اهميت جنگ بدر - حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدصادق نجمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اهميت جنگ بدر

امروز با وجود جنگهاى جهانى و جنگهاى بزرگ منطقه اى كه ميليونها انسان در آنها از بين مى رود و ضايعات فراوان و غير قابل جبران به همراه دارد، جنگ بدر با محدوديت مقتولان و اسراى آنكه اشاره گرديد، شايد براى بعضى از خوانندگان داراى چندان اهمّيتى نباشد و مانند يك برخورد قبيله اى و عشيره اى تلقّى شود ولى با توجّه به اهداف و آثار اين جنگ، مى توان به اهمّيت آن پى برد و ابعاد آن را كه در هيچيك از جنگها در تاريخ اسلام وجود ندارد درك نمود;

زيرا سرنوشت اسلام با اين جنگ رقم مى خورد و پيروزى مسلمانان در آن مساوى با پيروزى قطعى اسلام و احياناً شكست آنان در اين جنگ پيروزى قطعى شرك و بت پرستى را در كلّ تاريخ به دنبال داشت و لذا قرآن مجيد از اين جنگ به عنوان: { ...يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ...(90) ياد نمود; يعنى جنگى كه حق و باطل و توحيد و بت پرستى در اثر آن ظاهر گرديد; روزى كه در آن، دو گروه متكى به ايمان و متكّى به كفر درگير شدند.

و در آيه ديگر در اهمّيت اين جنگ چنين فرموده است:

«به خاطر بياوريد زمانى را كه از شدّت ناراحتى، از پروردگارتان تقاضاى كمك مى كرديد و او تقاضاى شما را پذيرفت و گفت من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سرهم مى آيد، يارى مى كنم ولى خدا اين را تنها براى شادى و اطمينان خاطر شما قرارداد و گرنه پيروزى جز از طرف خدا نيست.»

در اين جنگ، پيامبر(صلى الله عليه وآله) مكرّر دست به دعا و تضرّع به سوى پروردگار برمى داشت و گاهى پيشانى به سجده مى نهاد و از خداوند درخواست پيروزى مى كرد و از جمله دعاهايش اين بود:

«اَللّهمّ إن تَهلك هذه العصابة لم تُعبد بعدُ...»
«خدايا! اگر اين گروه مسلمان، از بين بروند، كسى تو را پرستش نخواهد كرد!»
نقش حضرت حمزه در پيروزى جنگ بدر
در پيروزى سپاه توحيد، در جنگ بدر مانند هر جنگ ديگر، عوامل مختلفى قابل بررسى است، ولى از همه مهمتر فضل و عنايت پروردگار بود كه در اثر استغاثه و استمداد پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان براى شادى و اطمينان خاطر سپاهيان اسلام و براى امداد و يارى آنان هزار فرشته را پياپى فرو فرستاد:

{ إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ * وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ .

و هر يك از سپاهيان اسلام، به اندازه درجه ايمان و كمال يقينش از اين مدد غيبى و اطمينان الهى بهره جسته و در شكستن صفوف دشمن و پيروزى اسلام سهمى را ايفا نموده است.

اكنون بايد ديد اين مژده و بشارت الهى بر دل كداميك از لشكريان اسلام بيش از ديگران اشراق داشته و اين اطمينان آسمانى در آن صحنه حسّاس در دست و بازوى كدام يك از حاضرين ظهور و تجلّى بيشترى يافته و مشركين را ناباورانه به خاك مذلّت نشانده است.

آمار مقتولان از مشركان

براى روشن شدن اين حقيقت، بايد آمار مقتولان از مشركان را و اينكه به دست چه كسانى كشته شده اند، به دست بياوريم تا راه قضاوت درست در اين فضيلت را در پيش روى خواننده عزيز قرار دهيم.

لازم به يادآورى است همانگونه كه آمار دقيق مقتولان جنگ بدر و معرفى همه آنان و خصوصيات ديگر به دست ما نرسيده و آنچه در تاريخ منعكس گرديده، اغلب درباره سرانو سردمداران شرك بوده است، اين ابهام درباره تلاش قهرمانان اسلام نيز، كه نقش اساسى را در اين جنگ ايفا نموده اند، صادق است و تعداد دقيق كسانى كه به وسيله هر يك از آنان به هلاكت رسيده اند مشخّص نيست، ولى مى توان از آنچه در تاريخ به طور، ناقص به دست مى آيد، تا حدّى به حقيقت امر پى برد و با نقش اين افراد در اين جنگ آشنا گرديد.

ابن ابى الحديد در زمينه عدم انعكاس آمار دقيق پس از نقل و معرفى تعداد پنجاه و دو نفر از مقتولان از واقدى، مى گويد: روايات زيادى داريم كه مقتولان بدر هفتاد نفر بوده، وليكن آنها كه به نام شناخته شده اند، همان افرادى هستند كه ما شناسانديم.

بايد به گفتار ابن ابى الحديد، اين نكته را نيز بيفزاييم:

همانگونه كه در مقدّمه اين بحث اشاره كرديم و پس از اين نيز ملاحظه خواهيد كرد، در تعميه و پرده پوشى حقايق تاريخى، بهويژه درباره اميرمؤمنان و حمزه(عليهما السلام)نبايد نقش سياستها را ناديده گرفت و از جعل و تحريف در پيروزى هاى آن دو بزرگوار، كه در ارتباط مستقيم با سلطه گران بنى اميّه قرار داشت، غفلت نمود.

دو قهرمان جنگ بدر، على امير مؤمنان و حمزه سيدالشهدا(عليهما السلام)
كشته شدن بيشتر مقتولان جنگ بدر به دست مهاجرين و بهويژه اقرباى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و در رأس آنان اميرمؤمنان(عليه السلام) و حمزه سيد الشهدا به وقوع پيوسته است.

و به طورى كه در تاريخ آمده، در همين جنگ بدر بود كه اميرمؤمنان از سوى مشركان به لقب «موت احمر»; «مرگ سرخ» ملقّب گرديد و چرا چنين نباشد در حالى كه در همين جنگ بيش از نيمى از كشتگان را او از پاى در آورد و در به هلاكت رسانيدن تعداد ديگر نيز سهيم گرديده است; به طورى كه شيخ مفيد تعداد سى و شش تن از مقتولان را، كه به دست آن حضرت كشته شده اند، به نام شناسانده است.

ابن اسحاق از مورّخان معروف جهان تسنّن مى گويد:

«أَكْثَر قَتْلى الْمُشركين يَوم بَدْر كان لِعَلِيّ».

«در جنگ بدر بيشترين كشته شدگانِ از مشركان به دست على بوده است.»

ولى بعضى از مورّخان اين تعداد را بيست و هفت،(96) و گاهى حتّى به بيست و دو نفر تنزّل داده اند.

آمار كشته شدگان به دست حمزه سيّد الشهدا
در منابع اهل سنّت، تعداد مقتولان به دست حمزه سيّدالشهدا نُه نفر ذكر شده است كه در ميان اين عدّه، برخى تنها به دست آن حضرت و افراد ديگرى به دست او وحضرت على(عليه السلام)به هلاكت رسيده اند و تنها در يك مورد از سعد بن وقّاص به عنوان شريك آن بزرگوار ياد شده است.

لازم است پيش از بيان آمار و معرّفى اين مقتولان، به اين مطلب توجّه شود، همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم، بر اساس دلايل تاريخى، اين تعداد، بخشى از كسانى هستند كه به وسيله حضرت حمزه به هلاك رسيده اند نه همه آنها، ولى عدم ذكر همه مقتولان و يا اختلاف نظر در مورد آنان، مانند اختلاف نظر در آمار مقتولان به وسيله اميرمؤمنان(عليه السلام) كه بعضى از مورّخان بيشترين كشته شدگان و بعضى ديگر تنها بيست و دو تن را از آنِ آن حضرت دانسته اند.

با در نظر گرفتن حقايقموجودِ تاريخى، چندان مهم نيست; زيرا اگر همه مقتولان دراين جنگ مشخّص و منعكس مى گرديد، نظر مورّخان در مورد هر دو بزرگوار تغيير مى كرد. به هر حال با اينكه آمار دقيق مقتولان به دست آن دو بزرگوار در دست نيست ولى دلايل مسلّم تاريخى نقش اساسى آنها را در پيروزى جنگ بدر ثابت نموده است و در اين جنگ شكست دشمن در مرحله اوّل به دست اميرمؤمنان وسپس به دست حضرت حمزه آنگاه به دست ساير افراد سپاه توحيد به وقوع پيوسته است، آنهم نه همه افراد سپاه;

زيرا طبق مضمون صريح قرآن تعدادى از صحابه از اوّل حركت پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) از مدينه، از اين برخورد ناخشنود و ازورود به صحنه جنگ به شدت مضطرب و نگران بودند.(98) و تاريخ هم گوياى اين واقعيت است كه بعضى از صحابه در ميدان جنگ يا نقشى نداشتند و يا داراى نقش كم رنگى بودند.

تحليل ابن ابى الحديد از پيروزى مسلمانان


در اينجا مناسب است تحليلى را كه ابن ابى الحديد از پيروزى در جنگ بدر و از شجاعت و نقش مؤثّر اميرمؤمنان و حضرت حمزه(عليهما السلام) در اين پيروزى ارائه داده است; به طور خلاصه نقل كنيم:

وى در تحليل خود از اين پيروزى، با وجود نيروى قوى و تواناى مشركين و ضعف و ناتوانى مسلمانان، مى نويسد: آرى، سپاه كوچك اسلام از عدّه اى از انصار، از قبيله اوس و خزرج و تعدادى از مهاجرين كه در پهلوانى و شجاعت نامى بودند، تشكيل يافته بود و مهمتر اينكه در كنار اين گروهِ به ظاهر كم، على بن ابى طالب و حمزة بن عبدالمطّلب، كه شجاع ترين افراد در تاريخ بشريّت مى باشند، قرار گرفته بودند و فرماندهى آنها را شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، آن پيامبر داعىِ به حق و منادىِ بر عدل و توحيد و مؤيّد به قوّه الهى به عهده داشت. «وَفِيهِم عَلِيُّ بنُ أبي طالب وَ حَمزَةُ بن عَبدِ المطّلب وهُما أشجع البشر! و جَماعةُ مِنَ المُهاجرين أنجاد و أَبْطال».

اعتراف يكى از سران مشركين به شجاعت حمزه(عليه السلام)
پس از خاتمه جنگ و در هنگام انتقال اسيران به پشت جبهه، يكى از آنان به نام «اميّة بن خلف» كه از مشركين سرشناس بود، چون چشمش به حضرت حمزه افتاد، از عبدالرحمان بن عوف پرسيد:

«مَنْ هذا المُعلِّم؟»; «اين جنگجوى نشاندار كيست؟»
گفتنى است، حضرت حمزه در جنگها با نصب پرِ شتر مرغى بر كلاه خودِ خويش، از ديگر سرداران متمايز بود. عبدالرحمان پاسخ داد: او «حمزه بن عبدالمطّلب است» اميّه با تأسّف و تحسّر شديد از شكست سپاه شرك، گفت: «ذاكَ الَّذي فَعَلَ بِنا الأفاعيل»; «اين بود كه صفوف ما را در هم شكست و ما را به خاك سياه نشاند!»
اسامى نُه تن از مقتولان مشركين به دست حضرت حمزه، طبق منابع اهل سنت، عبارتند از:

1 ـ اسود بن عبدالأسود مخزومى;

2 و 3 ـ عتبه و شيبه فرزندان ربيعه;

4 ـ طُعَيمة بن عَدىّ;

5 و 6 ـ زَمعه و عقيل فرزندان اسود;

7 ـ ابو قيس بن وليدبن مغيره;

8 ـ نُبيه بن حجّاج;

9 ـ حَنظَلة بن ابى سفيان برادر معاويه.

پى آمدهاى جنگ بدر در ميان مشركين

تصميمات جديد قريش

مشركان مكّه، كه مدّت سيزده سال در آزار و اذيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان، تمام همّت خويش را به كار بستند، تا آنجاكه آنان را مدّتى در داخل درّه اى محاصره و زندانى نمودند و سپس از شهر و ديارشان بيرون راندند و آنان را مجبور به ترك وطن و هجرت به سوى حبشه و مدينه كردند و... باز هم از تصميم خود در ريشه كن كردن درخت توحيد و از بين بردن مسلمانان منصرف نگشتند و پيوسته در دشمنى خود اصرار مىورزيدند
تا اينكه سرانجام جنگ بدر به وقوع پيوست و آنان پس از تحمّل ضربه سنگين و چشيدن طعم تلخ شكست و پذيرش خفّت بار اسارت در دست مسلمانان، كه همه غرور و تفرعن آنها را در جزيرة العرب به ننگ و حقارت تبديل نمود، كينه و عداوتشان نسبت به مسلمانان مضاعف گرديد و با مراجعت از بدر، خود را براى جنگ ديگرى كه بتواند اين شكست را جبران و داغ ننگ آن را از پيشانيشان بزدايد، آماده مى شدند و همزمان، نقشه ترور پيامبر(صلى الله عليه وآله)را نيز در سرمى پروراندند و موفّقيت در اين طرح را، بهترين راه پيروزى خود مى دانستند.

طرح ترور پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) :

عميربن وهب، يكى از افراد خونريز در ميان قريش،كه فرزندش وهب در اسارت مسلمانان به سر مى برد،با عموزاده اش «صفوان» در گفتگويى پنهانى در «حجراسماعيل» همپيمان شدند كه صفوان قرضهاى عميرو كفالت فرزندانش را بر عهده بگيرد و عمير هم در مدينهپيامبر را به قتل برساند. وى با همين هدف وارد مدينه شد وعلى رغم مخالفتِ صحابه كه از او به جان پيامبر(صلى الله عليه وآله)احساسخطر مى كردند، آن حضرت عمير را به حضور خويشفراخواند و او به همراه چند نفر از ياران پيامبر وارد گرديد.پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيد عمير! به چه منظور به مدينه آمده اى؟ عميرگفت: براى آزادى فرزندم وهب. حضرت فرمود: اين شمشيربراى چيست؟
عرض كرد: «قبّح الله هذه السيوف» كه همراه داشتن آنها جزو عادت ما شده است. در اين هنگام پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله)آنچه راكه در حجر اسماعيل در ميان او و صفوان گذشته بود، بيان كرد. عمير با شنيدن رازى كه بجز او و صفوان از آن آگاه نبودند، بر نزول وحى به رسول الله و نبوّت آن حضرت ايمان آورد و از اشتباهات گذشته اش پوزش خواست. پيامبر(صلى الله عليه وآله)خطاب به صحابه فرمود: «فَقِّهُوا أخاكم فِي دِينه وَ أقْرِئُوهُ الْقُرْآن وأطْلِقوا أسيره»(102); «به برادر تازه مسلمانتان قرآن و احكام بياموزيد، اسيرش را هم آزاد كنيد.»
گرچه در كتب تاريخ، اين موضوع يك تصميم دو جانبه و در ميان عمير و صفوان عنوان گرديده است، ليكن قرائن موجود از شدّت عداوت قريش با مسلمانان و طرّاحى جنگ مجدّد نشانگر، اين است كه اين طرح نيز نمى تواند بدون هماهنگى و سازماندهى آنان انجام گيرد. البته براى جلوگيرى از اشاعه چنين موضوع حساسى بايد تصميم گيرى ها به طور خصوصى و دور از ديد ديگران انجام پذيرد.

تصميم بر جنگ مجدّد

ابو سفيان كه از سلسله جنبانان و اركانِ اصلىِ جنگ بود، با كشته شدن سران قريش و اسارت عدّه اى ديگر، رياست مستقيم مشركين را در آماده سازى آنان بر جنگ ديگر و ايفاى نقش اساسى در اين هدف را به عهده گرفت و بلا فاصله، پس از مراجعت به مكّه، در حالى كه پسرش حنظله و عتبه و وليد و شيبه به ترتيب پدر و برادر وعموى همسرش هند در اين جنگ كشته شده بودند و پسر ديگرش به نام عمر به اسارت مسلمانان در آمده بود، در ميان اجتماع قرشيان، خطاب به آنان چنين گفت:

اى گروه قرشيان، پس از اين جنگ، كه بزرگان و عزيزان ما و شما را از دست ما گرفت، نبايد از خود ضعف نشان دهيم، بلكه بايد صبر و صلابت خود را حفظ كنيم، بركشتگان خود نگرييم. هيچ زنِ نوحه گرى بر آنان نوحه نسرايد و هيچ شاعرى در عزايشان شعر نگويد; زيرا اين اعمال موجب تخفيف كينه و عداوت ما نسبت به محمّد و يارانش مى گردد و شعله آتش دشمنى و خونخواهى ما را فرو مى نشاند و قدمهاى ما را در انتقام گرفتن از آنان سست مى گرداند،
گذشته از اينكه اگر ياران محمّد جزع و فزع و آه و ناله ما را بشنوند، زبان بر شماتت و استهزا خواهند گشود و اين درد و مصبت بالاتر از مصيبت از دست دادن عزيزانمان خواهد بود و من نيز از اين ساعت استفاده از عطر و زنان را بر خود حرام مى كنم تا روزى كه با محمّد بجنگيم.

ابو سفيان و سران قريش نه تنها از گريه جلوگيرى كردند، بلكه حتّى از آزاد سازى اسراى خويش نيز امتناع مىورزيدند و لذا وقتى به ابوسفيان پيشنهاد شد كه با فديه دادن، فرزندت عمرو را آزاد كن، چنين پاسخ داد: فرزندم حنظله كشته شد، شما مى گوييد براى فرزند ديگرم هم فديه بدهم و در مقابل دشمن بيشتر تحقير شوم؟! بگذاريد او را تا هر وقت كه مى خواهند نگهدارند.

همچنين درتحريك مشركين بر جنگ، تنها مردان قريش نبودند كه فعّاليت داشتند، بلكه زنان آنها نيز در اين راه سعى و تلاش مى كردند; از جمله آنها هند همسر ابوسفيان بود. او در پاسخ گروهى از زنان قريش كه، چرا در كشته شدن عزيزانت (پدر، برادر، عمو و پسرت) گريه نمى كنى؟ گفتار همسرش ابوسفيان را تكرار كرد و گفت:

من در مكّه بر عزيزانم گريه كنم محمّد و يارانش و زنان قبيله خزرج در مدينه شماتتم كنند؟! نه، به خدا سوگند تا انتقام عزيزانم را از محمّد نگيرم، خود را معطّر نخواهم كرد.

او اين جمله را هم افزود: به خدا سوگند اگر مى دانستم كه گريه مى تواند حزن و اندوهم را برطرف كند، مى گريستم ولى نه، تنها چيزى كه سوز دلم را برطرف مى كند و شعله هاى درونم را فرو مى نشاند، گرفتن انتقام اين كشته ها است.

و بدينگونه قرشيان كه در تب و تاب انتقام و در انديشه حمله به مدينه به سر مى بردند و خود را براى جنگ ديگرى آماده مى كردند، پس از گذشت يك سال از جنگ بدر، به سوى مدينه روان شدند و جنگ احد به وقوع پيوست.

حضرت حمزه در جنگ اُحد

احد كجاست؟!

كوه اُحُد، كه جنگ مهمّ اسلام و شرك در دامنه آن رخ داد، يكى از كوه هاى بسيار مهمّ و مشهور مدينه است و در پنج كيلومترى شمال شرقى اين شهر قرار دارد.

نامگذارى اين كوه به «اُحد»؟!

در وجه تسميه و نامگذارى اين كوه به «احد»، نظريه هاى گوناگون نقل شده است، ولى مناسبترينش آن است كه اين كوه را، چون تنها و مستقل از كوه هاى ديگر است، اُحُد خوانده اند.

فضيلت اُحد

1 . روشن است كه آنچه در فضيلت مدينه گفته اند، شامل اُحد نيز هست; از پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) احاديث فراوان دربارهفضيلت مدينه نقل شده است; مانند: تفضيل و برترى اين شهربر ديگر شهرها. دعا كردن آن حضرت براى مردم اين شهر.استشفا با خرماى آن و حرم بودن مدينه و نهى از صيد حيواناتو قطع درختانش.

چون اُحد در داخل محدوده مدينه است، مشمول همه اين فضايل نيز خواهد بود; زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مدينه از عير تا ثور حرم است.»(107) و ثور كوهى است كه در پشت كوه اُحد قرار گرفته و اين حديث در واقع بيانگر حدّ شرقى و حدّ غربى مدينه مى باشد.

2 . گذشته از فضايل عمومى، كه درباره كوه احد اشاره كرديم، درباره اين كوه، به طور خاصّ نيز فضايلى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل گرديده كه يكى از آنها چنين است:

«وَ هذا جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ».

«اين (اُحُد) كوهى است كه ما را دوست مى دارد و ما هم آن را دوست مى داريم.»

در مفهوم اين حديث توجيهات مختلفى ذكر شده و بهترين توجيه آن است كه اين جمله مجازى است و مضاف در آن حذف شده است; مانند «واسأل القرية» و مراد از اُحد اهل آن است; يعنى افرادى كه در كنار اين كوه به شهادت رسيده اند و پيكر خونين آنها در دامنه اين كوه به خاك سپرده شده، ما را دوست مى دارند و ما هم آنها را دوست مى داريم و بر شهادت و از خودگذشتگى آنان ارج مى نهيم و مسلمانان نيز بايد به پيروى از پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) تا قيامت در حفظ اين ارزش معنوى بكوشند.

اين معنى، با توجّه به اينكه رسول الله(صلى الله عليه وآله) اين جمله را پس از جنگ احد و به هنگام مراجعت از سفر حج و در مراجعت از جنگ خيبر(109) فرموده است/ مناسب به نظر مى رسد.

حركت مشركين به سوى مدينه
همانگونه كه پيش از اين آورديم، مشركان مكّه پس از جنگ بدر، به سرپرستى ابوسفيان، تصميم گرفتند تا همه قواى خود را متمركز كنند و خود را از قيد آنچه به نام محمّد و اسلام وجود دارد، رها سازند. در ضمن به دردهاى عميق خود كه از كشتگان و اسراى جنگ بدر در دل داشتند التيام بخشند و بر همان تصميم در سال سوّم هجرت و يكسال پس از جنگ بدر، پنج هزار نفر جنگجو به فرماندهى ابوسفيان به همراه پانزده نفر از زنان قريش به سرپرستى هند همسر ابوسفيان و با دويست اسب و سه هزار شتر و هفتصد نفر زره دار به سوى مدينه حركت كردند.

آماده شدن قريش را عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آن حضرت گزارش داده بود و لذا پيامبرخدا در انتظار چنين حمله اى به سر مى برد ولى تا جهت حمله قريش مشخّص نشدهبود، آن حضرت از مدينه خارج نشد.

روز چهارشنبه، سيزده شوال، نيروى مشركان خود را به كنار اُحد رسانيد و در دامنه اين كوه، در ميان نخلستان، در محلّى هموار و مسطّح و در كنار درّه اى كه مى توانست در وضعيت سخت براى آنان مأمنى باشد فرود آمد و تا روز جمعه به استراحت و طرح نقشه جنگ پرداخت.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از اقامه نماز جمعه، همراه هزار نفر به سوى احد حركت كرد. عبدالله بن اُبىّ سركرده منافقان، با سيصد نفر از همفكرانش از ميان راه برگشت و پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) با هفتصد نفر، كه صد نفر از آنان زره دار و پنجاه نفر كماندار و تيرانداز بودند و تنها دو اسب به همراه داشتند، وارد منطقه اُحد گرديد و چند نفر را به خاطر كمى سنّشان از حضور در جنگ مانع گرديد.

چون مجاهدان به اُحد رسيدند، پيامبر پنجاه نفر تيرانداز را به فرماندهى عبدالله بن جبير بر لب درّه گذاشت و دستور داد; ما چه در حال فتح باشيم و چه در حال شكست، شما در جاى خود استوار بمانيد، حتّى اگر ببينيد اجساد ما در روى زمين مانده و يا دشمن ما را به درون مدينه رانده و يا ما دشمن را تا مكّه عقب رانديم. در هر صورت شما از جاى خود حركت نكنيد(110) آنگاه به لشكريان دستور داد: تا از طرف من فرمان نرسد شما جنگ را آغاز نكنيد.

جنگ اُحد در مرحله نخست:

جنگ اُحد كه روز شنبه 15 شوّال رخ داد، در دو مرحله مختلف انجام گرفت; در مرحله اوّل قريش شكست خوردند و در مرحله دوم شكست نصيب مسلمانان شد.

جنگ ابتدا تن به تن بود و نُه تن از پرچمداران قريش پشت سر هم وارد ميدان شدند كه يكى پس از ديگرى به هلاكت رسيدند و اين موضوع موجب تضعيف روحيه آنان گرديد. سرانجام ناگزير به حمله عمومى شدند و جنگ به اوج خود رسيد، به طورى كه هند و ديگر زنان قريش كه از زيبايى و آرايش برخوردار بودند، براى تشويق مشركين وارد معركه شدند و در ميان صفوف مى چرخيدند و دف زنان و گريه كنان جنگجويان خود را با اسم و رسم صدا كرده و كشتگان بدر را به ياد آنان مى آوردند.

كلماتِ ننگ، شرف، حميّت، غيرت و... را با آهنگها و آوازهاى محرّك و حماسى مى خواندند و مشركان را بر حملات شديد و پايدارى در مقابل مسلمانان تشويق مى كردند.

طبرى مى گويد: در هنگامه جنگِ تهاجمى، عدّه اى از مسلمانان و در رأس آنها ابودجانه و حمزة بن عبدالمطّلب و على بن ابى طالب وارد صحنه شدند و دشمن را در هم شكستند و تا آخرين صفوف پيش رفتند، در نتيجه خداوند مسلمانان را پيروز گردانيد و شكست قطعى را بر مشركان وارد آورد;«وَقاتَلَ اَبودجانة حتّى أمعَن في النّاس و حمزةُ بن عبدالمطّلب وَ عليّ بن ابي طالب في رجال من المسلمين، فَأَنْزل اللهُ نَصرَهُوصدّقهم وعده فحسُّوهم بالسيوف حتّى كشفوهم وكانت الهزيمة لا شكّ فيها».

و لذا كار بر قريشيان سخت گرديد و در تهاجم عمومى هم نتوانستند كارى از پيش ببرند و هزيمت و فرارشان آغاز شد و از ترس جان خود، به درّه ها و كوه ها پناه بردند و مقرّ خويش را بدون مراقب رها ساختند.

مرحله دوّم جنگ و علل شكست مسلمانان!

پس از شكست سختى كه بر قريش وارد شد، صحنه جنگ دگرگون گرديد; زيراگروهى ازمسلمانان كه هزيمت دشمن را ديدند، به درون درّه اى، كه مقرّ آنها بود، حمله بردند و به جمع آورى غنيمت پرداختند. در اين هنگام گروه تيراندازان، كه به دستور پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله)در دهانه درّه پاس مى دادند، على رغم مخالفت فرمانده شان، عبدالله بن جبير، بجز ده تن، به سوى مقرّ مشركان براى غارت غنائم پايين آمدند.

خالدبن وليد، فرمانده اسب سوارانِ قريش، از اين فرصت استفاده كرد و با همراهانش كوه را دور زد و عبدالله بن جبير را با ياران اندكش به سادگى از سرراه برداشت، آنگاه از دهانه درّه فرود آمد و مسلمانانى را كه از همه جا بى خبر بر سر غنايم گرد آمده بودند، به دم شمشير گرفت و از سوى ديگر زنان قريش صحنه گردان غائله شدند و از كوه سرازير گشته، موها را پريشان و گريبان ها را چاك كردند و با پستان هاى برهنه و فريادهاى جنون آميز، فراريان خود را بازگرداندند و حمله مجدّد دشمن آغاز شد! اين نخستين عامل شكست مسلمانان بود.

دوّمين عاملى كه در شكست سپاه اسلام نقش داشت، خبر كشته شدنِ پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) بود. در گرماگرم جنگ و درگيرى، كه پيامبر مجروح شد و در گودالى افتاد، «سراقه» فرياد برآورد: «محمّد كشته شد!» اين خبر در ميان سپاه شرك و در جبهه پريشان مسلمانان به سرعتِ برق پيچيد و موجب شكست روحيه مسلمانان و تقويت روحى مشركان گرديد.

اينجا بود كه گروهى از مسلمانان دست به عقب نشينى زدند و فرارشان آغاز شد و به گفته «ابن عقبه» در ميان اين گروه، آنچنان سردرگمى و از هم گسيختگى به وجود آمد كه به جاى دشمن، به خودى ها حمله مى كردند و برادر مسلمان خود را مجروح مى ساختند.

مورّخان، از جمله طبرى، صحنه اين مرحله از جنگ را چنين توصيف مى كند:

«مسلمانان با پديد آمدن شكست و شايعه كشته شدن پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) ، به سه گروه تقسيم شدند: تعدادى مجروح شده و از كار افتادند. بعضى استقامت ورزيدند تا به شهادت رسيدند و گروه سوّمى فرار كردند و جان به سلامت بردند! (وَكانَ الْمُسْلِمُون لَمّا أصابَهم ما أَصابَهم مِن الْبَلاءِ أثلاثاً; ثلث قتيلوثلث جريح وثلث منهزم) ».

و اين خلاصه اى بود از دورنماى جنگ اُحد. بديهى است اگر تمام مراحل و جزئيات آن نوشته شود، كتاب مبسوطى را به خود اختصاص مى دهد، ولى ما با توجّه به موضوع اين نوشتار و بر اساس گفتار مورّخان كه به هنگام هزيمت و شكست، مسلمانان به سه گروه تقسيم شدند، نكات حساس و برجسته اى از اين سه گروه را كه مى تواند مقدّمه بر هدف اصلى اين بحث; يعنى: «موقعيّت حضرت حمزه» و بيان كننده زواياى مختلف اين جنگ و روح شجاعت و شهامت و فداكارى گروهى از اصحاب پيامبرخدا باشد، در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم:

/ 18