31 ـ هلالى جغتايى:
مقتول به سال935 كه از شعراى صاحب نام اواخر قرن نهم واوايل قرن دهم است درباره حج و كعبه، زمزم ،طواف و... كم و بيش سخن گفته و اغلب در مخاطبه با معشوق از آنها سود جسته است.رسيدن به وصال معشوق را به رسيدن به كعبه مانند كرده و گفته است:
شدم در جستجوى كعبه وصلت ندانستم
كعبه ما كوى تواست از كوى خود ما را مران
كوى تو همچو كعبه محترم است
گر رسيدن به كعبه نتوانم
بارى از قبله رو نگردانم
كه همچون من بودسرگشته بسياراين بيابان را
قبله ماروى توست ازمامگردان روى خويش
مرغ بامت كبوتر حرم است
بارى از قبله رو نگردانم
بارى از قبله رو نگردانم
چو يوسف داشت فرزند عزيزى...
قضا را مرد عارف بعد يكچند
به سوى كعبه شد همراه فرزند...
به سوى كعبه شد همراه فرزند...
به سوى كعبه شد همراه فرزند...
بلى هر كس توكّل همسفر يافت
به يك منزل وصال كعبه دريافت
به يك منزل وصال كعبه دريافت
به يك منزل وصال كعبه دريافت
توكّل ده كزان خشنود گرديم
به گرد كعبه مقصود گرديم
به گرد كعبه مقصود گرديم
به گرد كعبه مقصود گرديم
هلالى گر روى روزى به طوف كعبه كويش
حاجى به ره كعبه و من طالب ديدار
مقصود من از كعبه و بتخانه تويى تو
به كوى دوست هلالى زراه كعبه مپرس
تو ساكن حرمى از سفر چه مى پرسى
قدم از سر كن آنجاو منه ديگر قدم بيرون
او خانه همى جويد و من صاحب خانه
مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه
تو ساكن حرمى از سفر چه مى پرسى
تو ساكن حرمى از سفر چه مى پرسى