لامنس محبت به بزرگان و پاكان را مبدل به كينه و دشمنى مى كند و عاطفه انسانى را نسبت به نيكان تخطئه مى نمايد. روش او هم اين است كه هر عبارت ضعيفى كه بتواند بر اهانت آنان پيدا شود بدون تأمل ذكر مى كند، و گاهى در خبرى ترديد مى كند و بعدا مى بيند همان در غرض و مقصد وى مفيد بوده با همان استدلال مى كند و خبرى كه بر صحت آن حكم كرده ولى مخالف غرض اوست نايدده مى گيرد.
على و لامنس
او در شرح حال اميرالمؤمنين عليه السلام نيز همين روش را پيش گرفته است. مثلا گفته: گوينده ى نهج البلاغه بلاغت نداشته، و مسلك و خلق و خوى على عليه السلام را نكوهش كرده، و حتى آنچه را كه همه ى افراد بشر نيكو مى دانند چون در على عليه السلام موجود است آن را از رذايل شمرده و به تحقير و توهين وصف كرده است. مثلا على عليه السلام را سرزنش كرده كه زهد و قناعت مى ورزيد، و با كار و رنج بازوى خود روزى بدست مى آرود، نه با فريب و غارت بيت المال و اين عمل نيك را براى على عليه السلام ننگ شمرده است!!
لامنس و معاويه و يزيد
كسى كه شيوه ى معاويه در غارت بيت المال و اموال مردم را مى پسندد سنت و سيره ى على عليه السلام را نمى پسندد! لامنس، ابوسفيان را سيد و بزرگوار قريش مى نامد و درباره ى معاويه مى گويد: «او پادشاهى بود كه بايد ديگران از او سرمشق بگيرند چون او شعر و موسيقى را دوست مى داشت»! او درباره ى يزيد و زياد بن ابيه و عمرو بن عاص و مروان بن حكم نيز همين نظريه را داشت. او شجاعت يزيد را چنين توصيف مى كند كه حسين عليه السلام را كشت و اهل مدينه را قتل عام كرد. بعد او را جوانمرد عرب و سرچشمه ى حلم ناميده است. با اين سابقه ى لامنس بر ما روشن مى شود كه وقتى او مى خواهد درباره ى سيده النساء فاطمه زهرا عليهاالسلام يا حسنين عليهماالسلام كتاب بنويسد همانگونه كه بايد بنويسد نوشته است و انتظارى غير از اين از او نيست. مداح ابوسفيان و معاويه و يزيد و عمرو عاص و زياد بن ابيه نمى تواند مداح على و فاطمه و حسنين عليهم السلام باشد.
لامنس و كتاب فاطمه
بهر حال او با اين سابقه ى ننگين كتابى درباره ى حضرت فاطمه عليهاالسلام به زبان فرانسوى بنام «فاطميا ال فيل دو محمت» تأليف كرده و در رم مركز ايتاليا در سال 1913 م چاپ شده است. اين كتاب به نام «فاطمه عليهاالسلام و بنات محمد صلى الله عليه و آله» به عربى ترجمه و چاپ شده، و همچنين بنام «فاطمه عليهاالسلام و ارض ملكوت» به فارسى ترجمه شده است. معلوم است كه او در اين كتابش نه فقط معرفت به مقام سيده النسا نداشته بلكه حقد و كينه اى كه نسبت به اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش داشته بروز داده، و از جمله جسارت و ستم و سخنان ناگوار كه درباره ى حضرت روا داشته بحث ولادت و ازدواج و عمر حضرت است. ما درباره ى لامنس و كتابش به همين مقدار اكتفا مى كنيم، و سخنان او و ماسينيون را كه در رديف سخنان اميل دور منگام است بعدا ذكر مى كنيم و در اينجا تكرار نمى كنيم.
اميل دور منگام
اين مستشرق نصرانى كتابى درباره ى رسول اكرم تأليف كرده و در آن نه فقط به صديقه كبرى عليهاالسلام جسارت كرده بلكه به پيامبر صلى الله عليه و آله و قرآن و اسلام نيز سوء ادب و اهانت كرده است. كتاب منگام را «محمد عادل زعيتر» با همان اباطيل و اكاذيب كه هر مسلمانى از استماع آن ابا دارد و حيا مى كند، حرف بحرف ترجمه و بنام «حياه محمد» چاپ كرده است.