32 ـ شيخ بهاء الدّين محمّد العاملى
مشهور به «شيخ بهايى» (متوفاى 1031) از علماى بزرگ و شعراى ارزنده قرن دهم و يازدهم است. او از حج درسهايى گرفته و به ديگران منتقل كرده و از جمله گفته است: ريا ارزش عمل را از بين مى برد و حاجى به جاى قربان كردن احشام بايد نفس خويش را در قربانگاه قربان كند تا رستگار شود.
آهنگ حجاز مى نمودم من زار
يارب به چه روى جانب كعبه رود
دل بردم و گبر و بت پرست آوردم
مستان كه گام در حرم كبريا نهند
سنگى كه سجدگاه نماز رياى ماست
ور سعى و طواف هر چه كردست نكوست
قربان سازدبه جاى خود در ره دوست
قربان سازدبه جاى خود در ره دوست
كامد سحرى به گوش دل اين گفتار
گبرى كه كليسيا از او دارد عار
در خانه كعبه دل به دست آوردم
يك جام وصل را دو جهان در بها دهند
ترسم كه درترازوى اعمال مانهند
حاجى به طواف كعبه اندر تك و پوست
تقصير وى آنست كه آرد دگرى
قربان سازدبه جاى خود در ره دوست
شيخ بهايى در جستجوى صاحب خانه است هر چند حاجيان ديگر طالب ديدار خانه هستند.اوخانه رابهانه اى براى ملاقات باصاحب خانه مى داند و در آرزوى ديدن پروردگار مى گويد:
روزى كه برفتند حريفان پى هر كار
من يار طلب كردم واو جلوه گه يار
او خانه همى جويد و من صاحب خانه
هر جا كه روم پرتو كاشانه تويى تو
مقصود من از كعبه و بتخانه تويى تو
مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه
زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمّار
حاجى به ره كعبه و من طالب ديدار
هر در كه زنم صاحب آن خانه تويى تو
در ميكده و ديرِ كه جانانه تويى تو
مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه
مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه