بیشترلیست موضوعات آغاز سفر سرگذشت عجيب يك كور در سوريه سخاوت شيعيان شهر حلب قضيّه عالم سنّى زيارت حضرت زينب ( سلام اللّه عليها ) در خواب مقام و مشهد راس الحسين ( عليه السّلام ) غار اصحاب كهف حجر بن عدى لبنان و بيروت حجاز يا عربستان سعودى بحث با شرطه پسرك نخاولى مساجد سبعه باغ سلمان قصّه اجنه برگشت به سرگذشت سفر مدفن دندانهاى پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) احرام از مدينه مسجد شجره شهر مكّه شبهاى مكّه على ( عليه السّلام ) افضل است على ( عليه السّلام ) خليفه بلافصل است حضرت مهدى روحى فداه فـضـائل سيصد آيه در شاءن على ( عليه السّلام ) معاويه چگونه است ؟ خواب خوب اماكن مقدّسه مكه قبرستان ابوطالب ( عليه السّلام ) غار حرا مسجد جن پاورقي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
و لى مـنـظـورم ايـن اسـت كـه وقتى مى داند او را به جبر وادار مى كنند كه بيعت كند قبلا خودش اين كار را بكند و نگذارد به " فاطمه اطهر" ( سلام اللّه عليها ) جسارت شود.گـفـتـم :آيـا بـايـد اسـلام و حـقـائق آن فـداى " فـاطمه " ( سلام اللّه عليها ) شود يا بايد ناراحتيهائى حضرت " فاطمه زهراء" ( سلام اللّه عليها ) براى اسلام بكشد؟ گـفت :البتّه چون " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) از طرف خدا هادى امّت " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) است نبايد حقيقت را كتمان كند و بلكه بايد به هر قيمتى باشد ولو با سقط جنين حضرت " زهراء" ( سلام اللّه عـليـهـا ) حـقـيـقـت را آشـكـار كـنـد و جـاى تـرديـد هـم نـيـسـت كـه لااقـل حـضـرت " على " ( عليه السّلام ) با اين عملش به مردم مسلمان فهماند كه من با اكراه با " ابى بكر" بيعت كردم و لذا مطلب شما صحيح است و من آن جمله را كه گفتم اشتباه كردم .مـن ديـدم ايـن مـرد مـصـرى بـسـيـار مـنـصـف اسـت از او تـشـكـّر كـردم و يـك كـتـاب " مـع رجال الفكر فى القاهره " به او اهداء نمودم .يـك روز از " بـاب السـّلام " وارد " مـسـجـدالنـّبـى " شـدم ديـدم پـيـرمـردى به نام " شيخ صالح القين " در صف اوّل جـمـاعـت كـه هـنـوز بـيـش از يـك سـاعـت بـه مـغـرب مـانـده بـود نـشـسـتـه و مشغول ذكر است .بـه او گـفـتـم :چـون مـن اولاد حـضـرت " عـلى بـن ابـيـطـالب " ( عـليـه السـّلام ) هـسـتـم مـى خـواهـم در فضائل جدّم براى شما حرف بزنم مايليد بشنويد؟ گفت :چرا مايل نباشم چه از اين بهتر، بفرمائيد استفاده مى كنم .گـفـتـم :خـداى تـعـالى در شـاءن جـدّم " امـيـرالمـؤ مـنـيـن " ( عـليـه السـّلام ) ايـن آيـه را نـازل فـرمود:" اِنَّم ا وَلِيُّكُمُ اللّ هُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذي نَ امَنُوا الَّذي نَ يُقي مُونَ الصَّلو ةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكو ةَ وَ هُمْ ر اكِعُونَ" .((31))تـمام مفسّرين گفته اند كه " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) در مسجد نماز مى خواند جمع زيادى از صحابه " پـيـامـبـر اكـرم " ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) هـم حـاضـر بـودنـد مـسـكـيـنـى سـؤ ال كـرد كـه بـه مـن چـيـزى بـدهـيـد آن حـضـرت انـگـشـتـرش را در حال ركوع به او داد كه اين آيه نازل شد.گفت :قبول دارم خدا جدّ شما را مولاى همه مسلمانان قرار داده و كسى در اين موضوع شك ندارد.گفتم :شما اهل كجائيد؟ گفت :اهل مدينه و اسمم " شيخ صالح القين " است و از علماء جامعه اسلامى مدينه منوّره هستم .گفتم :ممكن است بفرمائيد معنى " ولىّ" چيست ؟ گـفـت :ايـن كـلمـه بـر كـسـى اطـلاق مـى شـود كـه مـردم مـسـلمـان او را دوسـت داشـتـه بـاشـنـد و فـرمـانـش را عـمـل كـنـنـد كـه در اين صورت مردم " مولاى " او هستند. يعنى با محبّت فرمانبردار اويند و او هم با محبّت به آنها فرمان مى دهد و " مولاى " مردم است .كـه البـتـّه ايـن صفت در مرحله اوّل مال خدا است و در مرحله دوّم از " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) و بعد طبق اين آيه شريفه مختصّ حضرت " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) است .گفتم :اگر كسى را مردم دوست بدارند ولى اطاعتش را نكنند به او كلمه " مولا" اطلاق مى شود يا نه ؟ گفت :نه ، چون عرب در مقابل اين معنى واژه اى دارند و آن كلمه " محبوب " است .گفتم :اگر كسى را مردم اطاعت بكنند ولى دوستش نداشته باشند آيا به او " مولا" گفته مى شود يا خير؟ گفت :نه ، زيرا باز در مقابل اين كلمه هم عرب واژه جداگانه ديگرى دارد و آن كلمه " مُطاع " است .گـفـتـم :بـنـابـرايـن مـعـنـى ايـن آيـه ايـن اسـت كـه بـگـوئيـم خـدا و رسول و " على بن ابيطالب " فرماندهانى هستند كه با محبّت و از روى محبّت بر مردم مسلمان امر و نهى مى كنند.گفت :درست است .گفتم :آيا اين معنى را تمام كتب لغت تاءييد مى كنند؟ گـفـت :بـراى مـعـنـى " ولىّ" غـيـر از ايـن ، مـعـنـى ديـگـرى در لسـان عـرب اصيل وجود ندارد.گفتم :متشكّرم .و مـن بـعـدها در هر كجا اين لفظ را با هر صيغه اى كه ديدم جز بر همين معنى تبادر ديگرى نداشت شما هم اگر به موارد مختلفى كه اين لفظ استعمال مى شود مراجعه كنيد جز اين معنى چيز ديگرى از آن نمى فهميد.بـه هر حال در اين جلسه بيشتر از اين مقتضى سخن نبود و آقاى " شيخ صالح القين " كارهاى عبادى زيادى داشت لذا بيشتر نمى شد كه مزاحمش بشوم .در مدينه منوّره پس از حرم مطهّر حضرت " خاتم الانبياء" ( صلّى اللّه عليه و آله ) مهمترين زيارتگاهها قبرستان " بقيع " است .در ايـن قبرستان علاوه بر چهار امام كه دفن شده اند، امامزادگان بسيار و متجاوز از ده هزار از اصحاب و تابعين و شايد بيشتر از آن از مؤ منين مدفونند.لذا ايـن قـبرستان اهميّت زيادى دارد و ما هر وقت مشرّف مى شديم از همان خارج قبرستان كفشهايمان را بيرون مى كرديم و معتقد بوديم كه در هر وجب از اين قبرستان ذرّات خاك اولياء خدا ريخته شده است .يـك روز كفشهايم را خارج قبرستان " بقيع " كنده بودم و پاى برهنه وارد قبرستان شدم منظره قبور ويران شده " ائمـّه اطـهـار" ( عليهم السّلام ) مرا فوق العاده متاءثّر كرده بود، اشك مى ريختم و " زيارت جامعه ائمّة المؤ منين " ((32))را مى خواندم .در ضـمـن مـتـوجـّه شـدم كـه شـخـصـى پـشـت سـر مـن ايـسـتـاده و قـلم و كـاغـذى در دسـت گـرفـتـه مثل اينكه بعضى از مطالب زيارت را يادداشت مى كند.و قـتـى زيـارتـم تـمـام شـد و از قـبـرسـتـان " بـقـيـع " بـيـرون آمـدم در خـارج قـبـرسـتـان او را ديـدم مـثـل ايـنـكـه مـنـتـظـر مـن بـود اوّل بـه مـن سـلام كـرد و سـپـس گـفـت :شـمـا كـه در قـبـرسـتـان " بـقـيـع " مـشـغـول زيـارت بـوديـد عـبـارات آن زيـارت ، فوق العاده جلب توجّه مرا كرده بود و لذا بعضى از مطالبش را يـادداشـت كـرده ام و چـون بـعـضـى از آنـهـا بـرايـم ابـهـام دارد اجـازه بـفـرمـائيـد تـوضـيـحـش را از شـمـا سـؤ ال كنم .گفتم :مانعى ندارد بپرسيد انشاءاللّه پاسخ مى دهم .گـفـت :مـنـظـورتـان از كـلمـه " السـّلام عليكم ائمّة المؤ منين " ((33))چه كسانى از مدفونين در قبرستان " بقيع " هستند؟! گـفـتـم :چهار امام به ترتيب حضرت " امام حسن مجتبى " و حضرت " امام زين العابدين علىّ بن الحسين " و حضرت " امام محمّد باقر" و حضرت " امام جعفر صادق " ( عليهم السّلام ) مى باشند.گفت :پس امام ما را كه در اين قبرستان دفن شده شما زيارت نمى كنيد؟ گفتم :امام شما كيست ؟ گفت :حضرت " مالك بن انس " .گفتم :تو مالكى هستى ؟ گفت :بله .گفتم :همان طورى كه تو امامهاى ما را زيارت نمى كنى ما هم امام شما را زيارت نمى كنيم .خنده اى كرد و گفت :ما امامهاى شما را زيارت مى كنيم ؟ گفتم :آيا شما به عنوان امام آنها را زيارت مى كنيد يا به عنوان آنكه آنها فرزند پيغمبرند؟ گفت :به عنوان امام آنها را زيارت مى كنيم .گفتم :يعنى به عنوان امام خودت يا به عنوان امام جمعى از مسلمين (كه شيعيان باشند)؟ گفت :به عنوان امام و پيشواى خودم آنها را زيارت مى كنم .گفتم :اين فقه " امام باقر" و " امام صادق " ( عليهما السّلام ) است كه نوشته شده اين معارف " امام باقر" و " امام صـادق " ( عـليـهـمـا السـّلام ) اسـت كـه در مـيـان مـردم مـنـتـشـر گـرديـده پـس چـرا شـمـا كـه آنـهـا را بـه امـامـت قـبـول داريـد و آنـهـا را پـيـشـواى ديـنـى خـود مـى دانـيـد بـه فـقـه و مـعـارف آنـهـا عمل نمى كنيد و بلكه به قول خودتان پيروى از " مالك بن انس " مى كنيد؟! گفت :ما، هم پيرو " مالك بن انس " هستيم و هم پيرو " اهل بيت پيغمبر" ( صلّى اللّه عليه و آله ) مى باشيم .گـفـتـم :مـحـال اسـت بـتـوانـيـد هـر دوى آنـهـا را صـددرصـد بـه امـامـت قـبـول كـنـيـد و صـددرصـد پـيـرو " امـام صـادق " و " مـالك بـن انـس " بـاشـيـد زيـرا آنـهـا در تـمـام مـسـائل اسـلامى از عقائد گرفته تا فروع احكام با هم اختلاف دارند آيا شما در موارد اختلاف از كدام يك پيروى مى كنيد؟ گفت :از " مالك بن انس " .گـفـتـم :پـس مـلاحـظـه فـرمـوديـد كـه شـمـا " امـام صـادق " ( عـليـه السـّلام ) را بـه امـامـت قـبـول نـداريد زيرا در مواردى كه آنها با هم اتّفاق دارند كه معلوم نمى شود از كدام يك پيروى كرده ايد و امّا در مواردى كه با هم اختلاف دارند و پيروى تحقّق پيدا مى كند از " مالك بن انس " پيروى مى كنيد.و لى مـا بـه خـاطـر آنـكـه " عـلى " و فـرزنـدانـش ( عـليـهـم السـّلام ) از اهـل بيت پيغمبرند و اهل بيت بهتر از سائرين مى دانند كه " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) چه فرموده و چه آورده است .و به خاطر آنكه آنها معصومند.و به خاطر آنكه هر يك از آنها در هر زمانى بوده اند به تصديق دوست و دشمن داناترين مردم آن زمان بوده اند.و بـه خـاطـر آنـكـه آنـهـا بـا آنـكـه دوازده نـفـرنـد كـوچـكـتـريـن اخـتـلافـى بينشان وجود ندارد ولى ائمّه اربعه اهل سنّت با هم اختلاف دارند.و به خاطر آنكه نام آنها را " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) برده و آنها را به عنوان خليفه خود تعيين كرده ما از آنها پيروى مى كنيم و آنها را امام و پيشواى خود مى دانيم و كس ديگرى را به عنوان امام و پيشوا نمى شناسيم و منظورمان در اين زيارت از " ائمّه معصومين " جز آنها كس ديگرى نيست .گفت :اجازه مى فرمائيد سؤ ال دوّم را بكنم ؟ گفتم :بپرسيد.گفت :معنى " و شركاء القرآن " ((34))كه در اين زيارت خوانديد چيست ؟ گفتم :" پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) در صدها حديث فرموده :" انّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا ابدا" .يـعـنـى :مـن در ميان شما دو چيز سنگين و پر قيمت مى گذارم ، يكى كتاب خدا است و ديگرى عترت من است . آنها از يـكـديـگـر جدا نمى شوند تا لب " حوض كوثر" بر من وارد شوند، اگر شما به آنها متمسّك گرديديد هرگز گمراه نمى شويد.بنابراين و طبق اين حديث ، " اهل بيت پيامبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) با قرآن در هدايت مردم شريك اند پس آنها شركاء قرآنند.گفت :متشكّرم جواب كوتاه و پر مغز و ساده اى داديد.در ايـنـجـا مـسائل ديگرى هم كه مربوط به " زيارت جامعه ائمّة المؤ منين " است و در " مفاتيح " ذكر شده از من سؤ ال كـرد كـه لزومـى در نـقـلش نـمـى بـيـنـم ، زيـرا بـعـضـى از آنـهـا را در جـاهـاى ديـگـر تـحـت عـنـاويـنـى نـقـل نـمـوده ام و بـعـضـى ديـگـر مـسـائلى است كه نبايد در جامعه فعلى آنها را در كتاب نوشت و بلكه بايد از مسائل تند تفرقه انگيز خوددارى نمود.در قـبـرسـتـان " بـقيع " قبور جمعى از " اهل بيت پيغمبر" غير از " ائمّه اطهار" ( عليهم السّلام ) وجود دارند كه آنها عبارتند از:1 - قـبـر مـطـهـّر حضرت " ابراهيم " فرزند " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) كه زيارت ايشان از اهميّت زيادى برخوردار است .حـضرت " ابراهيم " در سال هشتم هجرت متولّد شده و هيجده ماه عمر شريفش بوده و در هيجدهم ماه رجب از دنيا رفته است و در روايات دستور داده شده كه زائرين ، حوائجشان را از آن حضرت بخواهند.2 - قبر حضرت " امّالبنين " كه نام مقدّسش " فاطمه " است .او زوجـه " عـلى بـن ابـيـطـالب " ( عـليـه السـّلام ) و مـادر حـضـرت " اباالفضل العبّاس " ( عليه السّلام ) است .ايـن بانوى با عظمت خود را خدمتگزار فرزندان " فاطمه زهراء" ( سلام اللّه عليها ) مى دانست و فرزندانش را هم همان گونه تربيت كرده بود و لذا آنها در روز عاشورا جانشان را فداى حضرت " سيّدالشّهداء" ( عليه السّلام ) نمودند.3 - قبر مقدّس حضرت " فاطمه بنت اسد" مادر حضرت " اميرالمؤ منين " ( عليه السّلام ).ايـن بـانـوى بـا عـظـمـت در وقـت تـولّد حـضـرت " امـيـرالمـؤ مـنـيـن " ( عـليـه السـّلام ) بـه داخـل خـانـه كـعـبـه كـه قـطـعـا از " مـسـجـدالاقـصـى " بـا عـظـمـت تـر اسـت وارد شـد و در آنـجـا وضـع حـمل نمود و حال آنكه حضرت " مريم " را در وقت وضع حمل با آنكه مسكنش در " مسجدالاقصى " بود بيرون كردند و به او گفتند كه :مسجد جاى وضع حمل نيست ! ما از اين دو جريان استفاده مى كنيم كه حضرت " فاطمه بنت اسد" مقامش از حضرت " مريم " بالاتر است .4 - قـبـور دخـتـران " پـيـغـمـبـر اكـرم " ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) كـه در يـك محل قرار گرفته و نام آنها به ترتيب زير است :حـضـرت " زيـنـب " ، حـضـرت " امـّكـلثـوم " ، حضرت " رقيّه " كه بعضى اين سه بانوى محترمه را دختران حضرت " خـديـجـه " از شـوهـر ديـگـرى مـى دانـنـد ولى در هـر حـال مـورد مـحـبـّت و عـلاقـه كامل " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) بوده اند و زيارت آنها مطلوب است .5 - قبور حضرت " عاتكه " و " صفيّه " عمّه هاى " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) است .6 - قـبـر مـقـدّس حـضـرت " حـليـمه سعديّه " مادر رضاعى " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) كه در انتهاى قبرستان " بقيع " قرار گرفته است .7 - قـبـر پـر نـور حـضـرت " عـقـيـل بـن ابـيـطالب " برادر حضرت " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) و قبر " عبداللّه بن جعفر طيّار" كه پهلوى يكديگر قرار گرفته اند.8 - قبور " شهداء حرّه " كه در مدينه از دنيا رفته اند.اين شهداء مجروحين جنگ احد بوده كه آنها را به مدينه براى معالجه آورده اند ولى معالجات مفيد واقع نشده و آنها از دنيا رفته اند و در يكجا از قبرستان " بقيع " آنها را دفن كرده اند.9 - قـبـر مـقـدّس حـضـرت " اسـمـاعـيـل ابـن امام جعفر صادق " ( عليه السّلام ) كه در كنار قبرستان " بقيع " قرار گرفته و فعلا آن را خراب كرده اند.حـضـرت " اسـمـاعيل ابن امام جعفر صادق " قبل از " امام صادق " ( عليه السّلام ) از دنيا رفت او به قدرى با عظمت بود كه جمعى معتقد به امامت آن حضرت شدند و هنوز به نام " فرقه اسماعيليّه " اظهار وجود مى كنند.10 - در يك محل صورت نُه قبر به عنوان زوجات " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) در قبرستان " بقيع " وجود دارد و مى گويند " عايشه " هم در آنجا دفن است ولى صحّتش معلوم نيست .ضمنا يكى از زيارتگاههاى پر اهميّت مدينه منوّره مسجد " قبا" است .ايـن مـسـجـد اوّلين مسجدى است كه در مدينه طيّبه بوسيله اصحاب " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) بنا شده است .حـتـّى نـقل شده كه آن حضرت با دست مباركشان در بناى اين مسجد كمك مى كرده اند و در حديث آمده كه ثواب نماز در اين مسجد معادل با ثواب عمره است .در ايـنـجـا قـصـّه اى دارم كـه بـراى رفـع خـسـتـگـى از مـطـالعـه مـطـالب گـذشـتـه نقل مى كنم .روزى بـه مـسـجـد " قـبـا" وارد شـدم جـوانـى را كـه آثـار تـقـوى از سـيـمـايـش ظـاهـر بـود ديـدم مـشـغـول نـمـاز اسـت اگـر چـه احـتـمـال مـى رفـت كـه او سـنـّى بـاشـد ولى مـحـبـّت فـوق العـاده اى از او در دل من افتاد لذا منتظر شدم كه نمازش تمام شود.نماز را با خضوع و خشوع مى خواند، حال خوبى داشت ، حتّى قطرات اشك از گوشه چشمش جارى بود.بـالاخـره نـمـازش را تـمـام كـرد مـن نـزد او رفـتـم از او سـؤ ال كـردم :اهل كجائى ؟ گفت :اهل يمنم .گفتم :چه مذهب دارى ؟ گفت :" زيدى " هستم .مـن از حـضـرت " زيد بن على بن الحسين " ( عليه السّلام ) كه او معتقد بود آن حضرت بعد از " امام سجّاد" ( عليه السـّلام ) بـه امـامـت رسـيـده زياد مدح كردم زيرا روايات بسيارى در عظمت مقام " زيد بن على بن الحسين " ( عليه السّلام ) وارد شده و " ائمّه اطهار" ( عليهم السّلام ) بسيار او را مدح نموده اند.و لى بـه او گـفـتـم :خود حضرت " زيد" راضى نيست كه بر خلاف فرموده " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) معتقد به امامت او باشيم و از اعتقاد به امامت حضرت " باقر" ( عليه السّلام ) فراموش كنيم .او به من گفت :من اطّلاع زيادى از مذهب ندارم ولى از وقتى كه به مدينه آمده ام و اتّفاقا منزلم نزديك مسجد " قبا" است همه روزه به اين مسجد مى آيم و دو ركعت نماز مى خوانم و از خدا مى خواهم كه مرا به صراط مستقيم هدايت كند شـايـد هـم امـروز خـدا شـمـا را مـاءمـور كـرده كـه براى من حرف بزنيد و مطلبى را كه وسيله هدايت من است به من بگوئيد.ديـروز هـم پـيـرمـردى كـه بـعـدا مـتوجّه شدم شيعه است مطالبى را به من گفت اگر شما هم از همان جائى كه او بـرايـم نـگـفـتـه بـيـان كـرديـد مـى فـهـمـم كـه او و شـمـا فـرسـتـاده هـاى الهـى هـسـتـيـد ولى در عـيـن حـال تـوقـّع نـداشـتـه بـاشـيـد كـه هـر چـه شـمـا مـى گـوئيـد مـن بـپـذيـرم مـن هـيـچـگـاه مـطـلبـى را بـدون دليل نمى پذيرم .گفتم :بسيار كار خوبى مى كنيد خداى تعالى هم در قرآن مى فرمايد:" اَلَّذي نَ يـَسـْتـَمـِعـُونَ الْقـَوْلَ فـَيـَتَّبـِعـُونَ اَحـْسـَنـَهُ اُول ئِكَ الَّذي نَ هـَدي هـُمُ اللّ هُ وَ اُول ئِكَ هُمْ اُولُوا الاَْلْب ابِ" .((35))صاحبان عقل كسانى هستند كه سخنان را مى شنوند و از بهترينش پيروى مى كنند. اينها هدايت شده گانند و اينها صاحبان عقلند.گفت :پس قرارمان همين باشد و شما هم كوشش كنيد مطالبى را كه بيشتر براى من مفيد است بيان كنيد.گفتم :من فقط مى خواهم بدانم شما چرا به امامت حضرت " زيد" معتقد شده ايد و حضرت " باقر" ( عليه السّلام ) را امام نمى دانيد.گـفـت :بـه جـهـت آنـكه تمام علوم و تقوائى كه حضرت " باقر" ( عليه السّلام ) داشته حضرت زيد بن على بن الحسين " ( عليه السّلام ) هم داشت به اضافه آنكه او صاحب شمشير هم بوده يعنى مانند حضرت " سيّدالشّهداء" ( عليه السّلام ) جهاد كرد و شهيد شد و خداى تعالى در قرآن فرموده :" فَضَّلَ اللّ هُ الْمُج اهِدي نَ عَلَى الْق اعِدي نَ اَجْرا عَظي ما" .((36))يعنى :خدا فضيلت داده مجاهدين را بر خانه نشينان بوسيله اجر بزرگى كه به آنها داده است .گفتم :شما در اينجا فقط دو اشتباه كرده ايد.اوّل :آنـكـه فـكـر مـى كـنـيـد كـه هـر كـس قـتـال كـرد جـهـاد كـرده اسـت و حال آنكه جنگ و قتال در صورتى ارزش دارد كه خدا آن را خواسته باشد ولى اگر جنگ مورد تاءييد الهى نباشد ارزشى ندارد.و اصـولا جـهـاد اصطلاحى يا جهاد اصغر وقتى پر ارزش است كه از جهاد اكبر (مخالفت با نفس ) منشاء گرفته باشد و بر خلاف هواى نفس باشد.آن جـوان گـفـت :مـن شـنيده ام كه حضرت " زيد بن على بن الحسين " ( عليه السّلام ) به خدمت " امام باقر" ( عليه السـّلام ) رسيد و گفت :من مى خواهم بر اين طاغيه (يعنى هشام بن عبدالملك مروان ) خروج كنم . آن حضرت به او فرمود:اين كار را نكن چون مى بينم تو را مى كشند و در كناسه كوفه به دارت مى آويزند و بعد بدنت را آتش مى زنند و خاكسترت را به باد مى دهند! گـفـت :بـرادر، مـن نـمـى تـوانـم زنده باشم و حال آنكه ديدم در محضر " هشام " به " فاطمه زهراء" ( سلام اللّه عليها ) جسارت شد ولى او چيزى نگفت ! گـفـتـم :درسـت اسـت ايـن روايـت را مـن هـم ديـده ام ولى هـمـيـن روايـت بـه مـا مـى گـويـد كـه حـضـرت " زيـد" در مـقـابـل " امـام بـاقر" ( عليه السّلام ) خيلى تواضع داشته و كارها را از آن حضرت مشورت مى كرده و آن حضرت بـه او از غـيب خبر داده زيرا به او فرموده بود كه تو را مى كشند و بر دار مى زنند و بدنت را مى سوزانند كه تمام اينها انجام شد و علم غيب از علائم امامت آن حضرت است .دوّم :آنكه شما گمان كرده ايد كه امامت تنها به داشتن شجاعت و علم مختصرى خلاصه مى شود! و حال آنكه امام بايد معنى و مفهوم آيه شريفه :" وَ كُلَّ شَىْءٍ اَحْصَيْن اهُ ف ى اِم امٍ مُبي نٍ" .((37))يعنى :ما علم هر چيز را در وجود امام مبين قرار داده ايم ، باشد.او جائى نشسته كه بايد تمام علوم قرآن را تفسير كند و پيشواى جنّ و انس باشد.او بـايد نماينده خدا در ميان خلق باشد، نه آنكه هر كس قيام به سيف كرد ولو آنكه علمى نداشته باشد بتواند پيشواى خلق باشد.و عـلاوه چـون امـام ، پـيـشـواى جـمـيـع مـردم دنـيـا از زمـان وفـات " رسـول اكـرم " ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) تـا روز قيامت است كسى جز خداى تعالى نمى تواند او را بشناسد و لياقت او را درك كند پس تعيين اين چنين كسى هم به عهده خدا است .بنابراين اگر به كتب اخبار و تفاسير قرآن توجّه كنيم مى بينيم كه " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) " امـام بـاقـر" ( عـليـه السـّلام ) را بـراى امـامـت تـعـيـيـن فـرمـوده و در عـيـن حال حضرت " زيد" به خاطر سيادت و تقوايش مورد احترام همه مسلمانان مى باشد.گفت :آيا خدا و رسولش اسامى ائمّه را تعيين كرده اند؟ گـفـتـم :مـن فـقـط يـك روايـت را كـه سـنـّى و شـيـعـه نـقـل كـرده انـد از مـيـان صـدهـا حـديـث بـراى شـمـا نقل مى كنم تا مطلب برايتان روشن گردد.گفت :تشكّر مى كنم .گـفـتـم :ايـن حـديـث را از كـتـاب " يـنـابـيـع المـودّة " و كـتـاب " مـنـاقـب " نقل مى كنم ولى در كتابهاى ديگر هم به مضامين مختلف نقل شده است ." جـابـر بن عبداللّه انصارى " نقل كرده كه گفت :خدمت " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) بودم آن حضرت بـه مـن فـرمـود:اى جـابـر اوصـيـاء مـن و ائمـّه مـسـلمـانـهـا بـعـد از مـن دوازده نـفـرنـد اوّل آنها " على بن ابيطالب " است بعد حضرت " حسن بن على " و بعد " حسين بن على " و بعد " على بن الحسين امام سجّاد" و بعد حضرت " محمّد بن على " ( عليهم السّلام ) كه معروف به " باقر" است ، اى جابر تو او را درك مى كنى وقتى او را ديدى سلام مرا به او برسان .(در اينجا آن جوان با شتابزدگى عجيبى كلام مرا قطع كرد و گفت :آن وقت جابر آن حضرت را ديد؟) گفتم :اجازه بفرمائيد كه من حديث را تمام كنم و بعد جواب شما را بدهم .بـعـد گـفتم :" رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود:بعد از " امام محمّد باقر" حضرت " جعفر بن محمّد" است و بعد حضرت " موسى بن جعفر" است و بعد حضرت " على بن موسى " و بعد حضرت " محمّد بن على " و بعد حضرت " على بن محمّد" و بعد حضرت " حسن بن على " است پس از آن حضرت " قائم " كه اسمش اسم من است و كنيه اش كنيه من است او پسر حضرت " حسن بن على الهادى " است ، او است كه خدا بوسيله او شرق و غرب عالم را فتح خواهد كرد.او اسـت كـه از دوستانش آنچنان پنهان است كه كسى بر اعتقاد به امامتش ثابت نمى ماند مگر كسانى كه خدا قلب آنها را به ايمان ثابت نگه داشته باشد." جابر" عرض كرد:اى رسول خدا آيا مردم در زمان غيبت آن حضرت از او نفعى هم مى برند؟ فرمود:به خدائى كه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده مردم آنچنان كه از خورشيد وقتى پشت ابر است استفاده مى كنند از او هم استفاده مى نمايند.((38))امـّا جـواب شـمـا، بله " جابر" حضرت " باقر" ( عليه السّلام ) را ديد و از محضر آن حضرت استفاده نمود و سلام " رسـول اكـرم " ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) را به او رسانيد. و خود اين معجزه اى شد كه تمام مردم را متوجّه خود ساخت .زيـرا " جـابـر بـن عـبـداللّه انـصـارى " ايـن روايـت را در تـمـام طـول عـمـر خـود بـراى مـردم نـقـل مـى كرد و مردم ديدند كه او زنده ماند تا آنكه محضر مقدّس " امام باقر" ( عليه السّلام ) را درك كرد.امـّا شـمـا اگـر كـتـب روايـات را ورق بـزنـيـد حـتـّى يـك جـمـله هـم از " رسـول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) پيدا نمى كنيد كه در آن اشاره به امامت و خلافت حضرت " زيد بن على بن الحسين " ( عليه السّلام ) شده باشد! حضرت " زيد" هم مدّعى اين مقام نبوده بلكه مردم را به ائمّه دوازده گانه ( عليهم السّلام ) دعوت مى فرموده است .آن جوان گفت :خدا به شما جزاى خير عنايت بفرمايد كه مرا روشن نموديد انشاءاللّه من مطلب را تعقيب مى كنم تا آنكه حقيقت برايم بيشتر روشن شود.در مـديـنـه مـنـوّره مـسـجـد ديـگـرى اسـت بـه نـام مـسـجـد " فـضـيـح " كـه در آنـجـا خـورشـيـد بـه امـر " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) براى حضرت " اميرالمؤ منين على " ( عليه السّلام ) برگشته است ! يك روز از خيابان " باب العوالى " كه در جنوب " بقيع " واقع شده به طرف اين مسجد مى رفتم و در فكر بودم كه از نظر عقل راهى براى تحليل مساءله " ردّ شمس " پيدا كنم .حـالا شـايـد شـمـا دوسـت داشـتـه بـاشـيـد كـه مـن اوّل اصل قضيّه را براى شما شرح دهم بعدا به تحليل عقلى اين قضيّه بپردازم .مانعى ندارد اوّل اين كار را مى كنم .اصل قضيّه اين است :روزى جـبـرئيـل بـر حـضـرت " رسـول اكـرم " ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) نـازل شـد و از طـرف خدا با او حرف مى زد پس از آنكه وحى تمام شد " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) سرش را روى زانوى حضرت اميرالمؤ منين " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) گذاشت و خوابيد و بالاخره سر را بلند نكرد تا آفتاب غروب كرد! حـضـرت " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) چون نماز عصر را نخوانده بود با اشاره به طورى كه " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) بيدار نشود نمازش را در وقت خواند.