زهرا در ام القرى از ولادت تا هجرت
مادرم با اين جلالت در بيستم جمادى الثانيه، سال پنجم بعثت به دنياآمد، ولى دنيا براى او كوچك بود. مادر جان، از همان كودكى دنيا و دنيائيان نگذاشتند آب گوارا در كامت قرار بگيرد، و تو نيز با آنان كارى نداشتى. در دقائق اول ولادت، با بانوان بهشتى و حورالعين و مادرت مأنوس و هم سخن بودى. تو در رحم مادر او را از آزار زنان مكه دلدارى مى دادى. تو از رحم مادر صدا زدى و خديجه عليهاالسلام را در نماز راهنمائى كردى. تو طفل يك روزه بودى كه هنگام ودلات به زنان بهشتى سلام كردى. اين ولادت دوم و ظاهرى تو است، و گرنه ولادت حقيقى و ابتداى آفرينش تو هزاران سال قبل از خلقت عالم و آدم بوده است. اگر تو در شكم مادر سخن گفتى و با مادرت خديجه مأنوس شدى فرزندت حسين نيز در شكم مادر با تو انس مى گرفت و «انا المظلوم» مى گفت. اگر قابله ى تو از بهشت آمد براى قابلگى حسينت نيز «لعيا» از بهشت آمد. فرزند ششماهه ى حسينت نيز به پدر دلدارى مى داد و با احساس تير سه شعبه عوض گريه بر روى بابا تبسم كرد تا خجالت نكشد، و فرشتگان را آنچنان منقلب كرد كه ندا به گوش حسين عليه السلام رسيد: صبرا لك يا حسين... دعه فان له مرضعه فى الجنه. آرى مادر عزيزم زهراى جوان، دنيا جاى تو نبود و اين بود كه اهل دنيا از اول تو را آزار دادند و روزها و ماهها و سالها سپرى مى شد با اينكه تو در كنار پدر رؤف و دامن مادر مهربان بودى و بهترين و شيرين ترين ايام زندگى تو بود، ولى مشركين و خويشاوندان پيامبر صلى الله عليه و آله با آزار او قلب نازنين تو را رنج مى دادند و به يارى پدر مى رفتى و گاهى امعاء شتر بر سرش مى ريختند و تو سر و صورت او را شستشو دادى. هر چه بود دلت به پدر و مادرت خديجه عليهاالسلام خوش بود كه بعد از مدت زود گذر به فراق مادر مبتلا شدى، و اين بار مصيبت در سن پنج سالگى براى تو بسيار گران و مشكل بود، و نه فقط براى تو بلكه براى رسول الله صلى الله عليه و آله نيز سخت و سنگين بود، به طورى كه نتوانست در مكه بماند، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله دو حامى بزرگ داشت: حضرت ابوطالب عليه السلام و حضرت خديجه عليهاالسلام و يكى پس از ديگرى از دستش رفت. بالاخره پيامبر صلى الله عليه و آله ناچار شد از مكه هجرت كند و تو اگر چه به مدت بسيار كوتاه از پدر مهربان دور شدى، و اين مصيب جديدى بود كه اگر طول مى كشيد بعد از فراق مادر قالب تهى مى كردى. و لى پيامبر صلى الله عليه و آله پس از رسيدن به مدينه دستور داد على عليه السلام تو را با فواطم به مدينه بياورد. با آن مشكلاتى كه در حمل فواطم در مسير راه پيش آمد على عليه السلام تو را با فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه بنت زبير در مدينه به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسانيد و تو بار ديگر در كنار پدر قرار گرفتى.