آغاز تير اندازى دشمن - حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدصادق نجمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آغاز تير اندازى دشمن

قبل از ورود عتبه به صحنه جنگ، از سوى مشركين تيراندازى آغاز گرديد كه در اثر آن دو تن از مسلمانان به نام «مِهجَع» و «حارثة بن سراقه» روى خاك افتادند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اينكه اجازه شروع جنگ را به ياران خود نمى داد، با ديدن اين دو شهيد، سپاهيان خود را اين چنين تشويق و تشجيع نمود:

«به خدايى كه جان محمّد در دست اوست، امروز هر يك از شما وارد جنگ شود و در راه خدا تا پاى جان پايدارى كند، جايگاه او در بهشت خواهد بود.»
آنگاه دست دعا و تضرّع به آسمان گرفت و از خداوند يارى طلبيد:

«أللّهمّ إن تهلك هذه العصابة لم تُعبَد بعدُ...».

«خدايا اگر اين گروه كم، در اين جنگ از بين بروند، در روى زمين كسى تو را نخواهد پرستيد...»

سپس مشتى خاك از زمين برداشت و به سوى سپاه شرك پاشيد و فرمود: «شاهت الوجوه»; «رويتان سياه باد!»

حمله دشمن و دفاع حضرت حمزه

در اين ميان، «اسود مخزومى» كه مردى شرير و هتّاك بود، ناگهان از سپاه قريش جدا شد. او در حالى كه به سوى سپاه اسلام در حركت بود، فرياد برآورد:

«من با خداى خود عهد كرده ام كه از حوض اينها آب بخورم. به خدا، يا بايد آن را خراب كنم و يا در كنارش بميرم.»

اينجا بود كه پيش از همه، حمزة بن عبدالمطّلب بر وى تاخت و بى درنگ پايش را قطع نمود. او در حالى كه يك پايش را از دست داده بود، براى اجراى تصميم خود به سوى حوض جست و خيز مى كرد كه حمزه مجال نداد و او را با شمشير ديگرى از پاى درآورد.

دوّمين حمله و دفاع حضرت حمزه

عتبة بن ربيعه كه كشته شدن «اسود مخزومى» را ديد، در حالى كه برادرش شيبه و پسرش وليد او را همراهى مى كردند وارد ميدان شد و از اين سو، سه تن از جوانان انصار پيش تاختند. «عتبه» با تحقير پرسيد: شما چه كاره هستيد! گفتند: ما از انصاريم. گفت: برگرديد كه ما نيازى به شما نداريم. سپس فرياد زد:

«يا مُحَمَّدُ اُخْرُجْ إِلَيْنا الاَْكْفَاءُ مِنْ قَوْمِنَا».

«از اقوام ما كسانى را كه هم شأن ما باشند، به سوى ما بفرست.»

پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:

«يا بَني هاشم قُومُوا فَقاتِلُوا بِحَقِّكُم الَّذي بَعَثَ اللهُ بِهِ نَبِيّكم إِذْ جاءُوا بِبِاطلهم لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ».

در اينجا بود كه حضرت حمزه و امير مؤمنان و عبيده(84) در مقابل آن سه تن قرار گرفتند و چون سر و صورت خود راپوشانده بودند و شناخته نمى شدند، عتبه بار ديگر فرياد زد اينها كيستند؟ آنان وقتى خود را شناساندند، گفت: «كفوٌ كريم»; «هماوردان نيكويند.»
درگيرى ميان آن شش تن آغاز شد. عبيده كه هفتاد سال داشت، با عتبه در آويخت. حمزه با برادر وى شيبه و اميرمؤمنان(عليه السلام) با وليدبن عتبه درگير شدند. امير مؤمنان و حمزه(عليهما السلام) به حريفان خود امان ندادند و آنها را به خاك انداختند، ولى عبيده با هماورد خويش در حالى كه يكى از پاهايش قطع شده بود، همچنان درگير بود. در اين حال آن دو بزرگوار به همرزم سالخورده خود يارى كردند و عتبه را از پاى در آوردند. سپس عبيده را، كه مجروح شده بود، به پشت جبهه حمل كردند و در مقابل پيامبرخدا بر زمين نهادند.(85) آن حضرت چون پسر عموى خود را با پاى قطع شده و بدن مجروح ديد، اشك از چشمانش جارى شد.

حمله عمومى

با كشته شدن «اسود مخزومى» و اين سه تن از سردمداران كفر و الحاد، در ميان سپاه مكّه ولوله عجيب وجوش و خروش بى سابقه اى به پا شد; زيرا ديدند كه خلاف آنچه از ضعف و ناتوانى سپاه اسلام پيش بينى كرده بودند، به وقوع پيوست و دراوّلين مرحله از جنگ، چهار تن از برجسته ترين افرادشان به دست حمزه(عليه السلام) و اميرمؤمنان به هلاكت رسيدند، در صورتى كه ارزيابى جاسوس آنها (عُمير بن وهب جُمحى) از نيروى اسلام چنين بود:

«ما لَهُم كَمين وَ لا مَدد وَ لكِن نواضح يثرب قد حملت الموت الناقع».

«سپاه محمّد نه كمينى دارد و نه كسى به كمك آنها مى شتابد، بدانيد كه شتران آبكش يثرب! چيزى جز مرگ فراگير و ذلّت بار با خود حمل نمى كنند.»

ابو جهل نيز كه از سران و طرّاحان جنگ بود، چنين اظهار نظر كرد: «ما هُم إلاّ أُكْلَةُ رَأس لَو بعثنا إِلَيهم عَبيدنا لاََخَذُوهم أَخْذاً باليد»; «سپاه يثرب لقمه اى بيش نيست، ما اگر تنها بردگان خود را بفرستيم آنها را خفه خواهند كرد.»
آرى، بر خلاف اين پيش بينى هاى دشمن، شجاعت و شهامت عمو و پسر عموى پيامبر در اوّلين مصاف، سرنوشت جنگ را به نفع اسلام رقم زد و دشمن با از دست دادن چهارتن از نام آوران خود، كه طليعه شكست قطعى بود، به اين فكر افتادكه به جاى جنگ تن به تن، از حمله عمومى و تهاجم جمعى بهره گيرد تا بتواند در اثر كمىِ سپاهِ توحيد و بسيارىِ سپاه كفر، سرنوشت جنگ را تغيير دهد و پيروزى را نصيبخود سازد.

گرچه مّدتِ اين درگيرىِ خونين چندان روشن نيست ولى مسلّم است كه دشمن براى زدودن ننگ شكست قبلى و حفظ غرور جاهلى و تأمين هدف خود، كه براندازى نظام توحيد و تثبيت پايه هاى شرك و بت پرستى بود، تمام توانش را به كار بست و همه تيراندازان و شمشير زنان و نيزه داران خود را بسيج كرد.

از سوى ديگر، مجاهدان اسلام با نداشتن عدّه و عُدّه، در اثر ايمان و صلابت روحى خود و در اثر سخنان آتشين فرمانده اين سپاه، (پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله))، درقلب هزار نفر سلاح به دست فرو رفته است.

سپاه دشمن با كشته شدن هفتاد تن كه ابوجهل هم در ميان آنها بود و اسارت هفتاد تن ديگر از سران مشركين، به شكست قطعى خود اذعان كرد و از صحنه خارج گرديد و هر يك از سپاهيان شرك به سويى فرار نمود; زيرا در صورت مقاومت بيشتر در مقابل سپاه اسلام چيزى بجز از دست دادن بقيه نيرو براى آنان قابل تصوّر نبود.

نتيجه جنگ بدر
نتيجه ظاهرى و اثر زود رس جنگ بدر كه باشكست قطعى مشركان به دست آمد، به طور خلاصهچنين بوده است:

1 ـ مقتولان و اسراى مشركين
مشهور در ميان مورّخان و مفسران، همانگونه كه اشاره گرديد، اين است كه تعداد مقتولان از مشركان هفتاد نفر و تعداد اسراى آنها نيز هفتاد نفر مى باشد، ولى واقدى مى گويد: تعداد مقتولان بيش از هفتاد نفر بوده است.

2 ـ غنايم جنگى
مسلمانان در اين جنگ يكصد و پنجاه شتر و سى رأس اسب و تعداد بسيارى شمشير و مقدار قابل توجّهى اجناس و سلاحهاى ديگر، از دشمن به غنيمت گرفتند كه در كيفيّت تقسيم در ميان يكى دو نفر از آنان بحث و گفتگو به عمل آمد و آيه شريفه انفال(89) در اين زمينه نازل گرديد و به بحث آنها خاتمه داد.

شهداى جنگ بدر
تعداد شهداى مسلمان در جنگ بدر، بنا بر مشهور، چهارده نفر مى باشد كه هشت تن از آنها از انصار و شش نفر ديگر از مهاجران بودند، ولى از مسلمانان حتّى يك نفر به اسارت مشركين در نيامد.

/ 18