حمزه سيد الشهدا
آرى، اينان تنها چند نمونه بود از شهداى احد و اصحاب و ياران فداكار پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) كه در راه ايمان و عقيده و در دفاع از توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى، جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و صداقت و وفادارى و شهامت را به اوج رساندند.اما مى توان گفت كه اگر همه اين بزرگواران و همه اين شهداى عزيز و همه شهداى اوّلين و آخرين، در يك صف و حمزه سيد الشهدا به تنهايى در يك صف قرار گيرد، طبق گفته پيامبرخدا، او بر همه اين شهيدان، بجز انبيا و اوصيا، فضيلت و برترى خواهد داشت; «سَيّدُ شُهَداءِ اْلأَوَّلين وَ الآخِرين ما خَلا الأَنبياءِ وَ الأَوصياء».آرى، تنها او است كه با لقب «افضل الشهدا» و «اسدالله و اسد رسوله» و «سيد الشهدا» مفتخر و ملقّب گرديد.«عَلَى قَائِمَةِ الْعَرْشِ مَكْتُوبٌ حَمْزَةُ: أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ».حضرت حمزه در آستانه جنگ«وَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيكَ الكِتابَ لَنُجادِلَنَّهُمْ»
به هنگام عزيمت پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) به احد، هر يك از ياران آن حضرت در استقامت و پايدارى و حمايت خود از پيامبر مطلبى مى گفت و در وفادارى خويش و تشجيع ديگران جمله اى به كار مى برد، آنانكه در جنگ بدر حضور نداشتند، مى گفتند: اى پيامبرخدا، ما براى جبران جنگ بدر در انتظار چنين روزى به سر مى برديم.بعضى ديگر مى گفتند: اگر ما امروز در مقابل مشركان مقاومت نكنيم پس كى اين مقاومت را نشان خواهيم داد و ...و بدين گونه به سوى احد حركت كردند و به طورى كه پيشتر گفتيم، گروهى از آنها نتوانستند بر وعده خويش استوار بمانند و در لحظات سخت جنگ، جبهه را ترك كردند. اما در مقابل آنان، گروهى بر گفتارشان پايدار ماندند و بر وعده خويش عمل نمودند و در اين راه به شهادت رسيدند و يا با تن مجروح برگشتند. از جمله اين شهدا، حمزه سيد الشهدا است. او به هنگام حركت عرض كرد:«يا رَسُول الله، وَالَّذي اَنْزَلَ عَلَيكَ الكِتابَ لُنُجادِلَنَّهُمْ»
«اى پيامبر خدا، سوگند به خدايى كه قرآن را بر تو فرستاد، در مقابل دشمن تا آخرين نفس مبارزه سختى خواهيم كرد.»
رؤياى پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله)
پيامبر خدا به هنگام عزيمت به احد، خطاب به يارانش فرمود: «ديشب، در عالم خواب ديدم كه گاوى در نزد من ذبح گرديد و قبضه شمشيرم شكست و تعبير من از اين خواب اين است كه گروهى از يارانم كشته مى شوند و يك نفر از اهل بيت من هم به شهادت مى رسد»; «أَمّا الْبَقَرُ فَهِيَ ناسٌ مِن أَصحابي يُقَتَلُونَ وَ أَمّا الثّلمُ الَّذي رَأيتُهُ في ذُبابِ سَيفي فَهُوَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيتي يُقْتَل»
و در بعضى از روايات به جاى «رَجُلٌ مِنٌ اَهْلِ بَيْتي»، «رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتي» آمده است.
شهادت با دهان روزه
واقدى مى نويسد: «وَ يُقالُ كانَ حَمْزةُ يَومَ الْجُمُعَةِ صائِماً وَ يَوم السَّبت صائماً فلاقاهُمْ وَ هُو صائِم».(166) «مورخان نوشته اند: حمزه روز جمعه، (يك روز قبل از جنگ)، و روز شنبه كه جنگ واقع شد، روزه دار بود و با دهان روزه با دشمن مواجه گرديد و به شهادت رسيد.»چگونگى شهادت حمزه(عليه السلام)
گرچه حضرت حمزه به دست غلامى شقى، به نام وحشىِ حبشى به شهادت رسيد، ليكن در انجام اين جنايت هولناك، او را دو نفر تشويق و ترغيب نمود و در واقع در اجراى اين عمل فجيع، دو عامل نقش اساسى را ايفا نموده است:1 . جُبيربن مُطعِم
ابن ابى الحديد در اين باره مى گويد: «وَكانَ حَمْزَةُ بْن عَبدِالْمُطَّلِب مغامراً غَشَمْشَماً لا يَبْصُر أَمامَهُ»; «حمزة بن عبدالمطلب بسيار نترس و جسور بود و در جنگ ها پيش پاى خود را نمى ديد.» سپس مى گويد: در جريان جنگ احد، جبربن مطعم به غلام خويش وحشى چنين گفت:«وَيلَكَ اِنَّ عَلِياً قَتَلَ عَمِّي طُعَيمَة و ...»; «واى بر تو ! مى دانى كه على در جنگ بدر، عمويم طعيمه را كشت و...» پس اگر در اين جنگ او را بكشى آزادت مى كنم و اگر محمد و يا حمزه را هم بكشى آزاد خواهى شد; زيرا بجز اين سه تن كسى با عموى من هم سنگ نيست.وحشى پاسخ داد: اما محمّد، يارانش دور او را مى گيرند و راهى بر او نيست و اما على به هنگام جنگ آن چنان چابك و فرزانه است كه بر كسى اجازه تحرّك نمى دهد و اما حمزه چرا; زيرا او به هنگام جنگ آن چنان به خشم مى آيد كه زير پاى خود را نمى بيند!جبير بن مطعم به وعده اش وفا نمود و پس از مراجعت وحشى به مكه او را آزاد كرد.2 . و ديگر كسى كه وحشى را بر اين جنايت تشويق كرد و در به شهادت رسانيدن حمزه نقش اساسى داشت، هند همسر ابوسفيان بود.فتاكى و بى باكى وحشى و از پيمانش با جبير آگاهى داشت، با وى ملاقات نمود و بر انجام مأموريتى كه برعهده گرفته بود تأكيد و ترغيب كرد و در مقابل قتل يكى از سه نفر كه جبير پيشنهاد داده بود، جايزه بزرگى را بر وى وعده داد. پاسخ وحشى به هند همان بود كه به جبير داده بود، ولى در قتل حمزه او را اميدوار ساخت و لذا در طول راه هر وقت وحشى و هند به همديگر مى رسيدند هند او را با اين جمله خطاب مى كرد و بر تصميمش تشويق مى نمود: «وَيهاً يا أَبا دسمة اِشْفِ وَاسْتشْفِ»;(169) «به هوش باش اى ابا دسمه (كنيه وحشى است) تا دل ما را آرام و خودت را آزاد كنى.»
و امّا از وحشى بشنويم:بر اساس نقل مورّخان، وحشى خود گفته است كه: در اثر اين تشويق ها، به همراه مشركان وارد منطقه احد گرديدم و مترصد بودم تا به آزادى خويش و به جوايز هند نايل گردم. او كه در «حربه»(170) اندازى فن آور بود و در اصابت هدف كمتر خطا مى كرد، مى گويد: در اوج درگيرى جنگ، براى دست رسى به حمزه وارد ميدان شدم و در پى فرصت مناسب لحظه شمارى مى كردم و در پشت هر درخت و قطعه سنگى مخفى مى شدم تا بلكه حمزه در تير رس من قرار گيرد; «...اَسْتَتِرُ مِنْهُ بِشَجَرة أَوْ بِحَجر لِيْدنُو مِنّي...».در اين هنگام حمزه در ميدان ظاهر گرديد كه با هر كس روبه رو مى شد يا او را فرارى مى داد و يا با ضربتى از كار مى انداخت. حمزه در ميدان با دو علامت شناخته مى شد; يكى آنكه با دو دست و با دو شمشير مى جنگيد و ديگر اينكه پَرِ شتر مرغى به كلاه خودش نصب مى كرد.وحشى مى گويد: در اين ميان «سباع بن عبدالعزّى» از سران سپاه شرك به مصاف حمزه درآمد و حمزه فرياد مى زد: «هَلُمَّ إِلىَّ، يا ابنَ مُقَطَّعَهِ البُظور»، «اى پسر زن پست، به سوى من آى»، آنگاه به وى حمله نمود. در اين درگيرى و جنگ و گريزبود كه به كمين گاه من نزديك شد. او كه مانند شير ژيان بهكسى مجال تحرك نمى داد، در موقعيت مناسبى در مقابل من قرار گرفت و من به «حربه»ام تكان سختى وارد كردم و حمزهرا نشانه گرفتم حربه به زير شكم(171) حمزه اصابت كرد
و ازپشتش سر درآورد! او هم به من هجوم آورد ولى توانش رااز دست داده بود و در چند قدمى بر زمين افتاد. و اين درحالى بود كه در اثر درگيرى شديد، هيچ يك از مسلمانانمتوجه اين جريان نبودند و لذا من در گوشه اى صبر كردم ومطمئن شدم كه حمزه ديگر زنده نيست. به سويش برگشتم وحربه را برگرفتم و مژده قتل او را كه هدفى جز آن نداشتم، برلشكريان رسانيدم.در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه حربه وحشى به زير گلوى حمزه اصابت كرد و چون بر زمين افتاد، دشمن از هر طرف بدو حمله آورد و با ضربه هاى متعدّد و كارى و به صورت قتل صبر او را به شهادت رساندند. در اينجا بود كه وحشى سينه آن حضرت را شكافت و كبدش را براى گرفتن جايزه نزد هند برد، هند كبد را در دهان گذاشت و خواست آن را بجود و ببلعد ولى كبد در دهانش مانند قطعه استخوانى شد و آن را بيرون انداخت.پيكر حمزه پس از شهادت
پس از شهادت حضرت حمزه تا دفن آن حضرت، چند حادثه نسبت به پيكر پاكش رخ داد كه به نقل آنها مى پردازيم:1 . هند و پيكر حمزه(عليه السلام)
اوّلين حادثه پس از شهادت حضرت حمزه، مُثله شدن پيكر آن حضرت به وسيله هند بود.طبرى در اين باره مى گويد: پس از شهادت حمزة بن عبد المطّلب و خاموش شدن شعله جنگ، زنان قريش، به سوى ميدان جنگ هجوم بردند و به مُثله كردن اعضاى ياران پيامبر پرداختند; يكى از آنها هند بود كه خود را به پيكر حمزه رسانيد و آن را قطعه قطعه كرد و گوش و بينى و ساير اعضايش را بريد و از آنها براى خود خلخال و گردن بند ساخت و زيور آلات خود را به وحشى بخشيد و هم او سينه حمزه را شكافت و كبدش را درآورد و خواست آن را ببلعد كه نتوانست.در تفسير قمى آمده است: «فَجاءَتْ إِلَيهِ هِند فَقَطَعَتْ مَذاكِيره! وَ قَطَعَتْ اُذُنَيه... وَ قَطَعَت يَدَيهِ وَ رِجْلَيهِ»;(175) «هند آنگاه كه در كنار پيكر حمزه قرار گرفت، تمام اعضاى او... و دست و پايش را قطع كرد.»
طبرى مى نويسد: هند پس از انجام اين جنايت، در بالاى سنگ بزرگى قرار گرفت و مسلمانان را مورد خطاب قرار داد و اشعار معروف خود را با صداى بلند خواند.اشعار هند، كه بيشتر مورّخان آن را نقل كرده اند چنين است:
نَحنُ جَزَيناكُم بِيَوم بَدر
ما كان عَن عُتْبَـةَ لي مِن صَبر
شَفَيتُ نَفْسي وَ قَضَيتُ نَذْري
فَشُكر وَحشيّ عَلَيَّ عُمري
حتّى تَرم أَعْظمي في قبري
وَالحَربُ بَعدَ الحَرب ذات سعْر
وَلا أخى وَ عَمِّهِ وَبَكْري
شَفيت وَحشي غَليل صَدري
حتّى تَرم أَعْظمي في قبري
حتّى تَرم أَعْظمي في قبري
«در مصيبت عتبه و برادرم و عمويم و بكر صبرم به آخر رسيده بود.»
«و اكنون شفا يافتم و نذرم را ادا كردم; وحشى! تو بودى كه بر عهد خود با من وفا كردى و غم را از سينه ام زدودى.»
«بر من است كه تا زنده ام شكرگزار وحشى باشم بلكه تا پوسيدن استخوان هايم در درون قبرم سپاسگزارش گردم.»
ابن اسحاق مى گويد: از جمله اشعارى كه هند پس از مثله كردن پيكر حمزه مى خواند، اين بود:
شَفَيتُ مِنْ حَمْزَةَ نَفسي بأُحُد
اَذْهَبَ عَنّي ذاكَ ماكنتُ أَجِدُ
مِن لَذعة الْحُزْنِ الشَّدِيد الْمُعْتَمد
حَتّى بَقَرتُ بَطْنَهُ عَنْ الكَبِد
مِن لَذعة الْحُزْنِ الشَّدِيد الْمُعْتَمد
مِن لَذعة الْحُزْنِ الشَّدِيد الْمُعْتَمد
«اين عمل ناراحتى مرا از ميان برد كه مدام به صورت اندوه شديد بر من فرود مى آمد.».2 . ابوسفيان و پيكر حمزه(عليه السلام)
ابن اسحاق مى نويسد: پس از مثله شدن حمزه «حُلَيس بن زبّان»، از سران سپاه شرك، ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به شقيقه آن حضرت فشار مى دهد و مى گويد: «ذُق يا عُقَق(178)»; «بچش اى كسى كه بر بت ها عاق شدى!» حُليس گفت: ببين، عجب كار شرم آورى! كسى كه خود را رييس قومش مى داند، با پسر عمويش كه تكه گوشتى بيش نيست، با چه خشونت و تحقير برخورد مى كند!ابوسفيان گفت: «وَيحَك اكتمها عَنّي فَإِنَّها كانَتْ زلّةً»; «لغزشى بود روى داد، فاش نكن!»
3 . پيامبرخدا و پيكر حمزه
بنا به نقل بعضى از مورّخان، پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) با اينكه مجروح بود و حالى به شدت آزرده داشت، ولى شخصاً در جستجوى پيكر حضرت حمزه برآمد.ابن اسحاق مى گويد: «وَخَرَجَ رَسولُ الله فيما بَلَغَني يَلْتَمِسُ حمزة بن عبدالمطّلب فَوَجَدَهُ ببطن الوادي قَدْ يقرّ بطنه».ولى در تفسير قمى آمده است: پس از فروكش كردن شعله جنگ، پيامبرخدا به يارانش فرمود: آيا در ميان شما كسى هست كه از عمويم حمزه خبرى بياورد؟! «حدث بن اميه» عرض كرد: من محلى را كه او افتاده است مى شناسم و خود را به كنار پيكر حمزه(عليه السلام)رسانيد اما چون او را با وضع فجيع و دلخراش ديد، نتوانست خبر را به پيامبرخدا برساند و چون دير كرد پيامبر(صلى الله عليه وآله) به امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود:«يا عَلِي اُطْلُب عَمّك»; «اى على، به سراغ عمويت برو» آن حضرت نيز چون وضع حمزه(عليه السلام) را ديد، به خود اجازه نداد كه پيامبرخدا را آگاه سازد و لذا خود پيامبر با چند تن از صحابه حركت كرد و چون پيكر پاره پاره و مثله شده عمويش را ديد، گريه كرد و فرمود:«لَنْ أصابَ بِمِثْلِكَ أبداً»; «براى من مصيبتى بالاتر از مصيبت تو نيست.»
و نيز فرمود: «وَ الله ما وَقفتُ مَوقِفاً أغيَظ عَلَىَّ مِن هذا الْمَكان»;(181) «به خدا سوگند تا كنون چنين مصيبت سختى بر من روى نداده بود.»
در آن حال بود كه فرمود: هم اكنون جبرئيل نازل شد و اين مژده را به من داد: «إِنَّ حَمزةَ مَكْتُوبٌ في السَّماوات السَّبْعِ حَمْزَةَ بْنَ عَبْدالمُطَّلب أَسَد الله وَ أَسَدُ رَسُولِه»;(182) «در آسمان هاى هفتگانه نوشته شده است كه حمزه شير خدا و شير پيامبرخدا است.»
و در روايت ديگر از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده است كه چون رسول خدا(صلى الله عليه وآله) جسد عمويش را ديد گريه كرد و چون ديد او را مثله كرده اند، «شَهِق»، با صداى بلند گريست.باز روايت شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) چون بدن مثله شده حمزه(عليه السلام) را ديد، فرمود: «رَحِمَكَ الله يا عَمّ فَقَد كُنتَ وَصُولا لِلرَّحِم فَعُولاً بِالْخَيْرات»;(184) «اى عمو، خداوند تو را رحمت كند كه در زندگى ات نسبت به ارحام خود ايفاى وظيفه كردى و آنچه نيكى بود انجام دادى.»
ظاهراً منظور آن حضرت از اين جمله، اين است كه تو در دوران زندگى و تا آخرين نفس وظيفه خود را نسبت به رحم، كه من هستم انجام دادى; «وَصُولاً لِلرَّحِم»; و آنچه خير و نيكى و فداكارى براى حفظ اسلام در مقابل كفر و الحاد بود، از خود نشان دادى; «فَعُولا بِالْخَيرات».آنگاه عباى خويش را به روى پيكر حمزه انداخت و چون عبا كوتاه بود و تمام پيكر را پوشش نمى داد، روى پاهاى او را با علف هاى بيابان پوشانيد.دو مطلب قابل بحث:در منابع حديثى و تاريخى از پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) به هنگام مشاهده پيكر عمويش حضرت حمزه، دو مطلب نقل شده است كه هر دو جاى بحث و بررسى و در نهايت جاى شك و ترديد است.مطلب اول: چون آن حضرت پيكر عمويش را با آن وضع فجيع و دلخراش ديد، گفت: «اَلّلهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ اِلَيكَ الْمُشْتَكى وَ أَنْتَ الْمُسْتَعان عَلى ما أَرى». سپس فرمود: «لَئِنْ ظَفَرتُ لأمثلنّ و لأمثلنّ»; «اگر بر قريش دست يابم از آنان مثله ها خواهم كرد !»
در بعضى نقلها آمده است: «لَئِنْ ظَفَرتُ بِقُرَيش لأمثلنّ مِنْهُم بِسَبْعِين رَجُلاً»;(185) «اگر به قريش پيروز شوم، هفتصد نفر از آنان را مثله خواهم كرد.»
اينجا بود كه اين آيه شريف نازل گرديد: { وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ ;«اگر مجازات كرديد، به همان اندازه كه بر شما ضربه وارد شده است مجازات كنيد و اگر صبر كنيد براى صبر كنندگان بهتر است.»
بخش دوم اين نقل «لَئِنْ ظَفَرتُ لأمثلنّ...» و نزول آيه { وَإِنْ عَاقَبْتُمْ ... از جهاتى مورد سؤال و قابل بحث است; زيرا:اولاً: لازم مى آيد كه گفتار آن بزرگوار، با عملش منافات داشته باشد، بدين جهت كه در همان حال كه پيامبر در كنار پيكر عمويش قرار گرفته بود و مى فرمود «لئن ظفرت ...» تعداد بيست و هشت نفر از اجساد مشركين را مى ديد كه به روى خاك افتاده اند و اگر بنا بود از قريش كسى را مثله كند، دستور مى داد همان اجساد را مثله مى كردند.ثانياً: نزول آيه شريفه در جنگ احد و درباره شخص پيامبرخدا از نظر محقّقان پذيرفته نيست; مثلا مرحوم قمى از قدماى مفسران مى گويد: اين آيه شريفه { وَإِنْ عَاقَبْتُمْ ... ، از آيات سوره نحل است و اين سوره مكّى است و اگر آيه به جنگ احد و به موضوع مثله مربوط مى شد، بايد در سوره آل عمران، كه بيشتر آيات مربوط به جنگ احد در اين سوره آمده است، قرار مى گرفت; «فَهذِهِ الآية في سُورة النّحْل وَ كانَ يَجِبُ أنْ يَكُونَ فِي هذِهِ السّورَة».علاّمه طباطبايى از آيه شريفه، يك مفهوم عام استفاده كرده و مخاطبان را همه مسلمانان دانسته است. اين مفسّر بزرگ آيه را به طور اجمال چنين معنى مى كند و مى گويد: سياق آيه شريفه، نشان گر آن است كه مخاطب آن، همه مسلمانان هستند و مفهوم آيه اين است كه شما مسلمانان اگر در مقابل آزار و اذيت مشركان خواستيد مجازاتشان كنيد، چون آزار آنها نسبت به شما، در جهت ايمان شما و در جهت مخالفت شما با خدايان آنها بود، پس مجازات شما هم بايد در همين جهت و فقط بر اساس شرك و الحاد آنها باشد و عمل شما خالص براى خدا انجام گيرد
و هيچ شائبه ديگرى بر آن راه نيابد.(188) به طورى كه ملاحظه مى كنيد از نظر مرحوم علاّمه، آيه شريفه داراى جنبه عمومى است و به موضوع مُثله ارتباطى ندارد و اگر مربوط به مثله هم باشد، باز هم جنبه عمومى دارد و مخاطب آن، همه مسلمانان حاضر در جنگ هستند نه شخص پيامبرخدا و بعضى شواهد تاريخى هم آن را تأييد مى كند; از جمله در سيره حلبيه آمده است كه «ابو قتاده» يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مشاهده مثله شدن حضرت حمزه تصميم گرفت اجساد مشركان را مثله نمايد و رسول الله(صلى الله عليه وآله) خود از اين عمل نهى كرد.و در بعضى منابع آمده است كه وقتى اصحاب پيامبرخدا حزن شديد آن حضرت را نسبت به عمويش حمزه ديدند، گفتند: «به خدا سوگند اگر روزى بر قريش پيروز شويم از آنان چنان مثله خواهيم كرد كه در تاريخ عرب سابقه نداشته باشد; «لَئِنْ اَظْفَرَنا اللهُ بِهِم يَوماً مِنَ الدّهر نمثّلنّ بهم مُثلة لم يُمثّلها أحد مِنَ العرب»(190) و اين نقل نيز مؤيد عمومى بودن آيه شريفه است كه آيه در واقع پاسخى است بر اين نوع افكار قومى و تعصب قبيله اى.مطلب دوم: نقل مى كنند پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) با مشاهده بدن مثله شده عمويش فرمود:«لَولا أَنْ تَحْزَنَ صَفيّة وَ يَكُون سُنَّة مِن بَعدي لَتَرَكْتُهُ حَتّى يَكُونَ فِي بطون السباع و حواصل الطير» و به نقل ديگر: «لَتَرَكْتُهُ حَتّى يُحشَر مِن بطون الطير و السباع» .«اگر نبود حزن و اندوه صفيه و اگر نبود اينكه در ميان مسلمانان سنت عملى باشد، پيكر حمزه را دفن نمى كردم تا در شكم وحوش و طيور قرار گيرد يا از شكم وحوش و طيور محشور شود.»
و اين گفتار پيامبرخدا نيز جاى ترديد است و بايد صحّت آن مورد بحث قرار گيرد زيرا:اولاً: گذاشتن پيكر شهيدى در روى خاك هاى گرم و در مقابل آفتاب سوزان و قرار دادن آن در معرض هجوم طيور و درندگان، با تدبير و حكمت پيامبرخدا سازگار نيست; زيرا اين عمل نه تنها انتقام گرفتن از دشمن و اداى حق آن شهيد بزرگوار نيست، بلكه با توجه به اينكه طبق دستور اسلام و سنت پيامبرخدا، تجليل ميّت هر مسلمان و تكريم پيكر هر شهيد در دفن او است، اين عمل نسبت به حمزه(عليه السلام) نوعى وهن و تحقير هم تلقّى مى شود.ثانياً: اخلاق كريمه پيامبر در جنگ بدر، اجازه نداد اجساد مشركين در بيابان رها شود و لذا دستور داد همه آنها را در چاه بريزند و مستور نمايند، پس چگونه متصوّر است كه شهيد بزرگوارى مانند حمزه سيد الشهدا در مقابل وحوش و روى خاك هاى سوزان بيابان احد بماند؟!ولى به هرحال، چون اين دو مطلب ازطريق غير شيعى نقل گرديده است، ما در نقد آنها به همين اندازه بسنده مى كنيم.4 . صفيه و پيكر حضرت حمزه(عليه السلام)
ابن اسحاق مى نويسد: صفيه، خواهر حمزه، خود را به اُحد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد، به زبير دستور داد كه «أَلْقِها فأرجعها، لا تَرى ما بِأَخيها»; «برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند.» زبير به جانب مادر شتافت و گفت مادر! پيامبرخدا دستور مى دهد كه برگردى، صفيه گفت: چرا برگردم؟ من شنيده ام كه برادرم رامثله كرده اند و مى خواهم با پيكر مثله شده اش ديدار كنم ولى بدان كه تحمل همه اين مصائب در راه خدا سهل است و به هر چه در اين راه پيش آيد راضى ام و از خدا صبر و پاداش مى طلبم.زبير چون گفتار صفيه را به رسول الله عرض كرد،حضرت فرمود: «خَلِّ سَبيلَها»; «پس او را آزاد بگذار!» چون چشم صفيه به بدن قطعه قطعه شده برادرش افتاد، گفت: { اِنّا للهِِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعُون... ، آنگاه درباره او دعا و استغفار كرد.ابن ابى الحديد از واقدى نقل مى كند كه چون صفيه به اُحد آمد، انصار مانع شدند كه نزد پيامبرخدا بيايد ولى آن حضرت فرمود «دَعُوها»; «مانعش نشويد.» و صفيه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشست و شروع به گريه كرد. او كه گريه مى كرد، پيامبرخدا هم مى گريست
و چون صدايش به گريه بلند مى شد پيامبرخدا هم بلند مى گريست; «فجعلت اذا بكت يبكي رسول الله و اذا نشجت ينشج رسول الله». فاطمه زهرا(عليها السلام)هم در كنار آنان بود و گريه مى كرد و پيامبرخدا هم به همراه او گريه مى كرد. آنگاه فرمود: «لَنْ أَصاب بمثل حمزة أبداً»، سپس خطاب به صفيه و فاطمه زهرا(عليها السلام) فرمود: بشارت مى دهم بر شما كه جبرئيل، نازل گرديد و به من خبر داد:«إِنَّ حمزةَ مكتوبٌ فى أَهْلِ السّماواتِ السَّبْع حَمزة بْن عبدالمطلّب اَسَدُالله وَ اَسَدُ رَسُولِهِ».
5 . گريه شديد پيامبرخدا به هنگام نماز بر عمويش حمزه
در ذخائر العقبى آمده است كه پيامبر خدا چون در كنار پيكر حمزه براى اقامه نماز ايستاد، با صداى بلند گريست، سپس آه عميقى كشيد و خطاب به پيكر او گفت:«يا حَمزَةَ، يا عَمّ رسول الله و أَسَدالله وَ أَسَد رسوله، يا حَمزَة، يا فاعلَ الْخَيْرات، يا حَمْزَة يا كاشِفَ الكُرُبات، يا حَمْزَةَ يا ذابَّ عن وجه رَسُول الله».باز هم گريه طولانى كرد، آنگاه به نماز پرداخت.6 . هفتاد نماز بر پيكر حمزه(عليه السلام)
بيشتر مورّخان و محدّثان، از عبدالله بن عباس نقل كرده اند كه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) بر تمام شهيدان، مانند مسلمانان ديگر، يك نماز مى خواند، امّا بر پيكر عمويش حمزه هفتاد نماز يا هفتاد و دو نماز گزارد. بدين ترتيب كه: ابتدا پيكر عمويش را با يكقطعه لباس سفيد پوشاند، سپس با هفت تكبير بر او نماز خواند. پس از آن هر يك از شهدا را آوردند كه بر وى نماز بخواند، در كنار پيكر حمزه قرار داد و به هر دو نماز خواند و سرانجام بر پيكر عمويش هفتاد و دو نماز گزارد.7 . دفن حضرت حمزه با كفن
آنچه مسلّم است، اين است كه بر پيكر شهدا كه در جبهه و ميدان جنگ به شهادت مى رسند، نه غسل مى كنند و نه كفن، بلكه با همان پيكر و لباس خون آلود به خاك مى سپارند. عمل پيامبرخدا درباره شهداى احد هم، چنين بوده است. در منابع حديثى، از جمله در سنن ابى داود آمده است كه در جنگ اُحد رسول خدا دستور داد سلاح را از پيكر شهدا برگيرند و با لباس خون آلودشان دفن كنند.كلينى(رحمه الله) از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند: «چون مشركان لباس از تن حمزه برگرفته بودند و پيكرش برهنه بود، پيامبرخدا دستور داد بر عمويش كفن بپوشانند و لذا او را درميان نمدى قرار دادند و دفن كردند; «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)صَلَّى عَلَى حَمْزَةَ وَ كَفَّنَهُ لاَِنَّهُ كَانَ جُرِّدَ».