17 ـ جمال الدّين عبدالرزّاق اصفهانى
(متوفّاى سال 588) شاعرى آزاده بود. او در مقابل قدرتهاى زمان مى ايستاد; از جمله در مقابل مجير الدين بيلقانى، كه ـ از طرف اتابكان آذربايجان ـ حاكم اصفهان بوده و از مردم اصفهان مذمّت نموده بود، به شدّت ايستاد و او را به عذرخواهى واداشت. اين شاعر آزاده در سال 588 هـ . ق. درگذشته است.وى چند قصيده زيبا در مورد حج سروده و كم و بيش به فلسفه حج اشاراتى كرده است; از جمله در قصيده اى كه در مدح معين الدّين حسين، هنگام اداى حج سروده، مى توان نظر شاعر را در اين رابطه ديد.شاعر مى گويد: كسانى كه عزم حج مى كنند، بايد خطرات را بپذيرند، از آتش كشنده و مار گزنده ترس و وحشتى نداشته باشند. از بلاها و حتى مرگ نترسند. تمام مرادها و خواسته هاى مادّى خود را زير پا بگذارند. فكر خودخواهى و شهرت طلبى را از سر بدر كنند. رنج سفر و دورى از زن و فرزند را برخود هموار كنند. از منصب و مقام و بزرگى دل بكنند و بنده محض خدا شوند. در مقابل هيچ مشكلى لب به شكوه نگشايند و ديگر درباره شهر و ديار و خانواده خود سخنى نگويند و خلاصه اين كه از همه چيز چشم بدوزند و به اميد رسيدن به كعبه تمام سختيها را تحمّل كنند; زيرا:... مقبلان را چو وحى باشد راى پس برهنه شوند چون شمشير جان روحانيان قدسى را چيست رمى الجمارنزد خرد چون به موقف رسند از پس شوط چون عروس حرم كند جلوه وز پى بوس خال رخسارش حبشى صورتى كه سلطانان روشنان فلك براى شرف حور خلخال ناقه حجّاج تا همى كعبه رابه هر دو جهان حرم كعبه باد كعبه خلق حرم كعبه باد كعبه خلق همه انديشه استوار كنند تا كه با نفس كارزار كنند وقت لبّيك شرمسار كنند نفس امّاره سنگسار كنند سنگ آن راه اشكبار كنند... جان شيرين برو نثار كنند... سرفشانند و جان نثار كنند... دست بوسش هزار بار كنند... كحل اغبر از آن غبار كنند بهر تشريف گوشوار كنند... مأمن هر گناهكار كنند. تاكش از كعبه يادگار كنند تاكش از كعبه يادگار كنند
شاعر در مدح محمّد قوام الدين قصيده اى در 51 بيت سروده به مطلع:
هزار منّت و شكر خداى عزّوجّل و در ضمن آن گفته: نه آن چنان كه دو بيننده ديده احوال يكى است قبله محتاج و تكيه گاه امل يمين هر دو محلّ ميامن است و قبل... كشيده گشت خطى بر همه خطا و زلل صحيفه حسنات تو گشت پر جدول نشان حلقه و دست تو همچو گوى انگل... كه سوى صدر خراميد باز صدر اجل... دو كعبه ديدند امسال حاجيان به عيان يكى است كعبه حجّاج و عرضه گاه دعا حريم هر دو ميادين حرمت است و قبول چو گرد كعبه كشيدى تو دايره زطواف زخطّ و دايره اى كز طواف و سعى كشند مثال كعبه و سعى تو مركز و پرگار
اى زده لبيكّ شوق از غايت صدق و صفا اى زده لبيكّ شوق از غايت صدق و صفا بسته احرام وفا در عالم خوف ورجا... بسته احرام وفا در عالم خوف ورجا...
اى چو ابراهيم آزر كرده فرزندى فدا عشق بيت الله تو را از خويشتن اندر ربود تو مجّرد گشته از جمله علايق مردوار صوفيانه گفته ترك دوخته و اندوخته كعبه خود داند كجز تو هيچ حاكم در عمل كعبه خود داند كجز تو هيچ حاكم در عمل وى چو ابراهيم ادهم كرده ملكى را رها... همچو عشق شمع كز خود مى بردپروانه را... اندرآن موقف كه هركس مى شدازجامه جدا گشته از جامه برهنه همچو تيغ اندر وغا... گرد او هرگز نگشت الاّ در ايّام بلا... گرد او هرگز نگشت الاّ در ايّام بلا...
اى مُحرمِ خانه محّرم چون بهر اداى اين فريضه بربسته ميان براى سختى توفيق تو را رفيق و همراه توفيق تو را رفيق و همراه وى مَحرم كعبه معظّم... شد پاى تو در ركاب محكم واسباب طرب شكسته بر هم جبريل تو را نديم و همدم جبريل تو را نديم و همدم