28 ـ اوحدى مراغه اى
از شعراى قرن هشتم هجرى است كه در سال 738 هـ . ق. درگذشته و در مراغه مدفون است. او در تركيب بندى اشتياق زايدالوصف خود را به زيارت خانه خدا و مرقد حضرت رسول بيان كرده و گفته است: در اين راه تدارك آب و نان و مركب موجب نگرانى است، در اين راه بايد از خود و هستى خود دست شست، نخوت و خودخواهى را از سربدر كرد:
هوس كعبه و آن منزل و آن جاست مرا
در دل آهنگ حجازاست وزهى يارى بخت
از خيال حجر الاسود و بوسيدن او
دلم از حلقه آن خانه مبادا محروم
از هوا و هوس خويش جدا باش اى دل
عمر بگذشت زتقصير حذر بايد كرد
گردِ ريگى كه از آن زير قدمها ريزد
آب و نان و شتر و راحله تشويش دل است
روى چون در سفر كعبه كنند اهل سلوك
سر تراشيدن و احرام گفتن سهل است
شرح احرام و وقوف و صفت مى و طواف
هر دلى را كه زتحقيق سخن بويى هست
يارب امسال بدان ركن و مقامم برسان
دولت وصل تو هر چند كه خاص است دمى
گربدان روضه گذارت بوداى باد صبا
عرضه كن عجز وزمين بوس وسلامم برسان
آرزوى حرم و مكّه و بطحاست مرا
گريك آهنگ دراين پرده شود راست مرا...
آب زمزم همه در عين سويداست مرا...
كز جهان نيست جز اين مرتبه درخواست مرا
خاك آن خانه و آن خانه خدا باش اى دل
به در كعبه اسلام گذر بايد كرد...
سرمه وارش همه در ديده سربايد كرد
خورد آن مرحله از خون جگر بايد كرد
از خود و هستى خود جمله سفر بايد كرد
از سر اين نخوت بيهوده بدر بايد كرد
با دل خويش به تقرير دگر بايد كرد
بشناسدكه سخن رابه جزاين رويى هست
كام من ديدن كعبه است به كامم برسان
عام گردان و بدان دولت عامم برسان...
عرضه كن عجز وزمين بوس وسلامم برسان
عرضه كن عجز وزمين بوس وسلامم برسان
...اين حجّ و عمره و حرم و كعبه و مقام
رومى رخان هفت زمين را چنان طواف
برگرد آن سرادق زنگى شعار چيست
وين حلق وسعى ووقفه ورمى وجمارچيست؟
برگرد آن سرادق زنگى شعار چيست
برگرد آن سرادق زنگى شعار چيست
شنيدم حاجى اى احرام بسته
به خود گفت ار چه پرتشويش راهست
جمال كعبه نيكو عذر خواه است...
چو در ريگ بيابان گشته خسته
جمال كعبه نيكو عذر خواه است...
جمال كعبه نيكو عذر خواه است...
به دل كعبه و به ناف زمين
به حطيم و مقام و زمزم و ركن
به صفا و به مروه و عرفات
به مه و مهر و فرش و كرسى و ذات...
به كتاب و به جبرئيل امين
به سكون مجاوران دو ركن
به مه و مهر و فرش و كرسى و ذات...
به مه و مهر و فرش و كرسى و ذات...
...اندرين كعبه شد به صورت كم
حجرش سازگار و سازنده
خيز و اين كعبه را طوافى كن
به كراماتش اعترافى كن...
حجرى و اندران حجر زمزم
زمزم او حجر گدازنده...
به كراماتش اعترافى كن...
به كراماتش اعترافى كن...
حق نداد از طهارت كعبه
بهر مرغى كه كشته بود به دست
يافت اين نيستى بدان همه هست
به سليمان عمارت كعبه
يافت اين نيستى بدان همه هست
يافت اين نيستى بدان همه هست
به راه باديه گر فخر مى كنى رفتن
ميان خواجه چه فرق است و اشتران جهاز
ميان خواجه چه فرق است و اشتران جهاز
ميان خواجه چه فرق است و اشتران جهاز