سوزاندن خانه ى زهرا - عمر مادرم: تاریخ دقیق ولادت، ازدواج و شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عمر مادرم: تاریخ دقیق ولادت، ازدواج و شهادت حضرت زهرا (علیها السلام) - نسخه متنی

ف. ام محمد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سوزاندن خانه ى زهرا

عمر در نامه اش به معاويه مى گويد: وقتى فهميدم فاطمه عليهاالسلام پشت در است آنچنان در را فشار دادم كه ناله ى فاطمه عليهاالسلام بلند شد
آنچنان كه خيال كردم از صداى ناله اش مدينه زير و رو شد!

مادر جان! همين براى سوز دل تو و ما بس كه روى زمين و زير آسمان ساعتى بوده كه به تو دختر پيامبر صلى الله عليه و آله جسارت كرده اند و قلب تو را شكسته اند و تو و محسنت را آزرده اند و صورت و سينه و پهلو و بازوى تو را با سيلى و تازيانه و غلاف شمشير و مسمار مجروح كرده اند.

جسارت به زهراى اطهر

سپر بلا و مدافع ولايت مادرم فاطمه عليهاالسلام بود. اكنون فاطمه عليهاالسلام پشت در كنار محسنش بى هوش افتاده و نامردان فرصت طلب با هجوم ددمنشانه على عليه السلام را كشان كشان به مسجد برده اند.

مادرم به هوش آمد و نيمه رمقى گرفت و چشمان اشك آلودش را باز كرد، ولى على عليه السلام را نديد. از جا برخاست و با فرياد على كجاست؟ براه افتاد و دست به دامن على عليهاالسلام زد و او را به سوى خود كشيد و آن چهل نفر را در هم پيچيد، و نيروى فاطمى و قدرت زهرائى توان آنان را گرفت و همين عجز آنان در برابر زهرا عليهاالسلام مقدمه ى تازيانه و غلاف شمشير قنفذ را فراهم كرد.

مادرجان! اين تازيانه كه در كارگاه سقيفه ساخته شده طورى پائين آمد كه به بازوى تو پيچيد و توان تو را گرفت و بى اختيار دستت از دامن على عليه السلام كوتاه شد، و بار ديگر بى هوش روى زمين افتادى.

امام صادق عليه السلام در سبب قتل مادرم فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: سبب شهادت مادرم آن بود كه قنفذ آنچنان با غلاف شمشير به فاطمه عليهاالسلام زد كه هنگام شهادت جاى آن در بازويش همانند بازوبند باقى بود.

بار دوم مادرم به هوش آمد و راهى مسجد شد، و با نداى «خلوا ابن عمى» و دست دعا مسجد و مسجديان را زير و رو كرد و بالاخره پسر عمويش را به خانه باز گرداند.

فدك را چه كنم؟

اهل سقيفه دست به جنايت ديگرى زدند كه متمم جنايت اول بود. باغى كه از تمام كره زمين تنها ملك فاطمه عليهاالسلام بود، و پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حيات خود آن را به امر خداوند و نيز بعنوان مهريه ى خديجه به دخترش بخشيده بود و چند سال محصول و عايدات آن به دست فاطمه مى رسيد و مصرف خود و فقراى مدينه مى كرد، غصب كردند. عده اى را به آنجا فرستادند و كارگران فاطمه عليهاالسلام را از آنجا بيرون كردند و آن سرزمين را به تصرف خود درآوردند و فدك را نيز مانند خلافت غصب كردند. و اين گونه بر مصائب زهرا عليهاالسلام افزوده شد و با آن بدن عليل و مجروح كه در كنج خانه مشغول گريه و غرق در ماتم و درود بود براى اثبات حق و احتجاج راهى مسجد شد.

فاطمه عليهاالسلام با رفتن به مسجد و با آن خطبه غرا ابوبكر و عمر را يك غاصب و ظالم و مخالف قرآن و رسول معرفى كرد و تا آخر روزگار تابلوى غاصبيت را بر سر در سقيفه نصب كرد.

اگر چه فاطمه عليهاالسلام به ظاهر با دست خالى به خانه بازگشت، ولى آن خطبه و اتمام حجتها ثمرات و بركات بسيارى داشت كه اگر فدك را ابوبكر به فاطمه عليهاالسلام برمى گرداند آن بركات را نداشت.

مصلحت نه عيادت!

مادرم زهرا عليهاالسلام ديگر عليل و رنجور شده و گاهى با مشقت زياد به بيت الاحزان مى رود و آنجا گريه مى كند، و هر روز مصيبت تازه اى به سراغش مى آيد.

ستمگران و غاصبان به خود آمدند كه جنايت بزرگى را مرتكب شده اند و كم كم خشم مردم نسبت به آنان بالا مى رود. به فكر طرح جديدى افتادند كه اعمال شنيع خود را جبران كنند و به مردم چنين وانمود كنند كه ما عذرخواهى كرديم و فاطمه عليهاالسلام از جرم و جنايت ما درگذشت. لذا هر دو به بهانه ى عيادت آنحضرت روانه شدند و پشت در اجازه خواستند.

پشت همان در كه چند روز پيش نه فقط بدون اجازه وارد شدند، بلكه مهلت ندادند در باز شود و آن را آتش زدند و شكستند و فشار دادند كه استخوان پهلوى مادرم را شكستند و ميوه ى دلش محسن عليه السلام را در برابر چشمانش پرپر كردند، اكنون مؤدب شده اذن مى طلبند.

مادرم زهرا عليهاالسلام كه عالم به ما كان و ما يكون و ما هو كائن است
از ما فى الضمير آنان خوب خبر دارد و مى داند منظور اينان عيادت نيست و نقشه ى شومى در سر دارند و بايد خنثى شود.

/ 31