1 ـ سرچشمه تمدّن بشرى از كجا نشاءت گرفته است ؟ 2 ـ دورنماى حكومت اسلامى رسول خدا(ص )را ترسيم كنيد.3 ـ بيعت هاى عقبه چه نقشى در تشكيل حكومت اسلامى ايفا كرد؟ 4 ـ پيوند ايمان و بيعت با رهبرى در كدام آيه قرآن مطرح شده است ؟ 5 ـ قرآن مجيد، آثار تفرقه و تنازع را چه چيزى مى داند؟
درس سوم
ارتجاع ، خطرى بزرگ
مفهوم ارتجاع
(ارتـجـاع ) از مـاده (رجع ) به معناى بازگشت است ؛ يعنى تحولى صورت گرفته و فرد راهـى را پـيـمـوده و بـه مـراتـبـى رسـيـده اسـت ، ولى از آن تـحـول پـشـيـمـان مـى شـود و از ادامـه راه مـنـصـرف و بـه وضـعـيـتـى كـه قـبـل از تحول داشت ، بر مى گردد. اين تحوّل ممكن است مثبت يا منفى باشد و رجعت از آن هم طبيعت مـنـفـى يـا مـثـبـت اسـت . در قـرآن لفظ رجع براى هر دو معناى مثبت و منفى به كار رفته است .در آيـاتـى بـازگشت از كفر به فطرت ايمانى و در آياتى نيز بازگشت از ايمان به كفر جاهلى مورد نظر است .(38)امـا اصـطـلاح (ارتـجـاع ) بـه مـعـنـاى بازگشت منفى و بازگشت به نظام ، فكر و روش غلط، بـدوى و غـير معقول است ؛ البته هر كس سعى دارد فكر، روش و نظام مورد علاقه خود را تاءمين كـنـنـده زنـدگـى صـحـيـح و موافق با عقل و منطق و مخالفانش را داراى افكار عقب مانده ، بَدَوى و مـخـالف بـا عـقـل مـعرفى كند. از همين رهگذر است كه شاه ، روحانيت را ـ كه خواهان بازگشت به اسلام و روش حكومتى پيامبر(ص )و امام على (ع )بودند ـ مرتجع مى ناميد و امروز نيز معاندان و مـخـالفـان نـظـام اسـلامـى و ولايـت فقيه مى كوشند كه اين نظام را مرتجع قلمداد كنند. ما بايد انـسـان هـا را بـه داورى عـقـل و مـنـطـق دعـوت كـنـيـم و آنـان را بـه قـضـاوت بـراسـاس حـق و عـدل فـرابـخـوانـيـم . در آن صـورت است كه همگى تصديق خواهند كرد كه اسلام ناب ، مترقّى تـريـن نـظـام فـكـرى ، فـرهـنـگـى ، سـيـاسـى و اجتماعى را ارائه مى دهد و كسانى كه درصدد بـرگـردانـدن مـردم از ايـن نـظـام هـسـتـنـد، افـرادى مـرتـجـع ، كـهـنـه گـرا و مـخـالف عقل و زندگى سعادتمندانه و آزادانه بشرند.نهضت هاى حق طلب و حركت هاى ارتجاعى در جـامـعـه هـاى جـاهـلى و در حـاكـمـيـت كـفـر، شـرك و ظـلم ، عـقـايـد و اخـلاق و آداب مـشـركـانـه ، نـامـعقول ، حيوانى و غلط حاكم است و سردمداران آن جوامع با تحميق توده مردم و ايجاد باورهاى نـامـعـقـول ، آنـان را بـه بـردگـى مـى گيرند و خود به مسند صدارت و آقايى تكيه مى زنند.پـيامبران و معلمان پيرو آنان در چنين جوامعى به بيدار كردن وجدان هاى خفته و زدودن زنگارهاى جـهـل و خـرافه از آينه صاف و حق نماى فطرت انسان ها قد علم مى كنند و تبليغات آنان كم كم اثـر مـى كند و عقل هاى مدفون ، ظاهر و شكوفا مى گردد و حق خواهى و حق طلبى اوج مى گيرد. در اين برهه ، افراد جامعه را مى