرض كرد: به خدا سوگند، قبر فاطمه را مى شكافيم و بر او نماز مى خوانيم، حضرت على عليه السلام او را (گرفت) و به شدت حركت داد و بر زمين زد و فرمود:

«يا ابن السوداء، اما حقى فقد تركته مخافه ان يرتد الناس عن دينهم، و اما قبر فاطمه فو الذى نفس على بيده، لئن رمت و اصحابك شيئا من ذلك، لأسقين الأرض من دمائكم.» [بحارالانوار، ج 43، ص 171، روايت 11.]

- اى پسر زن سياه چرده، من از حق خود (كه خلافت بود) گذشتم از ترس آنكه مردم از دين خود برگردند، ولى درباره ى قبر فاطمه، سوگند به خدايى كه جان على در دست اوست، اگر تو و يارانت قصد تعرض به قبر او را داشته باشيد، زمين را از خونتان سيراب مى كنم. و نيز در حديث سلمان و عبدالله عباس منقول است: چون خليفه ى دوم به فاطمه عليهاالسلام جسارت نمود، على عليه السلام قصد كشتن او را كرد، ولى وصيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه او را به صبر و شكيبايى دستور داده بود، يادش آمد، فرمود: اى پسر صهاك، قسم به آن كس كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به نبوت مكرم نمود ، «لو لا كتاب من الله سبق، لعلمت انك لا تدخل بيتى.» [بحارالانوار،ج 43، ص 198، روايت 29.]

- اگر نظر به خواسته پروردگار نداشتم، (كه وظيفه ى مرا قبل از اين تعيين نموده)، مى دانستى كه جرأت داخل شدن به خانه مرا نداشتى.

نكته ى ديگر آنكه: وظيفه نبى و رسول آن است كه مردم را به سوى خود دعوت كند، ولى وصى از آنجا كه از سوى نبى معرفى شده، وظيفه ندارد كه به سوى مردم برود و از آنان بخواهد كه از او اطاعت كنند، بلكه اين وظيفه ى مردم است كه به سوى او بروند و با او بيعت نمايند و اطاعتش كنند. چنانكه در كتاب احتجاج در حديثى از اميرالمومنين عليه السلام در محاجه با خوارج منقول است كه مى فرمايد:و اما اينكه مى گوييد من وصى بودم و آن را تباه كرده ام، اين شماييد كه كفر ورزيديد و ديگران را بر من مقدم داشتيد، و امر وصايت و خلافت را از من باز گرفتيد ، «و ليس على الاوصياء الدعاء الى انفسهم. انما يبعث الله الانبياء فيدعون الى انفسهم، (و اما) اولصى فمدلول عليه، مستغن عن الدعاء الى نفسه.»

- اوصيا وظيفه ندارند كه مردم را به سوى خود دعوت كنند، بلكه تنها پيامبران را خداوند مكلف نموده كه مردم را به سوى خود بخوانند، ولى وصى بى نياز از اين امر است.

سپس حضرت استشهاد به قرآن شريف نمود و چنين فرمود: خداوند- عزوجل- مى فرمايد:

(ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا) [آل عمران: 97.]

- بر عهده ى مردم است كه براى خدا، كسانى كه استطاعت دارد حج خانه ى خدا را بجا آورند.

اگر مردم حج را ترك كنند، نبايد خانه ى خدا را به سبب ترك كردن ايشان تكفير كرد، بلكه آنان تكفير مى شوند كه حج را ترك كرده اند، زيرا خداوند خانه اش را براى شما به عنوان نشانه قرار داده و نيز مرا نشانه قرار داد، چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«يا على، انت منى بمنزله الكعبه، توتى و لا تاتى.» [و سائل الشيعه، ج 8، ص 21، روايت 4.]

- اى على، تو نسبت به من، مثل كعبه هستى كه بايد مردم به سوى تو بيايند، نه آنكه تو به سوى آنان بروى.

به اين ترتيب، مناسب است كه فاطمه عليهاالسلام به حساب عالم بشريت و با آنكه معرفت كامل به مقام على عليه السلام و قدرت ايشان داشت، پس از محاجه با خليفه ى اول در مسجد و خواندن خطبه، از على عليه السلام سوال و استفسار نمايد:

«إشتملت شمله الجنين؟...» [توضيح ديگر در رابطه با اين فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام در آخر فصل بيست و يكم گذشت.]

- چرا همچون فرزند در رحم مادر، جامه بر خود پيچيده، خانه نشين شده اى؟... و چون توجه به عالم غيب خود كند و متوجه مقام على عليه السلام شود، در مقام عذرخواهى بفرمايد:

«عذيرى منك عاديا، و منك حاميا.»

- خدا عذر خواه من است از تو (و يا مرا معذور مى دارد كه با تو اينگونه
سخن گفتم و داد خواهى كردم) و خدا مرا به حمايت تو معذور مى دارد. و بعد مى فرمايد:

«شكواى الى ابى، و عدواى الى ربى.»

- شكايات خود را خدمت پدرم خواهم برد، و دادخواهى ام را به خدا عرضه خواهم داشت.

«اللهم، انت اشد قوه و حولا، و احد باسا و تنكيلا.»

- خداوندا، قدرت و قوه تو از همه بيشتر، و عذاب و نكال تو از همه برنده تر و سخت تر است.

در پايان نيز على عليه السلام فرمود:

«فاحتسبي لله.»

- به حساب خدا بگذار.

سرانجام فاطمه عليهاالسلام عرض كرد:

«حسبى الله.» [بحارالانوار، چاپ قديم، ج 8، ص 106.]

- خدا مرا كفايت مى كند.

استحباب روزه گرفتن در سالروز ازدواج فاطمه ى زهرا و على

يكى از روزهايى كه روزه گرفتن آن مستحب است، روز بيست و يكم محرم است كه روز ازدواج و آغاز زندگى فاطمه و على عليهماالسلام مى باشد.

آيا تعظيم و بزرگداشت اين روز با روزه گرفتن، جز به لحاظ عظمت اين دو بزرگوار است، و نيز شكر اين معنا كه ميان حجت خدا و برگزيده اش پيوند برقرار شده است؟

تشريفات ملكوتى شب عروسى فاطمه ى زهرا

در خبر ابن عباس آمده است: در شب عروسى و بردن فاطمه به خانه على عليهماالسلام، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مقابل فاطمه عليهاالسلام و جبرئيل به جانب راست، و ميكائيل طرف چپ، و هفتاد هزار ملك پشت سر مباركش بودند و آن ملائك تا سپيده دم تسبيح و تقديس الهى را بجا مى آوردند. [بحارالانوار، ج 43، ص 92، از روايت 1.]

آيا اين تشريفات ملكوتى و تسبيح و تقديس ملائكه جز به عظمت آن بانو و شوهرش عليهماالسلام اشاره دارد؟

گويا ملائكه با آن كه مقام و منزلت والاى آنها را مى دانند با تسبيح خود بخواهند بگويند: ايشان خدا نيستند و آداب بشرى دارند، ولى از خدا هم جدا نيستند و به همه كمالات الهى مزين هستند، چنانكه اميرالمومنين عليه السلام در حديث «نورانيت» به اباذر مى فرمايد:

«انا عبدالله- عزوجل- و خليفته على عباده، لا تجعلونا اربابا، و قولوا فى فضلنا ما شئتم، فانكم لا تبلغون كنه ما فينا و لا نهايته...» [بحارالانوار، ج 26، ص 2، از حديث 1.]

- من بنده خداوند- عزوجل- و جانشين او بر بندگانش هستم، ما را خدا قرار ندهيد، ولى در فضل ما هر چه مى خواهيد بگوييد، كه هرگز به ريشه و اصل فضائل ما نمى رسيد.

نيكى به فرزندان فاطمه

از امام صادق عليه السلام درباره ى معناى «حى على خير العمل» سوال شد، حضرت فرمود:

«خير العمل بر فاطمه و ولدها.»

- بهترين عمل، نيكى به فاطمه و فرزندان او است. و در روايت ديگر فرمود:

«الولايه» [بحارالانوار، ج 43، ص 44.]

- بهترين عمل، ولايت و دوستى ايشان است.

بيان:

با توجه به اينكه زمانى كه امام صادق عليه السلام اين كلام را فرمود، سالها از رحلت فاطمه عليهاالسلام گذشته بود، آيا اين كلام جز به نيكى به فرزندان آن حضرت كه در درجه اول ائمه معصومين عليهم السلام هستند، به چيزى ديگرى مى تواند اشاره باشد؟! و آيا نيكى به فرزندان فاطمه عليهاالسلام را به حساب وى گذاشتن، جز به واسطه فضيلت و منزلت آن بانوى بزرگوار است؟!

فاطمه ى زهرا مصداق بارز ذى القربى

اسماعيل بن عبدالخالق مى گويد: حضرت صادق عليه السلام به احول فرمود: آيا بصره رفته اى؟ گفت: بله. فرمود: اقبال مردم و پذيرش آنان نسبت به امر (ولايت)را چگونه ديدى؟ عرض كرد: به خدا قسم آنها كم هستند. گروهى از آنها وارد اين امر شده اند، ولى تعداد آنان اندك است. حضرت فرمود:

«عليك بالاحداث، فانهم اسرع الى كل خير.»

- بر تو باد بر نوجوانان، زيرا آنان سرعت و اقبال بيشترى به سوى خوبى ها دارند.

سپس فرمود: اهل بصره درباره اين آيه ى شريفه چه مى گويند:

(قل: لا اسئلكم عليه اجرا، الا الموده فى القربى) [شورى: 23.]

- بگو (اى رسول ما): من از شما پاداش جز مودت و محبت به خويشاوندانم نمى خواهم. و ى عرض كرد: فدايت گردم مى گويند: اين آيه درباره نزديكان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت اوست، حضرت فرمود:

«انما نزلت فينا اهل البيت، فى الحسن والحسين و على و فاطمه، اصحاب الكساء.»[بحارالانوار، ج 43، ص 236، روايت 2.]

- اين آيه درباره ى ما اهل بيت نازل شده، درباره ى حسن و حسين و على و فاطمه عليهم السلام كه اصحاب كساء بودند.

بيان:

بايد توجه داشت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز جزو اصحاب كساء بود، و علت عدم ذكر نام وى به دليل شدت وضوح آن براى شنونده است، هر چند بطور ضمنى با ذكر آيه شريفه ى (قل لا اسئلكم...) نام او نيز برده شده است.

در هر صورت، آنچه مورد نظر است ذكر «ذى القربى» در آيه شريفه و تفسير آن به اهل بيت است، كه نام فاطمه عليهاالسلام نيز در بين آنان برده شده. البته اين به دليل قرابت نسبى و ظاهرى نيست، كه امثال ابوجهل نيز چنين نسبتى را داشتند و در عين حال مورد لعن و نفرين حق قرار گرفتند، بلكه به لحاظ فضيلت و علو درجات معنوى است كه جزو «ذى القربى» قرار دارند و حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در اين رتبه در رديف ائمه عليهم السلام مى باشد.

فاطمه شاخه ى خاندان نبوت و امامت

زياد بن منذر مى گويد: از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

«نحن شجره اصلها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و فرعها على بن ابى طالب عليه السلام، و اغصانها فاطمه بنت النبى صلى الله عليه و آله و سلم، و ثمرتها الحسن والحسين عليهماالسلام والتحيه والاكرام.» [بحارالانوار، ج 23، ص 244، روايت 16.]

- ما درختى هستيم كه ريشه اش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و تنه ى آن على عليه السلام، و شاخه هايش فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم،و ميوه اش حسن و حسين عليهماالسلام والتحيه والاكرام است.

فاطمه مشكات نور الهى

صالح بن سهل همدانى مى گويد: امام صادق عليه السلام درباره ى آيه ى شريفه ى

(الله نور السموات والارض، مثل نوره كمشكاه...) [نور: 35.]: (خداوند، نور آسمانها و زمين است، مثل نور او به مانند چراغدانى است...) فرمود:

(المشكاه) فاطمه عليهاالسلام، (فيها مصباح) الحسن (المصباح) الحسين، (فى زجاجه، كانها كوكب درى) كان فاطمه كوكب دري بين نساء اهل الدنيا، و نساء اهل الجنه.» [بحارالانوار، ج 23، ص 304، باب 18، روايت 1.]

- منظور از «قنديل و چراغدان» فاطمه است، و مراد «در آن چراغى است» امام حسن و مقصود از «چراغ» امام حسين است و معناى (فى زجاجه كانها كوكب درى): (در شيشه اى است كه گويى ستاره ى درخشان است.) اين است گويى فاطمه ستاره درخشانى در ميان زنان دنيا و زنان اهل بهشت مى باشد.

بيان:

شاهد ما در اين حديث بخشى از كلام امام صادق عليه السلام است در تأويل قسمتى از آيه ى شريفه به فاطمه عليهاالسلام.

فاطمه مصداق بارز ابرار و برجستگان

محمد بن حنفسيه مى فرمايد: امام مجتبى عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، از تمام
آياتى كه در كتاب خداوند- عزوجل- عبارت «ان الابرار» [ر، ك: سوره ى انسان: 5، انفطار: 13 و المطففين: 22.] را دارد، جز على بن ابى طالب و فاطمه و من و حسين اراده نشده ايم ، «لانا نحن ابرار بابائنا و امهاتنا، و قلوبنا علت بالطاعات والبر، و تبرات من الدنيا و حبها، و أطعنا الله فى جميع فرائضه، و امنا بوحدانيته، و صدقنا برسوله.» [بحارالانوار، ج 24، ص 3، روايت 9.]

- زيرا ما به واسطه پدرها و مادرهايمان ابراريم، و قلبهايمان به جهت انجام طاعت و عبادت پروردگار و نيكى اوج گرفته و از دنيا و دنيا دوستى بيزارى جسته، و خدا را در همه واجبات اطاعت نموده ايم و به يگانگى خدا ايمان آورده ايم، و رسولش را تصديق نموده ايم.

بيان:

شاهد ما در اين حديث، ذكر نام حضرت فاطمه عليهاالسلام مى باشد در ميان آنان كه قرآن شريف «ابرار» خوانده است.

البته همه ائمه عليهم السلام چه آنان كه نامشان در روايت آمده و يا نيامده، مصداق اتمّ آياتى هستند كه در آنها كلمه «ابرار» ذكر شده. و علت اينكه تنها نام چند نفر از ائمه معصومين ذكر شده، شايد به دليل وجودشان در زمان نزول آيه بوده است.

در مراحل بعد از ائمه بر حسب درجه ايمانى، دوستانى برجسته اين خانواده، از مصاديق آيه ى مذكور هستند. دليل اين عموميت در همين حديث آمده است علت ابرار بودن خود را «قلوبنا علت بالطاعات» تا آخر حديث، ذكر مى كنند كه شامل مومنين نيز مى شود، چه رسد به ساير ائمه عليهم السلام.

/ 30