عصرخلافت ابوبكربودتاجري ميخواست ازمدينه به مسافرت طولاني برود،هزارديناربه عنوان امانت به ابوبكر سپرد،سفراوطول كشيدووقتي به مدينه بازگشت دريافت كه ابوبكرازدنيا رفته است ،نزدخليفه دوم رفت وجريان خودراگفت ،اواظهاربي اطلاعي كرد، نزدعايشه دخترابوبكررفت ،اونيزاظهاربي اطلاعي كرد،تاجرباسلمان آشنائي داشت نزداورفت وپريشاني خودرادرموردهزارديناربيان كرد،سلمان اورا به حضورامام علي ع بردوجريان راگفت:امام علي ع به مسجدآمدوفرمود امانت تاجردرفلان مكان است ،كه ابوبكرآن رادرآنجاپنهان نموده است ،به دستورآن حضرت ،آن مكان راشكافتندوهزاردينارراكه درآنجابودبيرون آوردند .عمربه علي ع گفت لابدابوبكراين رازرابه توگفته بود،امام فرمودندنه ،نگفته بود،واگربناي گفتن بودبه توكه رازمحرم اوهستي ميگفت ، نه به من .عمرگفت پس توازكجادانستي ؟امام علي ع فرمودخداوندبرزمين فرمان داده تاهرحادثه اي راكه برروي آن پديدميايد،به من خبردهد ./ اقتباس ازماقب مرتضوي ص 272 .