دفن حضرت حمزه - حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدصادق نجمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفن حضرت حمزه

به هنگام دفن شهدا، پيكر چند تن از آنان براى دفن شدن، به مدينه منتقل گرديد، چون اين خبر به پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) رسيد،از اين عمل منع كرد و فرمود: «ادفنُوهُم حَيثُ صُرِعُوا»;«در همانجا كه به شهادت رسيده اند، دفن كنيد.» و چون دستورپيامبر به مدينه رسيد و جنازه «شماس مخزومى) هنوز دفننشده بود، او را به اُحُد برگرداندند و در همانجا به خاكسپردند.

پيامبرخدا در بالاى سر هر يك از شهدا قرار مى گرفت، جمله اى در مقام ارجمند شهادت و رتبه و درجه والاى شهدا در قيامت بيان مى كرد; از جمله اينكه مى فرمود:

«أَنَا شَهيدٌ عَلى هؤُلاءِ أَنَّهُ ما مِن جَريح يُجْرَحُ في الله إِلاّ وَ اللهُ يَبعَثُهُ يَومَ القِيامَة و جُرحه يَدمى اللَّونُ لَونُ دَم وَ الرِّيحُ ريحُ مِسك».

«من شهادت مى دهم كه كسى در راه خدا مجروح نمى شود مگر اينكه خداوند در روز قيامت او را در حالى محشور مى كند كه از جراحت او خون جارى است، رنگ آن رنگ خون و بويش بوى مشك است.»

آنگاه مى فرمود:

«اُنْظُرُوا أَكثر هؤُلاءِ جمعاً لِلقرآن، فَاجْعَلُوه أَمام اَصحابه في الْقَبر».

«هر يك از اين شهدا بيشتر قرآن بلد است، در داخل قبر، پيش روى همقبرش قرار دهيد.»
حمزه به تنهايى در يك قبر
در منابع حديثى آمده است: در جنگ اُحُد انصار نزد پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) آمدند و گفتند: يا رسول الله، بدنها خسته و مجروح و قبر كندن بر تك تك شهدا طاقت فرسا است، فرمود:

«إِحفِرُوا وَ أَوسِعُوا وَ اجْعَلُوا الَّرجُلَين في القَبْرِ الواحد».

«قبر را وسيع تر حفر كنيد و هر دو نفر را در يك قبر به خاك بسپاريد.»

پرسيدند: «أَيُّهُم يُقَدَّم»; «كدام را در سمت قبله قرار دهيم؟» فرمود: «اَكْثَرُهُم قرآناً»; «آنكه بيشتر قرآن بلد است.» و بدين گونه، دو نفر و گاهى سه نفر در يك قبر دفن مى شدند.

ازجمله پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد خارجة بن زيد با سعدبن ربيع و نعمان بن مالك با عبده در يك قبر دفن شدند و همچنينعمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو بن حزام كه با هم دوست صميمى بودند، در يك قبر دفن گرديدند.(201) ولى حمزه به تنهايى در يك قبر دفن گرديد و در دفن او چند نفر شركت داشتند; از جمله امير مؤمنان(عليه السلام) و ابوبكر و عمر و زبير داخل قبر شدند و اين در حالى بود كه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) با حالت تأثر در كنار قبر نشسته بود و بر خاكسپارى او نظارت مى كرد.

تشكيل مجلس عزا

پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) پس از دفن شهدا، به همراه صحابه و با استقبال زنان بيوه و كودكان يتيم وارد مدينه شدند. پيشتر به بعضى از جريانات، كه به هنگام مراجعت آنان واقع شده است، اشاره كرديم ولى شايد جالب ترين اين حوادث و حساس ترين اين صحنه ها كه در مدينه به وقوع پيوست تشكيل مجلس عزا براى حمزه سيد الشهدا باشد.

ابن هشام از ابن اسحاق چنين نقل مى كند كه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله)از كنار خانه هاى قبيله «بنى عبد الأشهل» و بنى ظفر عبور مى كرد، صداى بانوان اين دو قبيله را، كه بر شهداى خود مى گريستند، شنيد و حالت رقّت به آن حضرت دست داد و گريست و فرمود: «لكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِىَ لَهُ»; «ولى حمزه گريه كننده اى ندارد» چون اين سخن پيامبر را به سعدبن معاذ و اُسَيد ابن حُضَير نقل كردند، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند، لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت پيامبرخدا بر عموى آن بزرگوارگريه و عزادارى نمايند; «أَمَرا نِسائَهُم أَنْ يَتَحزَّمن ثُمّ يذْهَبنّ فيبكينّ عَلى عَمّ رَسُولِ الله(صلى الله عليه وآله)».

ابن اسحاق اضافه مى كند كه چون صداى گريه اين بانوان از كنار مسجد «و مجلس عزا» به گوش پيامبرخدا رسيد، از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود: خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا يارى و مواسات نموديد به خانه هاى خود برگرديد و «اِرجعْنَ يَرْحَمَكنَّ اللهَ فَقَدْ آسَيتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَّ»
واقدى متوفاى207 پس ازنقل مطلب بالا، مى نويسد: بر اساس همان مراسم، رسم زنان مدينه تا امروز چنين است كه اگر يكى از عزيزانشان از دنيا برود، اول بر حمزه گريه و عزادارى مى كنند سپس بر عزيز از دست رفته خود «فَهُنَّ إِلَى الْيَومِ إِذا ماتَ الْمَيِّت مِنَ اْلأنْصار بَدَأ النّساء فَبَكَينَ عَلى حَمزة ثُمَّ بَكَينَ عَلى مَيِّتِهِنَّ» .

پيامبرخدا چرا اندوهگين بود؟!

از آنچه ملاحظه كرديد، معلوم شد كه پيامبرخدا در شهادت عمويش، به شدت متأثر و اندوهگين بود و لذا چون پيكر او را ديد با صداى بلند گريست و فرمود: «لَنْ أَصاب بِمِثلك أَبَداً» و به همراه عمّه اش صفيه و دخترش فاطمه نيز گريست. دوست داشت بانوان هم بر وى گريه كنند و از گريه كنندگان تقدير و آنها را دعا نمود و به هنگام اقامه نماز بر پيكر او، گريه ممتد و زمزمه و درد دل داشت.

پر واضح است كه اين حزن و اندوه شديد پيامبرخدا، نبود مگر به جهت فداكارى و ثبات قدم حمزه و اين گريه نبود مگر به جهت تلاش و جانفشانى عموى پيامبرخدا در اعلاى كلمه توحيد، همانگونه كه فرمود: «كُنْتَ فَعُولاً بِالْخَيراتِ».

در واقع اندوه پيامبرخدا اندوه بر مصيبتى بود كه از فقدان يك مجاهد مخلص و مدافع شجاع بر اسلام وارد شده بود; زيرا پيامبرخدا نه در اثر عواطف شخصى و به انگيزه علاقه قومى بر كسى محزون مى گرديد و نه كسى را با اين انگيزه ها به گريه تشويق مى كرد بلكه علاقه و دوستى او براى خدا و دورى و انزجارش هم براى خدا بود.

آرى، معيار اندوه پيامبرخدا بر حمزه، بر ارتباط حمزه با خدا بر مى گردد و حزن پيامبر بر وى به مقياس خسارت فقدان او نسبت به اسلام بود و گرنه همانگونه كه حمزه عموى پيامبر است، ابولهب نيز عموى پيامبر بود ولى هيچ عداوت و دشمنى مانند عداوت و دشمنى ابولهب نسبت به پيامبرخدا و هيچ آزار و اذيّتى مانند اذيت او نسبت به آن حضرت نبود و به همين نسبت انزجار پيامبرخدا از وى، و در مقابل اين دورى و انزجار متقابل، عنايت و علاقه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) را مى بينيم نسبت به سلمان كه مى فرمود: نگوييد سلمان فارسى، بگوييد سلمان محمّدى! تا آنجا كه درباره او فرمود: «سَلْمانُ مِنّا اَهْل الْبَيت».

شاعر مى گويد:




  • كانت مودّة سلمان له رحماً
    ولم يكن بين نوح وابنه رحم



  • ولم يكن بين نوح وابنه رحم
    ولم يكن بين نوح وابنه رحم



همانگونه كه عملكرد هند و ابوسفيان با پيكر آن شهيد عزيز و اهانت ابوسفيان بر قبر شريفش در دوران خلافت عثمان و تصميم معاويه بر محو اثر قبر او پس از گذشت بيش از چهل سال از جنگ احد(206) همه اينها دليل روشن بر نقش مؤثر آن بزرگوار در اعلاى كلمه حق و در هم كوبيدن شرك و الحاد بود.

در رثاى حضرت حمزه
در رثاى حضرت حمزه شهيد الشهدا(عليه السلام) جملات و اشعار زيادى گفته شده كه نمونه آن را در رثاى شخص پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله)ملاحظه كرديد. صحابه پيامبر و دوستان و ياران حضرت حمزه نيز در رثاى آن بزرگوار اشعارى سروده اند كه بخشى از آنها از طريق كتب تاريخ و تراجم به دست ما رسيده است و به عنوان نمونه و يادآورى چند بيت از اشعار سيزده گانه كعب بن مالكيكى از صحابه پيامبر را در اينجا مى آوريم:




  • بكت عيني و حُقَّ لها بكاها
    على أسدا الإله غداة قالوا
    أصيب المسلمون به جميعاً
    ابا يعلى! لك الأركان هدّت
    عليك سلام ربك في جنان
    اَلا يا هاشم الأخيار صبراً
    فكلّ فعالكم حسنٌ جميل



  • و ما يغني البكاء ولا العويل
    لحمزة ذاكم الرّجل القتيل
    هناك و قد اصيب به الرسول
    وانت الماجد البرّ الوصول
    يخالطها نعيمٌ لا يزولُ
    فكلّ فعالكم حسنٌ جميل
    فكلّ فعالكم حسنٌ جميل



1. چشم من گريست و سزاوار گريه است گرچه گريه و ناله سودى ندارد.

2. براى شير خدا آنگاه كه گفتند حمزه آن دلير مرد كشته شد.

3. همه مسلمانان در شهادت او مصيبت زده شدند، همانگونه كه شخص پيامبر به ماتم نشست.

4. اى ابا يعلى! با شهادت تو اركان دين به لرزه درآمد تويى كه بزرگ منش بودى.

5. درود خدا بر تو باد در بهشت برين به همراه نعمتهاى دائمى آن.

6. اى بنى هاشم، اى نيكان روزگار، در اين مصيبت بزرگ هم صبر پيشه كنيد كه همه كارهاى شما نيك و زيبا است.

اگر حمزه(عليه السلام) به شهادت نمى رسيد؟
با توجه به اهميت شخصيت حضرت حمزه در ميان اقوام و عشيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و موقعيت او در دفاع و حمايت از اسلام و قرآن در روايات و در گفتار متكلّمين اين سؤال مطرح شده است كه اگر حمزه به شهادت نمى رسيد و تا ارتحال پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) زنده و شاهد اختلاف مسلمانان در مسأله خلافت بود، او در اين وضعيت چه موضعى اتخاذ مى كرد؟ آيا جزو طرفداران و حاميان امير مؤمنان مى شد، يا حالت سكوت و بى طرفى اختيار مى كرد و يا وضع موجود را تأييد و در اختيار هيأت حاكمه قرار مى گرفت؟
در اين زمينه روايات متعددى داريم كه حاكى است اگر حمزه و جعفر هنگام رحلت پيامبر زنده بودند، از حاميان و طرفداران امامت و ولايت امير مؤمنان مى شدند و در اين راه تمام توان خويش را به كار مى بردند.

براى نمونه، مضمون روايتى را كه در كافى از سدير صيرفى نقل شده است در اختيار خوانندگان ارجمند قرارمى دهيم:

او ميگويد ما روزى در محضر امام باقر(عليه السلام) بوديم در ضمن گفتگو سخن از حوادث بعد از پيامبرخدا (صلى الله عليه وآله)بميان آمد و اينكه مسلمانان چگونه و چرا دست از يارى امير مؤمنان(عليه السلام)برداشتند و او را در آن شرائط تنها گذاشتند يكى از حاضرين از امام(عليه السلام) سؤال كرد «أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَأَيْنَ كَانَ عِزُّ بَنِي هَاشِم وَ مَا كَانُوا فِيهِ مِنَ الْعَدَدِ»;(208) «نيروى بنى هاشم وافراد كارآمد اين خاندان كجا رفتند؟»
امام باقر(عليه السلام) در پاسخ وى فرمود: مگر از بنى هاشم چند نفر مؤثر و كارآمد باقى مانده بود؟ جعفر و حمزه كه هر دو به شهادت رسيده بودند و نمانده بود با على(عليه السلام)مگر دو نفر ضعيف و كم مايه; عباس و عقيل. سپس فرمود: به خدا سوگند اگر حمزه و جعفر زنده بودند، از جان خود مى گذشتند و از رسيدن آن دو نفر به خلافت مانع مى شدند.

/ 18