يكتا، شهادت دادند. فرعون كه خود را ناتوان و مغلوب يافت به آزارو اذيّت بنى اسرائيل شدت بيشترى بخشيد، تا اين كه خداوند بلياتى بر فرعون و مصريان، نازل كرد. از جمله اين كه از آسمان ، ملخ فراوان فرو ريخت به حدى كه از ملخ ها ابرها پديدآمد، آب ها خون شد، طاعون افتاد، طوفان سيل آسا، همه جا را فرا گرفت و تاريكى هاىترسناك همه جا را پوشاند و نيز خشك سالى سختى رخ داد.(51)فرعون پس از اين وقايع ، سخت به وحشت افتاد، و به خاطر همين ، بنىاسرائيل را آزاد گذاشت تا از مصر، خارج شوند. اما پس از اندكى دوباره پشيمان شد، و بالشكرى گران به دنبال آن ها كه در حال خروج بودند راه افتاد و به تعقيب شان پرداخت .حضرت موسى (ع ) طوايف دوازده گانه بنى اسرائيل را با شتاب و سرعت هر چه تمامتر بهكنار رود نيل آورد (52) ، از خدا خواست آب رود، برايشان شكافته شود تا آن ها بتواننداز آن بگذرند. به فرمان الهى آب هاى خروشاننيل به تعداد دوازده طايفه بنى اسرائيل ، دوازده شعبه شكافته شد. در نتيجه ، راه خروج بنىاسرائيل ، هموار گرديد! و آن ها از كوچه هاى خشك قعر رودخانه گذشتند. و پس از خروج آن هابلافاصله آب ها به هم متصل شدو فرعون و لشكريانش كه همگى به درون رودخانه رسيدهبودند، غرق شدند.موسى و هارون ، قوم يهود را به سوى صحراى سينا، روانه كرده ، و در بيابان (تيه )مستقر ساختند. در حالى كه آنان از بيداد و ستم دستگاه جبار فرعونى از همه امكانات زندگى ورفاهى ، محروم بودند، و حتى آب براى آشاميدن و نانى براى خوردن جهت ادامه حيات نداشتند.از اين رو، بهانه هاى بنى اسرائيلى آغاز شد، و اسرائيليانى كه به خاطرسال هاى طولانى رنج و بدبختى و زندگى خفت بار در مصر، عاجزانه از خداوند خواهان آزادىو رهايى بوده اند، اكنون كه خداوند از سر لطف و عنايت توسط پيامبرانش موسى و هارون (ع )آن ها را رهانيد، چنين شدند كه تورات ، نقل مى كند:(تمامى جماعت بنى اسرائيل در آن صحرا، بر موسى و هارون ، شكايت كردند و بنىاسرائيل به آنان گفتند كاش كه در زمين مصر به دست خداوند مرده بوديم وقتى كه نزد ديكهاى گوشت مى نشستيم و نان را سير مى خورديم ؛ زيرا ما را بر اين صحرا بيرون آورديد تاتمامى اين جماعت را به گرسنگى بكشيد! آن گاه خداوند به موسى گفت : من نان از آسمانبراى شما فرو فرستم ؛ و قوم ، رفته كفايت هر روز را در روزش گيرند تا ايشان را امتحانكنم كه بر شريعت من رفتار مى كنند يا نه ! (53)) آنان اين گونه زبان به شكوه واعتراض گشودند. با اين كه به گواهى تورات و قرآن كريم خداوندبه درخواست حضرتموسى و هارون (ع ) (مائده هاى ) آسمانى مانند (منّ) و (سلوا) و غير آن براى شان فروفرستاد، و چشمه سارها در زير پاى آن ها جارى ساخت ، ابرها بر آسمان ظاهر، باران بر آن هابارانيد و نيز بنا به تصريح قرآن ، خداوند مهربان حتى ابرها را پيوسته بر آسمان بالاىسرشان مستقر مى كرد تا از سايه آن ، استفاده كرده ، از آفتاب سوزان و گرماى بيابان ،مصون بمانند ؛ و ده ها عنايات خاص ديگر، به حدى كه اوضاع ، بر وفق مراد بنىاسرائيل گرديد.(54)امّا نه اشتهاى اين قوم سركش و بهانه جو، سيرى بردار بود، ونه در خواست ها و خواهش هاى آنها پايان پذير و محدود شدنى ! از اين رو، تقاضاها و در خواست هاى بى جاى آنان از موسى وهارون (ع ) ادامه يافت ، كه به جا آوردن همه آن ها نه به مصلحت شان بود و نه امكان تحقق عقلىو منطقى داشت . يكى از اين خواهش ها، تقاضاى رؤ يت خدا با چشم بود كه با توجه به اين كهخداوند، جسم نيست تا با چشم ، ديده شود، هر چه موسى و هارون (ع ) گفتند كه تحقق چنين درخواستى عملى نبوده و محال است ، به گوش آن ها فرو نرفت . تا سرانجام اين تقاضا موجبغضب الهى ، و سبب نزول عذاب آسمانى شده بود.(55)از وقايع مهم ، و يا اين كه مهم ترين واقعه و رخداد دوران رسالت حضرت موسى (ع ) اين بودكه آن حضرت پس از سر و سامان دادن اوضاع آشفته و زندگى از هم پاشيده بنىاسرائيل ، فراغتى يافت تا به دعوت محبوبش خداى يكتا به كوه طور رود، و دستورها وبرنامه هاى دينى اش را از سرا پرده غيب ، دريافت كند. به اين منظور به الهام الهى بهبالاى كوه رفت ؛ و فرامين الهى را كه بر (دو طرف ) دو لوح منقوش بود، برگرفت و به ميانقوم خود جهت ابلاغ پيام و حيانى رسالت خويش بازگشت ، ولى مردم را ديد كه در ميان خودگوساله زرينى را قرار دادند و به رقص و پايكوبى مشغولند. خشمناك شد و لوح ها را بهزمين انداخت ، لوح ها شكست و خورد گرديد.موسى (ع ) گوساله زرين را گرفت و خورد كرد ودر آتش انداخت .