ابي اسحاق سبيعي مي گويد .روزجمعه اي بردوش پدرم سواربودم واميرالمؤمنين علي ع برمنبرخطبه مي خواندوپيراهنش راتكان مي داد .به پدرم گفتم:آيااميرالمؤمنين گرمش است ؟پدرم جواب داد .گرماوسرمادركارنيست .پيراهنش راشسته و چون پيراهن ديگري نداشته ،آن راتكان مي دهدتازودترخشك شود