ب گروه سنّت گراى ارتودوكس
نام (ارتودوكس ) را بنيانگذار اين مكتب يعنى (سامسون رافائل هيرش )(1808 1888م) بر اين گروه نهاد. اين گروه ، همان افراد متعصّب مذهبى وسخت پايبند به شريعت موسوى بودند كه در
برابر گروه اصلاح گرايان و جنبش اصلاحى، ايستادگى كرده ، و از عقايد و احكام دينى به شدّت دفاع مى
كردند. آن ها مى گفتند: احكامالهى ، تغيير ناپذيرند، و قوانين و اصولى كه توسّط پيامبران آورده شد
بايد همچنان دستنخورده باقى باشد، و بدون كم و كاست به اجرا در آيد. نيز همه آداب و احكام دينى يهود
كهبا شرح و تفسير در مجموعه تلمود آمده ، هم تغييرناپذير و لازم الاجرا است . آنان در اين راستامى
گفتند: بايد همچون گذشته در ليلة السّبت (شب شنبه ) دو شمع ، روشن كرده ؛ هنگام عبادتبايد شب كلاه ، به
سر گذاشت ، ادعيه روز سبت را هم بايد قرائت و همه اعياد و مراسم دينى رابر پا كرد. همچنين بايد همگى به
انتظار روزى بنشينيم كه شاهد آزادى يهوديان و بازگشتبه فلسطين و اورشليم باشيم و در آن جا مراسم
قربانى را نيز مانند گذشتگان انجام دهيم .
ج گروه محافظه كار
گروه يا جنبش محافظه كاران ، نهضت و جنبشى را گويند كه حدّ ميانهدو گروه افراطى وتند روى اصلاح گرايان و سنّت گرايان بوده است ؛ زيرا نهضت افراطىو راديكال اصلاح گرايى ، با آن اصول
اعلام شده اش ، از يك سو با مخالفت و مقاومت شديدافراد و گروه هاى متعصّب مذهبى ودر راءس آن ها
ارتودوكس ها و از سوى ديگر با مخالفت هاىملايم ترى نيز از درون ، رو به رو گشت ، و نتيجه مخالفت هاى
درونى آن ، موجب پيدايش نهضتو جنبشى به نام جنبش محافظه كاران يهودى با رهبرى (ساباتومورائيس ) (1823 1910
م) (و سليمان ششتر) (1830 1915 م ) گرديد. محافظه كاران چنان كه گذشت روشمعتدل تر و ميانه اى را برگزيدند.يعنى ضمن اين كه نهضت اصلاحى را اجمالا تاءييد مىكردند، ولى همه اصلاحات و اصول اصلاحى مورد نظر
اصلاح گرايان افراطى راقبول نداشتند. در نتيجه ، برخى از جنبه هاى دينى اعتقادى و برنامه هاى اجرايى
مذهب يهود راپذيرفته ، و قابل اجرا مى دانستند. نيز احترام عالمان و كاهنان يهودى را لازم مى شمردند؛
وبر حفظ بنيادهاى فرهنگى يهود كه تنها بخشى از آن فرهنگ دينى و مذهبى يهود بود تاءكيدمى ورزيدند. با
اين وصف ، اين جنبش به عنوان (محافظه گرايى بدون تصديقات مذهبى )شناخته شده و شهرت يافته است .(128) (129)
مسيحيّت
پيشينه مسيحيّت
سرگذشت مسيحيّت ، تاريخ ديانتى است كه از عقيده به تجّسم الهى در جسد شارع و بانى آن، ناشى شده است .آيين مسيحيّت ، كه دين عيسى و كيش نصارا نيز خوانده مى شود به نظر برخى از پژوهشگران ،شاهكار يهوديّتو اوج قلّه كمال آن به حساب مى آيد ؛ و نشر و رواج آن را پيروزى نهايىپيامبران بنى اسرائيل و مبلّغان
راستين (تورات ) وحاصل كوشش هاى مخلصانه آنان تلقّى مى كنند. گرچه اين طرز تلقّى ، اصالت تعليم و
نقششخصيّت بنيانگذار اين آيين را به قدر كافى مورد توجّه قرار نداده و كم رنگ جلوه ميدهد، ولىحدّاقل
ارتباط اصل تعليم و بانى آن را با محيط عصر پيدايش آن ، مسلّم مى گرداند.از اين رو، ترديد افراطآميز برخى ديگر از اهل تحقيق را در پذيرش وجود تاريخى بنيانگذارآيين مسيحيّت
، عيسى مسيح (ع ) ناموجّه مى گرداند، و روشن مى سازد كه محيط و عصر پيدايشآيين مزبور در فلسطين ، مقارن
با عصر استيلاى روميان ، به نحو آشكارى ظهور اين تعليم ووجود بانى آن را مسلّم مى كند.(130)با بيان اين مقدّمه كوتاه ، به شرح و تبيين پيشينه آيين مسيحيّت مى پردازيم .