ب اعتقادات اساسى مسيحيت
1 كتاب مقدّس و الهام
مسيحيان ، معتقدند كه خداوند، كتاب يا كتاب هاى مقدّس را به وسيله مؤ لّفان بشرى نوشته است، و براساس اين اعتقاد مى گويند كتاب هاى مقدّس ، يك مؤ لّف الهى و يك مؤ لّف بشرى دارند.به عبارت ديگر،
مسيحيان معتقدند كه خدا، كتاب مقدّس را به وسيله الهامات روح القدس ،تاءليف كرده و براى اين منظور،
مؤ لّفانى از بشر را براى نوشتن آن ها برانگيخته و آنان رادر نوشتن به گونه اى يارى كرده كه فقط
چيزهايى را كه او مى خواست نوش تهاند.(231)اساسا مسيحيان نمى گويند كه خدا، كتاب مقدّس را بر مؤ لّفان بشرى ، املا كرده ، بلكهمعتقدند كه او به
آنان براى بيان پيام الهى به شيوه خاصّ خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك ،
توفيق داده است ؛ و مؤ لّفان بشرى كتاب مقدّس همهر يك در عصرى خاصّ مى زيسته و به رنگ زمان خود در
آمده بودند. هم چنين اين مؤ لّفان ، مانندديگر انسان ها با محدوديّت هاى زبان و تنگناهاى علمى ، دست
به گريبان بوده اند !بر اساس اين اعتقاد كه اعتقاد بيشتر مسيحيان كنونى است نه نويسندگان كتاب هاى مقدّس ،معصوم از گناه
و خطايند و نه اين كه مسيحيان ، اعتقاد به عصمت لفظى كتاب مقدّس دارند. (232) اين درست به عكس اعتقاد
مسلمانان ، نسبت به كتاب مقدّس (قرآن ) و آورنده آنيعنى رسول گرامى اسلام (ص ) است ؛ زيرا مسلمانان ،
بنا بهدلايل عقلى و نقلى ، هم متن و محتواى لفظى و معنوى قرآن كريم را مصون و معصوم از هر گونهخطا و
خلاف واقع و هم پيامبر اسلام (ص ) را برخوردار از عصمت همه جانبه مى دانند. سخن دراين است ، چگونه مى
توان ادّعا كرد كه دست نوشته هايى اين چنين با آن ويژگى هاى متنى ازقبيل : تناقض گويى و در بسيارى از
موارد اخبار و احكام خلاف واقع ، مخالفعقل ، علم و بلكه در بسيارى موارد، مخالف صريح احكام شرايع
آسمانى ، آن هم از سوى مؤلّفان بشرى با آن تنگناهاى علمى و فاقد هر گونه عصمت و صيانت نفسانى ، (الهام
غيبى وپيام الهى و آسمانى ) بوده و در طول زمان ها و اعصار از سوى خداوند توسّط روح القدسبر(مؤ لّفان
بشرى ) املا شده است ؟! آيا به راستى چنين نوشته هايى با ويژگى هاى يادشده صلاحيّت دارد كه پايه هاى
ايمان و اعتقاد دينى صدها ميليون مسيحى در دنياى به ويژهمتمدّن غربى كه خود را پيشقراولان علم و
دانش و صاحبان انديشه وعقل مى دانند، قرار گيرد؟!
2 وحى
گرچه اصل وحى از مهم ترين و زيربنايى ترين عنصر دينى مشترك همه اديان بوده و عقيدهبه وحى نيز، باورمشترك پيروان تمام اديان ابراهيمى الهى است ، ولى در تبيين و تعريفوحى ، ديدگاه هاى اديان آسمانى و
به طور مشخّص ، ديدگاه هاى اسلام و مسيحيّت ، يكساننبوده و داراى برخى تفاوت هاى اساسى است . با توجّه
به اهمّيّت وحى در اسلام و مسيحيّت ،بهتر است در آغاز، خلاصه نظر اسلام را درباره وحى آورده ؛ سپس از
ديدگاه مسيحيّت نيز بهطور فشرده بيان شود.وحى ، كه نوعى ارتباط خاصّ با جهان غيب و آگاهى از آن و دريافت پيام غيبى و آسمانى است ،در جهان بينى
اسلام ، مفهوم عميق و بلندى داشته و داراى انواع و مراتبى است ، كه پيشرفتهترين و متكامل ترين نوع و
مرتبه آن (وحى نبوّت ) مى باشد كه اين جا محلّ بحث است . اينوحى از ويژگى هاى برگزيدگان خاصّ پروردگار
يعنى (سلسله پيامبران الهى ) است وجز آنان صلاحيّت برقرارى اين نحوه ارتباط خاصّ با جهان غيب و
دريافت پيام وحيانى راندارند.اين نوع وحىِ بسيار متكامل و مترقّى ، بر اساس نيازى است كه نوع بشر به هدايت الهى وشرايع آسمانى
دارد تا توسّط آن به سوى مقصودى كه ما وراى افق محسوسات و فراسوىجهان مادّه است راهنمايى گردد و نيز
نيازمندى زندگى اجتماعى اش به قانون حيات بخش وسعادت آفرين آسمانى و وحيانى ، تاءمين شود.