تعداد احاديث زهرى - حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدصادق نجمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تعداد احاديث زهرى

ابن حجر در «تهذيب التهذيب» آورده است: مجموع روايات ابن شهاب به دو هزار و دويست بالغ مى گردد. سپس مى نويسد: او نصف اين احاديث را از افراد غير موثّق نقل كرده است. منظور ابن حجر اين است كه ابن شهاب هزار و يكصد حديث خود را نه از اشخاص و ناقلان مورد اعتماد، كه از هر رهگذر و از هر انسان كوى و برزن و از زبان كسانى كه هيچ معيار و مبنايى در گفته هايشان نداشتند، نقل كرده است.

اين قضاوت در مورد احاديثِ ابن شهاب، از سوى كسى است كه خوشبينى و مدّاحى اش نسبت به ناقلان حديث، فزوناز حدّ و بيش از اندازه است و مانند اكثر علماى اهل سنت، در تذكيه و تطهير گذشتگان خود، هيچ حد و مرزى بر خود قائل نيست و لذا مى توان از گفتار ابن حجر به ارزش حديثهايى كه از ابن شهاب نقل شده پى برد و ميزان صحت و سقم آنها را به دست آورد.

مهمترين محور حديثهاى زهرى

دقت در احاديث زهرى بيانگر اين واقعيت است كه محور احاديث او، همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم، جلب رضايت اموى ها و تحكيم و تقويت حكومت آنها و به فراموشى سپردن نقش اهل بيت(عليهم السلام) در رهبرى امّت و خارج نمودن آنان از صحنه مذهب و سياست بوده است و او اين هدف را در دو بُعد مشخص; يعنى «فضيلت تراشى براى خلفا» و «طعن و نكوهش و جعل نسبتهاى ناروا به اهل بيت(عليهم السلام) » تعقيب و اجرا كرده است.

زهرى اين نوع احاديث را در لابلاى احاديث ديگر و در لفافه حديثهاى مختلف; از فقه و تاريخ قرار داده تا هر چه بيشتر مورد پذيرش مخاطبان قرار گيرد و احياناً در شنونده شك و ترديد و احساس تعصب و يك سو نگرى نسبت به ناقل آنها ايجاد نكند و دقيقاً به همين منظور، آنجا كه مى خواهد در طعن و نكوهش اهل بيت مطلبى نقل و يا جعل كند، آن را از طريق خودِ اهل بيت و از زبان يكى از افراد شناخته شده اين خاندان و بيشتر از زبان امام سجاد(عليه السلام) نقل مى كند تا مضمون آن هر چه بيشتر تحكيم و تثبيت شود.

چند نمونه از احاديث زهرى

چون احاديث و جعليات زهرى در دو محور ياد شده طولانى است و كتاب مستقلى را مى طلبد، لذا ما تنها به عنوان نمونه، به نقل چند حديث او كه در صحيحين آمده است و كذب و جعلى بودن آنها براى هر خواننده منصف و با اطلاع روشن است، بسنده مى كنيم و در اين نقل متن صحيح مسلم را اصل قرار مى دهيم:

1 . اختلاف اميرمؤمنان با ابن عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله)
زهرى در يك داستان ساختگى و دروغين و در يك صحنه سازى، اختلافِ عباس عموى پيامبر با امير مؤمنان(عليه السلام) ، درباره ارث پيامبر(صلى الله عليه وآله) رامطرح مى كندومى گويد: آنها براى حلّ اختلاف، نزد عمربن خطاب حاضر شدند و از او خواستند كه قضاوت و حلّ اختلاف كند.

در اين داستان ساختگى آمده است: عباس، درحالى كه به على بن ابى طالب اشاره مى كرد، خطاب بهخليفه گفت:

«يا أميرالمؤمنين اقض بيني و بين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن!»;

«ميان من و اين دروغگوى آلوده به گناه، حقه باز و خائن قضاوت كن.»

و عمر درپاسخ وى گفت: «أ تعلمان أنّ رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ قال: لا نوّرث ما تركناه صدقة»; «شما هر دو مى دانيد كه پيامبر خدا فرموده است: ما پيامبران، از خود ارثى نمى گذاريم، آنچه از ما مى ماند، صدقه است.»
در اين روايت ساختگى كه بهوسيله زهرى نقل شده، هدف و خواست حكومت اموى، از هر دو جهت تأمين شده است; زيرا از طرفى شخصيت والاى امير مؤمنان تحقير و موهون گرديده; به طورى كه حاضر شده است در ارث و تركه پيامبر خداكه مى دانست حقى در آن ندارد، طمع ورزد و به مقام مطالبه درآيد و آنگاه با عمويش آنچنان منازعه و مشاجره كند كه از زبان او با آن اوصاف زشت معرفى شود! به طوريكه وجود تنها يكى از آن اوصاف دريك فرد، شخصيت او را به پست ترين مرحله پايين مى آورد و او را بكلّى از ارزش ساقط مى كند و حاشا وصىّ پيامبر(صلى الله عليه وآله) از اين تهمتها!

و از طرف ديگر، عملكرد ابوبكر در غصب فدك و استناد او به حديث ساختگى «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِياءِ لا نُورّث» كه يك موضوع حساس و مورد اختلاف در ميان اهل بيت و مخالفين شان بوده، مورد تأييد قرار گرفته و طبعاً خلاف گويى و محكوميت حضرت زهرا(عليها السلام) در ادعاى خويش از زبان خليفه دوم به اثبات رسيده است!

2 . داستان خواستگارى امير مؤمنان(عليه السلام) از دختر ابوجهل!

و يكى ديگر از داستانهايى كه در نكوهش امير مؤمنان(عليه السلام)بهوسيله ابن شهاب زهرى نقل و منتشر شده، جريان خواستگارى امير مؤمنان(عليه السلام) از دختر ابوجهل و اظهار انزجار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و فاطمه(عليها السلام) از اقدام امير مؤمنان و توبيخ او بهوسيله پيامبر در ميان نمازگزاران است!

ترجمه اين داستان دروغين، كه در صحيحين از ابن شهاب زهرى نقل شده، چنين است:

«علىّ بن ابى طالب از دختر ابوجهل خواستگارى كرد. فاطمه زهرا چون از اين موضوع آگاهى يافت، نزد پيامبر رفت و عرض كرد: مردم خيال مى كنند كه شما از دخترانتان حمايت نمى كنيد و لذا على بن ابى طالب مى خواهد با دختر ابوجهل ازدواج كند، پيامبر خدا برخاست و پس از نماز، خطاب به نمازگزاران فرمود: مردم! من يكى از دخترانم را به عاص بن ربيع دادم و او با من قول و قرارى گذاشت و در گفتارش صداقت نشان داد و بر وعده اش وفا كرد. فاطمه پاره تن من و ناراحتى او ناراحتى من است و به خدا سوگند نبايد دختر پيامبر خدا و دختر دشمن خدا در يك خانه با هم زندگى كنند و در اثر اين سخنان بود كه على بن ابى طالب از اين خواستگارى منصرف شد!»

در متن اين حديث، مانند حديث قبل، شواهدى بر جعلى و دروغ بودن آن وجود دارد كه اكنون به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

1 . با توجه به مقام و جايگاه معنوى و نبوّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و روابط خانوادگى و نيز ارادت و محبّتى كه امير مؤمنان(عليه السلام)به آن حضرت داشت، تا آنجا كه عزيزترين و محبوب ترين فرد براى او بود، اينها همه، ايجاب مى كرد على(عليه السلام) كارى را كه زمينه ناراحتى و رنجش آن حضرت و دختر گرامى اش را فراهم مى نمود، اقدام نكند و يا دست كم، پيش از اقدام، با پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)مشورت و موافقت او را جلب كند.

2 . در صورت صحّتِ اصل قضيه، چگونه مى شود تصوّر كرد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و فاطمه(عليها السلام) با آن مخالفت كنند و مانند افراد عادى و متعصّب، از آن برنجند و خاندان وحى، قانون الهى و دستور قرآن را در مورد ازدواج ناديده بگيرند!

3 . و باز در صورت صحّت قضيه، پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى توانست ناراحتى اش را با خودِ على(عليه السلام) مطرح و به طور خصوصى اين مسأله ساده را حل و فصل كند و آن سخنرانى تند و علنى بر ضدّ اميرمؤمنان، دور از درايت و ناسازگار با خُلق عظيم پيامبر(صلى الله عليه وآله)است، حتى نسبت به مخالفان و دشمنانش، كجا رسد به وصىّ و جانشينش.

4 . دراين داستانِ دروغين، پيامبر(صلى الله عليه وآله) از عاص بن ربيع، به جهت وفادارى و صداقت وى، تقدير نموده كه اين، تعريضى آشكار و انتقادى صريح نسبت به امير مؤمنان(عليه السلام) است كه او در وعده اش وفادار و در گفتارش صادق نبوده و لذا بر اين خواستگارى اقدام كرده است!

اينهم دروغى است بزرگ به ساحت مقدس پيامبر(صلى الله عليه وآله)و طعن بر شؤون نبوّت، ولى هر چه باشد; به طورى كه پيشتر اشاره كرديم، مجموع اين داستان از اين جهت كه متضمّن نكوهش و تحقير صريح نسبت به امير مؤمنان و مدح و تعريف نسبت به فردى قرشىِ اموى است و مى تواند خوشنودى و رضاى خاطر سردمداران اموى را فراهم آورد، به عنوان حديث پيامبر از زبان ابن شهاب نقل يا بهوسيله او جعل شده و در منابع حديثى مخالفان نقل و منتشر گرديده است.

زهرى از ديدگاه علماى شيعه و اهل سنت
با اينكه زهرى در دوران خويش و تسلّط امويها و در اثر حمايت آنان، با القابى مانند: «الفقيه المدنى» «امام الحديث» و «عالم الشام و المدينه» مشهور بود، ولى همكارى او با حاكمان جبّار اموى و تأييد و تقويت آنان و جعل و نقل احاديث دروغ بهوسيله او، از ديد علما و رجال شناسان شيعه و اهل سنت به دور نمانده و درباره او بر خلاف القابى كه با آنها مشهور بود،نظر داده اند و او را «منديل بنى اميه» و «خادم الأمويّين» خوانده اند.

و از همين رو است كه بيشتر علماى شيعه از وى با تعبيرهايى مانند: «عدّو» و دشمن اهل بيت و گاهى به تعبير «ناصبى» و حتى «كافر» ياد كرده اند.

بيشتر علماى اهل سنت نيز با اينكه زهرى را به علم و دانش ستوده اند، اما بر خلاف رويه هميشگىِ خود، از ورع و تقوا و زهد و معنويت او سخن به ميان نياورده اند و با توجه به مضمون آيه شريفه: { وَلا تَرْكَنُوا إِلى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ(226) كه زهرى از مصاديق بارز اين آيه و تكيه گاهش ظالمان بوده است، مطلبى درباره خصوصيات اخلاقى او ذكر نكرده اند.

زهرى از ديدگاه ابن ابى الحديد

گروهى از علما و رجال شناسان اهل سنت نيز درباره زهرى و دشمنى هايش نسبت به اهل بيت و نقل حديث او در نكوهش امير مؤمنان، با صراحت سخن گفته و او را به دشمنى با اهل بيت معرفى كرده اند; از جمله آنها ابن ابى الحديد معتزلىاست، آنجا كه مخالفان و دشمنان سرشناس على بن ابى طالب(عليه السلام) را معرفى مى كند مى گويد: «وَ كان الزُّهَري مِنَالْمنحرفين عنه»; «زهرى يكى ديگر از مخالفان على بن ابى طالب بود.» آنگاه چند مورد از دشمنى ها و بدگويى هاى او نسبت به آن حضرت را نقل مى كند; از جمله آنها دو حديث دروغين ذيل است:

1 . زهرى از طريق عروه، از عايشه نقل مى كند كه گفت: من در نزد پيامبر بودم، عباس و على بن ابى طالب پيدا شدند پيامبر به آنها اشاره كرده، فرمود: عايشه! اين هر دو كافر از دنيا مى روند; «إنَّ هذَينِ يَمُوتانِ عَلى غَيْر مِلَّتِي».

2 . باز زهرى از عايشه نقل مى كند كه نزد پيامبرخدا بودم، عباس و على بن ابى طالب را ديدم كه به سوى ما مى آيند، پيامبر وقتى آن دو را ديد، فرمود: عايشه! اگر مى خواهى به قيافه دو نفر از اهل آتش بنگرى به اين دو نفر نگاه كن!

«يا عائشة إن سرّك أن تنظري إلى رجلين من أهل النار، فانظري إلى هذين قد طلعا».

نتيجه اين بحث

داستان شراب خوردن حضرت حمزه را شخصى مانند «زهرى» نقل كرده، كه ده ها داستان ديگر در نكوهش اهل بيت جعل و نقل نموده است و هريك از افرد خاندان عصمت را به نوعى موهون و تحقير نموده است كه چند مورد از آن را ملاحظه كرديد.

آرى، كسى كه براى خوشنودى امويها در يك صحنه سازى، عباس و امير مؤمنان(عليه السلام) را به محاكمه مى كشد و كلمات زشت و قبيح را درباره آن حضرت از زبان عباس عموى پيامبر مطرح ساخته و مسأله غصب فدك را توجيه مى كند، براى او صحنه سازى مجلس شرب خمر و تصوير شكافتن كوهان و پهلوى شترهاى زنده در مورد حمزة بن عبدالمطّلب كار مشكلى نيست; و براى كسى كه اهل آتش و كافر بودن امير مؤمنان(عليه السلام) را از زبان عايشه نقل مى كند،
ترسيم تهديد شدن پيامبر از سوى حمزه كار دشوارى نيست; زيرا به همان دلايلى كه دل اين گروه مالامال از دشمنى علىّ بن ابى طالب بود كينه و دشمنى با حمزه نيز در دل آنها موج مى زد و چاره اى به جز اين نداشتند كه با داستان سازى و جعل افسانه هاى دروغين، شخصيت آنها را موهون سازند و از مقام و منزلتشان در دلها بكاهند و تنفّر و بدبينى جامعه اسلامى را به پيشينيان خود و مخالفان اهل بيت تحت الشعاع قرار دهند.

* تبرئه قاتل حمزه
سوّمين محور در تحت الشعاع قرار دادنِ شخصيت حضرت حمزه، تبرئه غلام وحشى، قاتل او و كم رنگ كردن جنايت وى نسبت به آن حضرت مى باشد.

و اين مطلب را از زبان خود وحشى نقل كرده و قتل مسيلمه را به او مستند نموده واين قتل راكفاره آن جنايت هولناك نسبت به حضرت حمزه قرار داده اند.

و اين داستان نيز در صحيح بخارى به فاصله كمى، پس از نقل داستان شراب خوردن حمزه نقل شده است و ما اكنون ترجمه آن بخش از جريان را كه به بحث ما مربوط است، در اينجا مى آوريم:

آرى، بخارى از جعفربن عمر نقل مى كند كه به همراه عبيدالله بن عدى وارد شهر حمص شد و چون وحشى در آن شهر سكونت داشت خواستند با وى ملاقات كنند و چگونگى به شهادت رساندن حمزه را از زبان خود او بشنوند، وحشى هم اين جريان را، از آغاز تصميم گيرى بر قتل آن حضرت تا مرحله آخر، توضيح داد و افزود: پس از گذشت مدتى از اين ماجرا، به ملاقات پيامبر(صلى الله عليه وآله)رفتم، آن حضرت وقتى مرا شناخت، فرمود: از من دورشو تا قيافه وچهره ات رانبينم;

«فَهَل تَسْتَطِيع أن تغيب عنّىوَجهك؟». وحشى مى گويد: من هم تا پيامبر زنده بود با او مواجه نشدم و پس از رحلت آن حضرت، چون از خروج «مُسيلمه كذّاب» آگاهى يافتم، به خود گفتم: خوب است من هم در جنگ با او با مسلمانان شركت كنم و اگر بتوانم در اين جنگ او را بكشم، كفاره قتل حمزه خواهد شد; زيرا اگر مسلمانى را كشته ام، در مقابل آن كافرى را هم به هلاكت رسانيده ام. در صحنه جنگ مسيلمه را ديدم كه مانند شترى خشمگين به ديوار كهنه اى تكيه كرده بود، حربه ام را به سويش نشانه رفتم كه به سينه اش فرو رفت و از پشت سرش بيرون آمد و همزمان مردى از انصار فرا رسيد و شمشير بر فرقش زد و بدينگونه، مسيلمه به دست ما، هلاك گرديد.

و اين مضمون ماجراى تبرئه قاتل حضرت حمزه بود كه بخارى آن را نقل كرده است. البته همراه با تغيير و اصلاح و با حذف جملاتى كه بيانگر روحيه شقاوت پيشه وحشى است.

و متن كامل آن را ابن كثير از ابن اسحاق، پيشواى مورّخان چنين آورده است كه: جعفر بن عمر مى گويد در دوران معاويه، در مسير خود به دمشق، به همراه «عبيدالله بن عدى» وارد «حِمص» شديم و از شخصى سراغ وحشى را، كه در اين شهر سكونت داشت(229) گرفتيم تا چگونگى به شهادت رسانيدن حمزه را از زبان خود او بشنويم. راهنماى ما در ضمن معرفى منزل وحشى گفت: چون او دائم الخمر و هميشه سرمست است، در صورتى مى تواند به پرسش شما پاسخ دهد كه در حال عادى باشد و گرنه او را به حال خود رها سازيد و از پرسش و پاسخ صرف نظر كنيد.

و اكنون در اين ماجرا، اين پرسش مطرح مى شود كه آيا اصلا مسأله قتل مسليمه كذّاب كه مورد ادعاى وحشى است وپس از ساليان متمادى و در منطقه دور از حجاز و در يك جلسه خصوصى مطرح شده است، تا چه حد مى تواند از صحّت و درستى برخوردار باشد و آيا اين مطلب از فردى دائم الخمر، خودستايى و كم رنگ كردن جنايت هولناكش در قتل حضرت حمزه نبوده؟ و اصلا او به هنگام پاسخ گويى در حال عادى بوده يا در اثر مستى عقل و هوش را از دست داده بود؟
آرى، ادعايى است از جنايتكارِ دائم الخمر، آنهم به نفع خودش!

ابن كثير نيز از ابن هشام نقل مى كند كه وحشى دائم الخمر بوده و در تمام دوران زندگى اش در حجاز، بارها و بارها حدّ شرابخوارى بر وى جارى شده بود; تا آنجا كه سرانجام، نام او از ديوان بيت المال حذف گرديد و براى اينكه زندگى آزاد و بدون مانع خود را در زير سايه امويها و دشمنان اهل بيت ادامه دهد، حجاز را به سوى شام ترك كرد و در شهر «حِمص» اقامت گزيد و در همان شهر هم از دنيا رفت.

همانطوركه ملاحظه كرديد، داستان كشته شدن مسيلمه كذاب به دست غلام وحشى، از خود وحشى نقل شده است كه در درستى تاريخ و نقل حوادث، داراى هيچ اعتبار و ارزشخبرى نيست و عقل سليم و فكر صائب، از پذيرفتن آن امتناع دارد; زيرا اين جريان را دروغ پردازى و خودستايى از يك جنايتكاربزرگ و دائم الخمر تلقّى مى كند كه مى خواهد با سرهم كردن آن دروغ، جنايتِ هولناك خود درباره حضرت حمزه و ضربه اى كه به اسلام و مسلمين وارد كرده را كم رنگ كند و به فراموشى بسپارد.

ولى به هرحال، همين داستان ساختگى و بى ارزش، از سوى دشمنان و مخالفان حضرت حمزه، به عنوان حلقه سوّم و مكمّل دو حلقه گذشته از سلسله دروغها در محكوميت و موهون ساختن آن حضرت به كار گرفته شده است و در منابع و كتابهاى حديثى، كه دستمايه و
ساخته شده حكومتهاى اموى است، به جاى مانده است زيرا:

الف : خواننده اين كتابها، كه متأسفانه اكثريت مسلمانان را تشكيل مى دهد، در اين كتابها نه تنها درباره حضرت حمزه كوچكترين فضيلت و حركتى درحمايت ازاسلام نمى بيند، بلكه او را حتى به عنوان يكى از اقوام و عشيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا به عنوان يكى از صحابه و ياران آن حضرت هم نمى شناسد.

ب : و در محور دوم، حضرت حمزه فردى مى خوار، خشن و جسور شناسانده شده، كه با تشويق كنيزكى خواننده، به سوى شتران امير مؤمنان(عليه السلام) هجوم مى برد و كوهان و پهلوى آنها را زنده زنده مى درد و جگر آنها را به هم پيالگى هايش ارمغان مى برد، آنگاه جسارت و تهديد را نسبت به پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) به جايى مى رساند كه آن حضرت به خاطر ترس از جانش، از برابرِ او به عقب و قهقرى بر مى گردد!

ج : و بالاخره در حلقه سوم از اين تلاش، قاتل حمزه در چهره اى ظاهر شده كه جنايت او نسبت به آن حضرت توجيه وعملكرد وى در كشتن ومُثله كردن دوّمين حامى توحيد، با كشتن مسيلمه كذاب جبران مى گردد و گناه و خطاى اول او با اقدام دوّمش بخشوده مى شود.

و بدينگونه، از حضرت حمزه، آن بزرگ شهيدِ اسلام و حامى توحيد و مُثله شده به دست سردمداران كفر و الحاد انتقام گرفته مى شود و او پس از مظلوميت درجنگ اُحُد بار ديگر در صف مظلومان تاريخ قرار مى گيرد و از طريق فرهنگى با شخصيت او مبارزه مى شود و اين مبارزه در پهنه تاريخ و تا هميشه ادامه مى يابد.

حرم حضرت حمزه(عليه السلام) در بستر تاريخ


قبر شريف و حرم مطهّر حضرت حمزه، آن بزرگ مجاهد اسلام و عموى دلسوز رسول الله(صلى الله عليه وآله) از سال سوّم هجرت، كه آن حضرت به شهادت رسيد، تا سال 1344 كه گنبد و بارگاهش به وسيله وهابيان تخريب گرديد، مراحلى را طى كرده و حوادثى را به خود ديده است كه از نظر مذهبى داراى نكاتى آموزنده و از نظر تاريخى حاوى مطالب ارزنده و قابل توجّه است و ما در اين بخش، از كتاب، مطالبى را به تناسبِ تاريخِ وقوع آنها، در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم:

پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) و قبر حمزه(عليه السلام)
محدّثان و مورّخان نقل كرده اند كه: «پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)هر سال به زيارت قبور شهدا مى رفت و خطاب به آنان مى گفت: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّار» در اين بخش از نقل ها اين مطلب نيز اضافه شده است كه: پس از رسول الله(صلى الله عليه وآله)ابوبكر، عمر و عثمان نيز قبر حمزه(عليه السلام) و شهداى احد را زيارت مى كردند و معاويه نيز در سفر حجّ خود شهداى احد رازيارت نمود.

و اين جمله نيز آمده است كه وقتى پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) از فاصله دور، قبور را مشاهده مى كرد، با صداى بلند چنين مى گفت: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ...».

سفارش امام صادق(عليه السلام)
حضرت صادق(عليه السلام) در ضمن توصيه به زيارت مساجد و مشاهد مدينه منوّره، به معاوية بن عمّار مى فرمايد:

«لا تَدَعْ اتيان المشاهد... و قبور الشهداء و بلغنا أنّ النبي(صلى الله عليه وآله) كان إذا أتى قبور الشهداء قال: «اَلسَلاَمٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»
زيات مشاهد و قبور شهدا(ى احد) را ترك نكن (زيرا) به ما نقل شده است كه وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به (زيارت) قبور شهدا مى رفت خطاب به آنان مى فرمود: «السلام عليكم...»

فاطمه زهرا(عليها السلام) و زيارت حضرت حمزه(عليه السلام)
مرحوم كلينى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند: «فاطمه(عليها السلام)پس از پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) هفتاد و پنج روز زنده بود و در اين مدّت بشّاش و متبسّم ديده نشد و هر هفته دو بار; روزهاى دوشنبه و پنج شنبه به زيارت قبور شهدا مى رفت و گاهى محلّ استقرار مشركان در احد و همچنين جايگاه پيامبرخدا را به همراهانش معرفى مى كرد»; «لَمْ تُرَ كَاشِرَةً وَ لا ضَاحِكَةً تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِي كُلِّ جُمْعَة مَرَّتَيْنِ الاِِثْنَيْنِ وَ الْخَمِيسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) وَ هَاهُنَا كَانَ الْمُشْرِكُونَ».

درباره زيارت و حضور حضرت زهرا در كنار قبر حمزه(عليه السلام)، در منابع شيعه واهل سنّت مطالب فراوانى نقل است; از جمله اينكه: «أَنَّهَا (فاطمة) كَانَتْ تُصَلِّي هُنَاكَ وَ تَدْعُو حَتَّى مَاتَتْ(عليه السلام)».

زيارت حضرت حمزه(عليه السلام) از مستحبات مؤكّده است
بر اساس سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و معصومان(عليهم السلام) ، يكى از اعمال مستحب وبلكه يكى از مستحبات مؤكّد براى مسلمانان، زيارت قبرحضرت حمزه و ديگر شهداى احد است و در اين موضوع، فقهاى شيعه و علماى اهل سنّت اتّفاق نظريه دارند و بهترين روز زيارتى آن حضرت را روز دو شنبه و پنج شنبه دانسته اند.

/ 18