حالات هرمزان - امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام علی (ع) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حالات هرمزان

اهوازدرزمان خلافت "عمربن الخطاب "مركزهفتادشهروقصبه هاي آباد بود،وپادشاهي آن حدودرا"هرمزان "برعهده داشت .

ودرآن زمان حكومت بصره دراختيار"ابوموسي اشعري "بود،هرمزان لشگري فراهم آوردوبه بلادبصره تاخت ،ومردم آنجارابه خاك وخون كشيده ،غارت كرد .

چون اين خبربه عمررسيد،به ابوموسي دستورداد .

تادربرابرهرمزان پايداري كند،وبه "سعدوقاص "كه حاكم كوفه بود،فرمان فرستاد .

تابه كمك لشكربصره برخيزد .

پس مدتي طرفين باهم در كارزاربودند،تاآن كه سرانجام توانست ابوموسي ،هرمزان رادرقلعه ي سلاسل محصورنمايد .

هرمزان چون خودرادرچنين وضعي ديد،ازابوموسي درخواست كرد .

تا وي راباتفاق خانواده ،واعضاي سلطنتيش ،به نزدعمربفرستد .

ابوموسي قبول كرد ،وآنهارابه همراهي "مالك بن انس ،ازحنف بن قيس "به مدينه روانه نمود .

همين كه به نزديكي مدينه رسيدند،هرمزان گفت:اكنون كه مي خواهيدمن راكه پادشاه ايرانيم ،پيش خليفه حاضركنيد،پس بگذرايد،تالباسهاي سلطنتي خودم را به تن كنم ،وبعدامراببريد .

ايشان اجازه اش دادند .

نذاهرمزان لباسهاي زرينش راپوشيد،وتاج برسرگذاشت ،وكمربندموضع به جواهرات برميان بست ،و اهل وعيال خودرانيزدستورداد .

تابه زينت ها،خودشان راآراسته كنند .

آن گاه بدين گونه واردشهرشدند .

مردم مسلمان كه همواره بالباسهاي ساده مي زيستند، باحالت تعجب بديشان مي نگريستند .

خليفه ي مسلمين عمر،هم درآن موقع كفشهاي خود رابه زيرسرنهاده ،درگوشه اي ازمسجدبه خواب رفته بود!هرمزان كه گمان مي كرد،خليفه ي مسلمين داراي تشكيلات بسيارمهمي است ،چون وضع اورااين چنين ديد،ازروي تعجب پرسيد .

اگراين خليفه است ،پس كومحافظين ونگهبانانش ؟! درجوابش گفتند:اونگهبان ندارد،وبه تنهائي به همه جارفت وآمدمي كند! هرمزان گفت:ازاين معلوم مي شود،كه رفتارش دربين مردم ،رفتارعادلانه است .

همين كه خليفه ازخواب بيدارشد،وهرمزان راباآن لباسهاي قيمتي مشاهده كرد، دستورداد .

تاآن لباسهاراازتنش بيرون كنند،ولباس كرباس كه لباس مسلمانان آن دوره بود،براوبپوشانند .

سپس خطاب به وي گفت:اگرامان جاني خواهي ،اسلام اختياركن .

والافرمان دهم تورابكشند .

دراين موقع هرمزان اظهار تشنگي نمود .

خليفه گفت:آب برايش بياوريد .

فورارفتند،ودرظرف چوبين ، قدري آب برايش حاضركردند .

همين كه هرمزان نگاهش به آن ظرف افتاد،گفت: من تاكنون درچنين ظرفي آب نخورده ام ،وهميشه استفاده من ازظرفهاي آب گينه و بلوربوده است .

حال اگرميخواهيدآبم دهيد،بايستي باآن گونه ظرف آب برايم بياوريدتابخورم ،والانخواهم خورد .

اميرالمؤمنين علي ع كه آن جاحضورداشتند، به خليفه فرمودند .

چنين امري براي اوزيادنيست .

بگوئيدباهمان ظرفي كه مي گويد ،آبش دهند .

لذارفتندوباظرف بلورآب برايش آوردند .

هرمزان ظرف آب را به دست گرفت ،وگفت:اي خليفه !بيم آن رادارم ،كه پيش ازنوشيدن اين آب ،مرابه قتل رساني !؟خليفه گفت:خاطرت جمع باشد،كه من باخداعهدكردم ، تااين آب رانخوري ،تورانكشم .

دراين وقت هرمزان ظرفآب رابرزمين كوقت ،وآن راشكست ،وآنهاازبين رفت !!خليفه ازاين حيلت به فكرفرورفت .

كه چه بايدبكند .

ازعلي ع چاره جوئي نمود؟آنحضرت فرمودند .

چون باخداپيمان نهاده اي ،كه قتل اوراازپس نوشيدن آن آب انجام دهي .

اكنون كه آن آب ريخته شده ،ديگرحق نداري اورابه قتل برساني ،بلكه بايدجزيه براومقرركني !هرمزان گفت:چون من پادشاه وپادشاه زاده هستم ،هرگزجزيه نمي دهم ،بلكه باميل و رغبت مسلمان مي شوم ،واينكه ازپيش اسلام اختيارنكردم ،براي اين بودكه كسي نگويد،ازترس جانش مسلمان شد!خليفه ي دوم ازاين امرشادگشت ،واورابه نزديك خودنشانيد،ومنزل خاصي برايش آماده ساخت ،وهرسال ده هزاردرهم از بيت المال برايش مقررداشت .

/ 119