بیشترلیست موضوعات آغاز سفر سرگذشت عجيب يك كور در سوريه سخاوت شيعيان شهر حلب قضيّه عالم سنّى زيارت حضرت زينب ( سلام اللّه عليها ) در خواب مقام و مشهد راس الحسين ( عليه السّلام ) غار اصحاب كهف حجر بن عدى لبنان و بيروت حجاز يا عربستان سعودى بحث با شرطه پسرك نخاولى مساجد سبعه باغ سلمان قصّه اجنه برگشت به سرگذشت سفر مدفن دندانهاى پيغمبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) احرام از مدينه مسجد شجره شهر مكّه شبهاى مكّه على ( عليه السّلام ) افضل است على ( عليه السّلام ) خليفه بلافصل است حضرت مهدى روحى فداه فـضـائل سيصد آيه در شاءن على ( عليه السّلام ) معاويه چگونه است ؟ خواب خوب اماكن مقدّسه مكه قبرستان ابوطالب ( عليه السّلام ) غار حرا مسجد جن پاورقي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
و قـتـى كـه آن حـضـرت بيدار شد و سرش را از روى زانوى حضرت " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) بلند كرد و ديد آفتاب غروب كرده .آن حـضـرت به " على " ( عليه السّلام ) فرمود:از خدا بخواه خورشيد را براى تو برگرداند تا نماز عصرت را در وقت و ايستاده بخوانى " اميرالمؤ منين " ( عليه السّلام ) دعاء كرد و خورشيد برگشت و او نمازش را ايستاده خواند! اين قضيّه در اين مكان اتّفاق افتاد و لذا بعد از آن مسلمانها در آنجا مسجدى ساختند و اسمش را مسجد " ردّ شمس " يا مسجد " فضيح " گذاشتند.ايـن قـضـيـّه را اكـثـر كـتـب اهـل سـنـّت از " جـابـر بـن عـبـداللّه انـصارى " و " ابى سعيد خدرى " و سائر اصحاب " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) نقل كرده اند.((39))ضـمـنا قضيّه ديگرى هم در موضوع " ردّ شمس " براى حضرت " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) هست كه چون مختصر است آن را هم در اينجا نقل مى كنم .اين قضيّه را جمعى از اصحاب " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) كه در جنگ " نهروان " با آن حضرت بوده اند نقل كرده اند.آنها گفته اند وقتى جنگ " نهروان " تمام شد و ما در خدمت آن حضرت به طرف كوفه بر مى گشتيم به اراضى " بابِل " رسيديم وقت نماز عصر بود حضرت " اميرالمؤ منين على " ( عليه السّلام ) از اسب پياده شد تمام لشگر هم پياده شدند.حـضـرت " عـلى " ( عـليـه السـّلام ) فـرمـود:آى مـردم اين زمينى است كه از رحمت خدا دور است و دو مرتبه (يا سه مـرتبه ) بر آن عذاب نازل شده است و فعلا توقّع مرتبه سوّم نيز در آن مى رود و لذا بر هيچ پيامبر و وصىّ پـيـامـبـرى حـلال نـيست كه در اينجا نماز بخواند، حالا شما اگر مى خواهيد نماز بخوانيد مانعى ندارد ولى من در اينجا نماز نمى خوانم .اصـحـاب آن حـضـرت هـمـه دو طـرف جـادّه نـمـاز خـوانـدنـد ولى آن حـضـرت سـوار اسـتـر " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) بود و مى رفت ." جـويـريه " كه يكى از اصحاب حضرت " اميرالمؤ منين " است و در آن جنگ حضور داشته مى گويد:من قسم خورده بودم كه در اين كار از " اميرالمؤ منين " ( عليه السّلام ) تبعيّت كنم و امروز در نمازم از آن حضرت پيروى نمايم لذا پشت سر او رفتم تا آنكه آفتاب غروب كرد من درباره " على " ( عليه السّلام ) شك كرده بودم .آن حضرت برگشت و به من فرمود:به شك افتادى .گفتم :بله يا " اميرالمؤ منين " ( عليه السّلام ).هـمـان جـا آن حـضـرت از اسـتـر پـيـاده شـد و وضـو گـرفـت و سـپـس ايـسـتـاد و كـلمـاتـى مـثـل آنكه به زبان عبرى مى گفت كه من معنى آنها را نفهميدم خواند، بعد صدا زد:" نماز" به خدا قسم نگاه كردم ديـدم خـورشـيـد از ميان دو كوه از طرف مغرب بيرون آمد و ماند تا آن حضرت نمازش را خواند! من هم پشت سر آن حـضـرت نـمـاز خـوانـدم ، وقـتـى نـمـازمـان تـمـام شـد خـورشـيـد غـروب كـرد و شـب بـه وقـت اوّل بـرگـشـت در ايـنـجا حضرت " اميرالمؤ منين " ( عليه السّلام ) رو به من كرد و فرمود:اى " جويرية بن مسهّر" خـداى تـعـالى فـرمـوده اسـت :" فـَسـَبِّحْ بـِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظي مِ" ((40))من هم با اسم عظيم خدا از خدا خواستم كه خورشيد برايم برگردد." جويريه " وقتى اين معجزه را ديد گفت :به خداى كعبه قسم " على " وصى " پيغمبر" است .اين روايت را كتب عامّه و خاصّه نقل كرده اند شما به كتاب " اثبات الهدى " جلد دوّم صفحه 409 مراجعه فرمائيد.حـالا ديـگـر مـى دانـم مـنـتـظـريـد كـه ايـن مـعـجـزه مـهـم را تـا جـائى كـه مـيـسـّر اسـت بـراى شـمـا تحليل عقلى كنم ، مانعى ندارد.آنچه من در راه مسجد " فضيح " به نظرم در اين خصوص آمده و در گوشه آن مسجد نشستم و آن را يادداشت كردم در اينجا براى شما مى نويسم .درست است كه اگر خورشيد و يا كره زمين بخواهند يك لحظه از سير خودشان بكاهند نظم منظومه شمسى بهم مى خورد و اوضاع افلاك دگرگون مى شود ولى اين در صورتى است كه اين كار بخواهد روى جريان طبيعى انجام شـود امـّا اگر خدائى كه خالق اين كرات است تمام منظومه شمسى را با اراده خود دستور به توقّف در جا دهد و يا بدون دخالت جاذبه خورشيد به حركت طبيعى خودشان وادارشان كند و جاذبه را از خورشيد براى چند دقيقه بگيرد و يا با داشتن جاذبه از اعمال نفوذ در كراتى كه مجذوب خورشيدند جلوگيرى كند و تمام فسادى را كه ممكن است از اين كار بوجود بيايد برطرف نمايد.باز هم اشكالى دارد؟ فكر نمى كنم ، قطعا هم اين كار را خداى تعالى براى محبوبترين مخلوقش يعنى " پيامبر معظّم اسلام " و حضرت " اميرالمؤ منين " ( عليهما السّلام ) كرده و بلكه جا دارد اگر مصلحت باشد تمام مخلوقات را فداى هر يك از اين دو وجود مقدّس بفرمايد و اين كار براى خدا مشكل نيست .يـكـى ديـگـر از مـسـاجـد مـديـنـه منوّره مسجد " غمامه " است كه باز به خاطر آنكه در اين مسجد هم جريانى برايم اتّفاق افتاده و مايلم آن را نقل كنم خصوصيّات اين مسجد را براى شما شرح مى دهم .مـسـجـد " غمامه " در زمان حضرت " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) ساخته شد و به علّت آنكه در اين مكان بر سر " رسول اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) به طور غير طبيعى ابر سايه افكنده مسلمانها در اينجا مسجدى ساخته اند و نامش را مسجد " غمامه " ((41))گذاشته اند.اين مسجد با آنكه نسبتا مسجد بزرگى است در وسط ميدانى قرار گرفته و اطراف آن خيابانهاى متعدّدى است .در اين مسجد امام جماعتى نماز مى خواند كه خود را بسيار دانشمند و عالم مى دانست .مـرحـوم حـجـّة الاسـلام آقاى " بطحائى " با او بحثهائى در مساءله ولايت كرده و در كتابى آنها را همان وقتها به چاپ رسانده بود.يـك روز ظـهـر بـا آنـكـه خـسـتـه بـودم و هيچ حوصله نداشتم ، با او بحث مفصّلى كردم كه اگر حالش را داشته باشيد آن بحث را براى شما نقل مى كنم .حـالا مـى پـرسيد چرا حوصله نداشتى ؟ چرا خسته بودى ؟ اين هم جريانى دارد كه بد نيست آن را هم بدانيد ولى مى خواستم بعدا آن را نقل كنم فرقى نمى كند.شايد هم حق با شما باشد چون اين جريان قبل از قضيّه مسجد " غمامه " اتّفاق افتاده بود پس بايد قبلا نوشته شود.بسيار خوب نقلش مى كنم .قضيّه اين بود:شب قبل از اين روز در نيمه هاى شب كه من در خيابانهاى مدينه منوّره راه مى رفتم ديدم مرقد پاك حضرت " عبداللّه " پـدر بـزرگـوار حـضـرت " رسـول اكـرم " ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) را (كـه مقابل باب السلام در ميان بازارى بود و من مكرّر آن مرقد شريف را زيارت كرده بودم ) خراب مى كنند! يـعـنـى از طـرف حكومت دستور داده شده كه آن قسمت را صاف كنند و ميدانى براى نماز بسازند و منجمله چون قبر حضرت " عبداللّه " وسط اين ساختمانها است بايد خراب شود و اثرى از آن باقى نماند! مـن آن شـب نـزد مـتـصـدّيـان آن كـار رفـتـم و بـه آنـهـا اعـتـراض كـردم آنـهـا اوّل بـه مـن اعتنائى نكردند امّا وقتى ديدند كه من مزاحمم گفتند:آقا ما كارگريم به ما گفته اند اينجا را صاف كـنـيـم شـمـا اگـر اعـتـراضـى داريـد بـه حـاكـم مـديـنـه مـنـوّره كـه بـرادر " مـلك فيصل " است بگوئيد شايد او دستور دهد براى مرقد حضرت " عبداللّه " در وسط اين ميدان آثار قبرى بگذارند.من به آنها گفتم :پس شما جاى قبر را نشانى بگذاريد تا من فردا اين كار را بكنم .آنها گفتند:مانعى ندارد جاى قبر محفوظ است .آن شب به خاطر توهينى كه به قبر مطهّر حضرت " عبداللّه " مى شد خيلى متاءثّر بودم و حتّى به خواب نرفتم .سـاعـت 8 صـبـح كـه ادارات باز مى شد به طرف كاخ و ساختمانى كه معروف به " مجمع " و مقّر امير مدينه است رفتم ، مدّتى در اتاق انتظار نشستم وقتى كارمندان اين مركز مهمّ حكومتى متوجّه شدند كه من شيعه ام و براى اين كار آمده ام مرا مرده پرست و خرافى خواندند هر چه از دستشان برآمد به من توهين كردند! مـن بـه خـاطـر آنـكـه شـايـد بـتـوانـم كـارى انـجـام دهـم هـمـه را تـحـمـّل نـمـوده و تـصـمـيـم داشـتـم كـه قبل از آنكه با امير مدينه منوّره تماس بگيرم با كسى بحث و جنجالى نداشته باشم .بـالاخـره تـا ظـهـر كـه او بـراى نـمـاز به نمازخانه آن كاخ مى آمد منتظر شدم در صف جماعت پهلوى او با زحمت زيـادى (كـه طـبـعـا نـمـى گـذاشـتـنـد غـريـبـه اى بـنـشـيـنـد) مـن نـشـسـتـم بـعـد از نـمـاز، جريان را به او گفتم اوّل به من گفت :چه لزومى دارد كه آثار قبر مشركى باقى باشد؟! من هر طورى كه بود با آن وقت كم توانستم به او بفهمانم كه حضرت " عبداللّه " مشرك نبوده و نبايد به او اين نسبت را بدهيد.او بـه مـن گـفـت فـرض مـى كـنـيـم كـه او مـشـرك نـبـوده ولى در عـيـن حال چه لزومى دارد كه پس از هزار و چهارصد سال باز هم قبر يك نفر كه پيغمبر نبوده باقى باشد.گـفـتـم :هـزار و چـهـارصـد سـال اسـت كـه مـسـلمـانـهـا بـه خاطر محبّتى كه به پيامبرشان داشته اند قبر پدر بـزرگـوارش را احـتـرام كـرده و آن را نـگه داشته اند شما هم به خاطر حفظ احترام " پيغمبر اكرم " ( صلّى اللّه عليه و آله ) و به خاطر احترام افكار مسلمانان در چهارده قرن اين قبر را خراب نكنيد.گفت :اگر چهارده قرن مسلمانها چيزى را نفهميدند ما هم نبايد بفهميم ! علاوه اينها مربوط به علماء ما است به آنها مراجعه كنيد و از جا برخاست و به اتاق مخصوص خود رفت .ايـن بـى اعـتـنـائيها و توهينها آن هم با عدم موفّقيّت به قدرى مرا خسته و بى حوصله كرده بود كه وقتى ديدم مـسـجـد " غـمـامـه " در آن نـزديـكـى اسـت بـا آنـكـه نـمـى خـواسـتـم نـمـاز بـخـوانـم بـه داخل مسجد رفتم و در گوشه اى نشستم .نماز تازه تمام شده بود و امام جماعت هم نرفته بود مردم هم كم و بيش هنوز بودند.امـام جـمـاعـت بـا آنـكـه مـرد مـتـكـبـّر و خـودخـواهـى بـود در عـيـن حال دوست داشت كه هر كجا عالم شيعه اى مى بيند سربسرش بگذارد و با عناد خاصّى او را اذيّت كند.لذا وقتى چشمش به من افتاد اوّل مرا به طرف محراب نزد خودش طلب كرد.مـن اعتنائى نكردم بلكه مثل كسى كه خيال كرده او كس ديگرى را صدا مى زند به اين طرف و آن طرف نگاه كردم و بعد سرم را به روى زمين انداختم .او از جا برخاست و پيش من آمد و كنار من نشست .گفت :چرا خسته به نظر مى رسيد؟ گفتم :اين حاكم و امير شما مرا خسته كرده و مفصّل قضيّه را براى او شرح دادم .او اوّل اظـهـار بـى اطـّلاعـى از جـريـان خـراب كـردن قـبـر مـطـهـّر حـضـرت " عـبـداللّه " كـرد و بـعـد گـفـت :" آل سـعـود" هـمـه كـارهاى مملكتى را خودشان انجام مى دهند و براى آنكه سرپوشى بر آنها بگذارند به علماء نسبت مى دهند.مـن خودم جزء هيئت پنج نفرى شوراى امور شهرم و بايد اين كارها با مشورت و نظارت ما انجام شود مى بينيد كه از اين جريان هيچ اطّلاعى .ندارم ! چـنـدى قـبـل مـى خـواسـتـنـد قـبـر " اسـمـاعـيل " پسر " امام صادق " ( عليه السّلام ) را در خيابان بيندازند " فرقه اسـمـاعـيـليـّه " سـروصـدا كـردنـد مـا بـه حـكـومـت گـفـتـيـم ايـن كـار را نـكـنـيـد و احـتـرام " اهل بيت پيغمبر" را حفظ كنيد. آنها شبانه بدون اطّلاع ما آن هم با يك مكر و حيله عجيبى كه " فرقه اسماعيليّه " را راضى از خود كنند كار خودشان را انجام دادند! گفتم :ممكن است بفرمائيد آن حيله چه بوده است ؟ گـفـت :چندى قبل كه تصميم مى گيرند قبر حضرت " اسماعيل ابن امام جعفر صادق " ( عليه السّلام ) را نيمه شب خـراب كـنـنـد در مـوسـم حـجّ بود اوّل شب اجمالا كارهائى انجام مى دهند كه تا حدّى مردم بخصوص علاقمندان به حـضـرت " اسـمـاعـيـل " مـثـل " فـرقـه اسـمـاعيليّه " بو نبرند كه امشب مى خواهند راجع به اين قبر عملى انجام دهند بـخـصـوص كه مدّتى هم مساءله در بين مردم مطرح بود شايد هم گوشه و كنار مردم در هتلهائى كه بر خيابان مـسلّط بود نگاه مى كردند در آن نيمه شب خيابان را از دو طرف بستند قبر را خراب كردند ولى از غسّالخانه اى كه در همان خيابان است تابوتى آوردند و مثل اينكه چيزى را در آن بگذارند روى آن را هم پوشاندند و به ميان قـبـرسـتـان " بـقـيـع " بـردنـد و در مـحـلّى كـه فـعـلا مـعـروف اسـت كـه قـبـر حـضـرت " اسـمـاعـيـل " آنـجـا اسـت بـه اصـطـلاح دفـن كـردنـد و فـردا بـيـن مـردم شـايع نمودند كه پس از هزار و سيصد سال بدن حضرت " اسماعيل " صحيح و سالم از قبر بيرون آمده و آن را در قبرستان " بقيع " دفن كرده اند! آنها به اين وسيله " فرقه اسماعيليّه " را هم از خودشان راضى كردند.من به آن امام جماعت گفتم :شما مطمئن باشيد كه " ملك فيصل " با اين كارهائى كه مى كند از زندگى خيرى نمى بيند و انشاءاللّه به همين زودى به سزاى عمل خود مى رسد.اتـّفـاقـا پس از خراب كردن قبر حضرت " عبداللّه " ( عليه السّلام ) چيزى نگذشت كه او را ترور كردند و به زندگيش خاتمه دادند! بالاخره امام جماعت مسجد " غمامه " با اينكه ديده بود من خسته و بى حوصله ام از اذيت دست برنداشت و گفت :شما نماز ظهر را خوانده ايد؟ گفتم :بله در " كاخ مجمع " پشت سر همان آقائى كه كم لطفى كردند و جواب مرا اين طورى دادند نماز خواندم .گفت :شما كه معتقديد بايد امام جماعت عادل باشد چطور پشت سر او نماز خوانديد؟ گـفـتـم :مـا شيعيان علاوه بر عدالت براى امام جماعت خيلى شرائط ديگر هم قائليم كه او نداشت ولى به خاطر حـفـظ اتـّحـاد بـين مسلمانها به ما دستور داده كه پشت سر او و سائر ائمّه جماعتى كه در " مسجدالنّبى " و سائر مساجد نماز مى خوانند نماز بخوانيم .گفت :اوّلا چرا براى امام جماعت عدالت را شرط مى دانيد و ثانيا سائر شرايط امام جماعت چيست ؟ گفتم :چون دين مقدّس اسلام به يك اصل مهمّ روانى كه (پيروى طبيعى و ناخودآگاه ضعيف از قوّى باشد) اطّلاع كـامـلى دارد دسـتـور داده كـه در نـمـاز جـمـاعـت پـشـت سـر شـخـص عادل بايد نماز خوانده شود تا ماءموم ، فاسد و دور از عدالت نشود.اين آقا با همه ادّعاء علم و دانشى كه داشت متاءسّفانه معنى اين جمله را درست نفهميد و گفت :چه گفتيد؟ توضيح دهـيـد؟ مـن هـم بـه خـاطـر آنـكه حوصله نداشتم كه بيشتر از اين با او حرف بزنم سرم را پائين انداختم و چيزى نگفتم .او اصـرار زيـادى كـرد و حـتـّى مـى گـفـت :يـا انـسـان چـيـزى را نـمـى گـويـد و يـا درسـت و كامل مى گويد من به او گفتم :پس گوش بده تا حقيقت را برايت توضيح دهم .يـكـى از مـسائل مهمّ روانى اين است كه انسان از نظر روحى ، ناخودآگاه پيرو آنهائى است كه از روى ايمان به آنـهـا اقتداء كرده است و اينكه مى گويند:" النّاس على دين ملوكهم " . مردم به دين ملوكشان هستند معنايش تنها اين نيست كه مردم به دين سلاطين و زمامدارانشان مى باشند بلكه معناى حديث اين است كه آنها به روش هر كسى كه مالك عقيده و ايمان و محبّت آنها باشد يعنى هر كس را كه دوست داشته باشند و او را مالك بخشى از اختيارات خود بدانند به دين و روش و راه او در مى آيند.بنابراين اگر امام جماعت كه چند دقيقه اى مالك اختيارات حركات مردم در نماز است و مردم به او اقتداء كرده اند و از او پـيـروى مـى كـنـنـد عـادل نـبـاشـد مـمـكن است در روحيّه ماءمومين اثر بگذارد و آنها هم در گناه و معصيت و بى عدالتى قرار بگيرند و بى بندوبار تربيت شوند.گفت :بسيار فلسفه خوبى است ولى اين را بدانيد كه اهل سنّت هم تا حدّى رعايت اين موضوع را مى كنند.گـفـتم :آنها ابدا اين مساءله را رعايت نمى كنند زيرا همين امام جماعت " مسجدالنّبى " دو گناه از نظر مذهب وهابيّت كه مذهب رسمى اين مملكت است دارد كه عدالت او را خراب مى كند.گفت :چه گناهى مى كند؟ گـفـتـم :آن مـقـدار كـه مـن اطـّلاع دارم در مـذهـب وهـابيّت ريش تراشيدن و سيگار كشيدن حرام است و من هر دوى اين اعمال را از او ديده ام .گفت :درست است ولى او به خاطر آنكه از سائرين بهتر قرائت نماز را مى خواند براى امامت انتخاب شده است .او راست مى گفت اين امام جماعت صداى خوبى داشت و قرائت نماز را با آواز بلند و صداى خوب مى خواند.من گفتم :پس ملاحظه فرموديد كه موضوع عدالت از نظر شما در امام جماعت زياد اهميّت ندارد.گفت :پس شما براى همين جهت با جماعت ما نماز نمى خوانيد.گـفـتـم :اگـر مـا شـيـعـيـان با جماعت شما نماز نمى خوانديم وضع شما اين گونه نبود، بلكه ناراحتى زيادى براى شما پيش مى آورديم ! شـمـا فـكـر كـنـيـد الا ن طـبـق آمـارى كـه خـود عـربـسـتـان سـعـودى داده لااقل تنها از ايران پنجاه هزار شيعه در مدينه حاضر است اگر اينها مقيّد بودند با شما نماز نخوانند و در جماعت شما شركت نكنند شما چه وضعى داشتيد؟! گـفـت :درسـت اسـت مـن حـسـاب ايـن را نـكـرده بـودم ولى سـؤ الى دارم چـرا بـا آنـكـه شـمـا امـام جـمـاعـت مـا را عادل نمى دانيد باز هم با او نماز مى خوانيد؟ گـفـتـم :مـا عـلاوه بـر عـادل نبودن او به خاطر مذهبش هم كه در نتيجه اعمالى در نماز انجام مى دهد كه از نظر ما نماز را باطل مى كند باز نبايد پشت سر او نماز بخوانيم .زيرا در فقه شيعه تصريح شده كسى كه در نماز " بسم اللّه الرّحمن الرّحيم " را به زبان نگويد كه اين امام جماعت نمى گويد! و كسى كه يك سوره تمام بعد از حمد نخواند كه اين امام جماعت نمى خواند! و كسى كه دست بسته نماز بخواند كه اين امام جماعت مى خواند! و كـسـى كـه سـلام را قـبـل از پـايـان نـمـاز بـدهـد كـه ايـن امـام جـمـاعـت اوّل مى گويد:" السّلام عليك ايّها النّبى و رحمة اللّه و بركاته " و بعد تشهّد مى خواند! و كـسـى كـه بـر زمـيـن سـجـده نكند كه اين امام جماعت بر فرشى كه از پشم بافته شده سجده مى كند! نمازش باطل است و نمى شود پشت سر اين چنين كسى نماز خواند.و از هـمـه بـالاتر از نظر مذهب شيعه عقائد نقش مهمترى در صحّت و بطلان نماز دارد و شيعه معتقد است كه بايد امـام جـمـاعـت داراى عـقـائد صـحيحه اى باشد و حال آنكه امام جماعت " مسجدالنّبى " مالكى است و كلّى در عقائد با شيعيان اختلاف دارد! گفت :پس سؤ ال من با اين مطالبى كه شما فرموديد بيشتر مطرح مى گردد.گـفـتـم :مـى دانـيـد جـواب شـمـا چـيـست ؟ جواب شما اين است كه شيعيان " على بن ابيطالب " ( عليه السّلام ) با راهنمائى پيشوايان معصومشان مى خواسته اند هرگونه تفرقه و جدائى و عدم اتّحاد را از بين مسلمانها بردارند آنـهـا را در مـقـابـل دشـمـنـان مـشـتـركـشـان مـتـّحـد كـنـنـد، نـگـذارنـد آنـهـا بـه خـاطـر مـسائل فرعى و جزئى به جان هم بيفتند و آبروى خود را ببرند، لذا در فقه تشيّع دستور داده شده كه اگر در ميان اهل سنّت قرار گرفتيد با آنها نماز بخوانيد و حتما عملى انجام ندهيد كه علامت تفرقه باشد و بدانيد نماز شما در اين صورت صحيح است .اى كاش علماء اهل سنّت هم اين مساءله اخلاقى اسلام و وجدانى را رعايت مى كردند و از ناحيه آنها هم اعمالى انجام نمى شد كه سبب تفرقه بين مردم مسلمان باشد.گـفـت :خـدا صـلوات و سـلامـش را بـر " امـام جـعـفـر صـادق " ( عـليـه السـّلام ) نازل كند كه درست دستور داده و چقدر صحيح مردم را راهنمائى فرموده است ! در ايـن بـيـن پـيـرمـردى كـه از اوّل بـحـث سـرش را نـزديـك مـا آورده بـود و بـه مـطـالب مـا گـوش مـى داد مـثـل ايـنـكـه نـمـى خـواسـت امام جماعتشان به اين زودى زير بار مطالب من برود سرى تكان داد و گفت اين آقا هم (اشاره به امام جماعت ) او را تصديق مى كند! بـعـد رو بـه امـام جـمـاعـت كـرد و گـفـت :پـس شـمـا هـم مـعـتـقـديـد كـه پـيـشـنـمـازهـاى مـا نـمـازشـان باطل است ؟! آن بـيـچـاره كـه از ابـتـداء هم متوجّه اين پيرمرد نبود و الاّ از " امام صادق " ( عليه السّلام ) تعريف نمى كرد يكّه خـورد و گـفـت :نـه شـمـا مطالب را متوجّه نيستيد من نمى خواستم بگويم كه " امام صادق " در اينكه فرموده نماز كسانى كه به آن شرائط و دستورات عمل نمى كنند باطل است ، درست است ! بـلكـه بـا تـوجـّه بـه ايـنـكـه آن حـضـرت ، نـمـاز امـام جـمـاعـت اهـل سـنـّت را بـاطـل مـى دانـد، دسـتـور داده كـه پـيـروانـش پـشـت سـر امـام جـمـاعـت اهل سنّت به خاطر حفظ اتّحاد نماز بخوانند، كار خوبى كرده است .بـالاخـره امـام جـمـاعـت مـسـجـد " غـمامه " مدّتى با مريدش بحث كرد تا به او بفهماند كه من هنوز از دين خودم دست نكشيده ام .من هم از اين موقعيّت استفاده كردم و رفع خستگى نمودم و بعد هم متفرّق شديم .بـيـن حـرم مـطـهـّر حـضـرت " رسـول اكـرم " ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) و مـسـجـد " غـمـامـه " اوّل گلدسته اى كه در كنار مسجد " اميرالمؤ منين " ( عليه السّلام ) است جلب توجّه مى كند.در ايـن مـسـجـد " عـلى بـن ابـيـطـالب " ( عـليـه السـّلام ) پـس از قتل " عثمان " نماز عيد را خوانده است و سپس گلدسته مسجدى كه به نام مسجد " فاطمه زهراء" ( سلام اللّه عليها ) است جلب توجّه مى كند! من يك روز جمعه ساعت 9 كه تقريبا هوا كم كم گرم مى شد و از كنار اين مسجد عبور مى كردم به فكرم رسيد كه چـون ايـن مـسـجـد بـه نـام " فـاطـمـه زهـراء" ( سلام اللّه عليها ) ساخته شده بد نيست در آن دو ركعت نماز تحيّت بخوانم و بعضى از اعمال روز جمعه را اگر مسجد خلوت باشد در آنجا انجام دهم .و قـتـى وارد مـسـجـد شـدم ديـدم جـمـعـى از جـوانـهـا در گـوشـه مـسـجـد دور مـرد مـسـنـّى نـشـسـتـه انـد و مثل اينكه از او سؤ الات خود را مى پرسند.اوّل آنـهـا مـتـوجّه من نشدند سرشان گرم سؤ ال و پاسخ بود امّا چند دقيقه اى بيشتر نگذشت كه يكى از آنها با صداى بلند به بقيّه گفت :از اين عالم شيعه سؤ ال مى كنيم و بعد دسته جمعى از جاى خود برخاستند و دور من نشستند.همان كسى كه پيشنهاد سؤ ال را از من كرده بود گفت :نظر شما درباره فلسفه نماز كه بايد با اين خصوصيّات خوانده شود چيست ؟ من گفتم :شما مى دانيد كه من يك شيعه هستم و كيفيّت نماز ما مختصرى با نماز شما فرق مى كند.گفتند:بله از لباستان پيدا است چون لباسى را كه شما به تن داريد مخصوص علماء شيعه است .گفتم :بنابراين شما سؤ التان را از يك عالم سنّى بپرسيد تا مطابق مذهب خودتان به شما جواب دهد.يـكـى از آنـها در حالى كه (اشاره به آن مرد مسن مى كرد) گفت :اين آقا به اصطلاح عالم است ولى نمى تواند پاسخ سؤ ال ما را بگويد.امـّا جـوان ديـگـرى بـا دنـدان لبـش را گـزيـد و بـه او اشـاره كـرد كـه نـبـايـد در مقابل يك شيعه نسبت به يك عالم سنّى بدگوئى كنى .سوّمى گفت :مگر نماز شيعه و سنّى با هم فرق دارد؟! من گفتم :مختصر فرقى از نظر احكام با هم دارد.گفت :آنكه مهم نيست شما فلسفه مطالبى از نماز را كه مورد اتّفاق شيعه و سنّى است بيان كنيد.گفتم :بسيار خوب .من فكر مى كنم در مرحله اوّل بايد به مطالب و الفاظى كه در نماز خوانده مى شود توجّه داشت .زيرا ما اگر به الفاظ و مطالب نماز توجّه كنيم به خوبى مى يابيم كه نماز برنامه زندگى بسيار ارزنده اى اسـت كـه خـدا در لابـلاى زنـدگـى شبانه روز ما قرار داده تا ما را براى يافتن راه و روش صحيح و تاءمين سعادت مادّى و معنوى كنترل كند.در نماز مكرّر مى گوئيم " اللّه اكبر" .انـسـان وقـتـى دانـسـت كـه خـدا بـزرگ اسـت و هـر چـيـزى در مـقـابـل او ناچيز و بى ارزش است ديگر به غير خدا دل نمى بندد و تنها به او توكّل مى كند.و وقـتـى مـتـوجـّه كـلمـه " اَلْحـَمـْدُلِلّ هِ رَبِّ الْع الَمـي نَ" مـى شـود مـى دانـد كـه نـبـايـد در مقابل ديگرى كرنش كند زيرا تمام ستايشها مخصوص ذات اقدس حقّ است .و قـتـى كلمه " اَلرَّحْم نِ و اَلرَّحي مِ" را در نماز مكرّر مى خواند مى فهمد كه خدا به تمام مردم مهربان است و به مؤ منين و اوليائش مهربانى خاصّى دارد.و وقتى " م الِكَ يَوْمِ الدّي نِ" را در سوره حمد پس از " اَلرَّحْم نِ و اَلرَّحي مِ" مى خواند دلش آرام مى گيرد و مى داند كه خداى مهربان صاحب و مالك و سلطان روز جزا است و حسابش بدست او است .و قتى كلمه " اِيّ اكَ نَعْبُدُ وَ اِيّ اكَ نَسْتَعي نُ" را در شبانه روز ده مرتبه بگويد اگر مسلمان متعهّدى باشد ديگر عبادت و اطاعت شيطان و نفس امّاره و سائر طاغوتها و بالاخره هر چه غير خدا باشد نخواهد كرد و از هيچ چيز و از هيچ كس به هيچ وجه كمك نخواهد خواست .و وقـتـى " اِهـْدِنَا الصِّر اطَ الْمُسْتَقي مَ" را مى گويد مى داند كه بايد هدايت را از خدا درخواست نمود و از راههاى غير مستقيم در تمام امور و حتّى در امور دنيائى و معمولى هم دورى كرد.و بـالاخـره بـايـد راه كـسـانى را كه به آنها نعمت داده شده و آنها را خدا به لباس ولايت تامّه مفتخر كرده و به عنوان خليفه خودش معرّفى فرموده ادامه داد.