اَمَّا وجه امتياز مريم از ساير زنها - جنة العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنة العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) - نسخه متنی

حسن میر جهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




ياد كن اى پيغمبر زمانى را كه ملائكه به مريم گفتند كه خدا اختيار كرده و فضيلت داده است تو را و پاك و پاكيزه گردانيده از هر پليدى و اختيار كرده و برترى داده است تو را بر زنهاى جهانيان


و درباره زنهاى پيغمبر نيز فرموده يا نساء النبى لستنّ كاحد من النساء ان اتقيتّن- اى زنان پيغمبر شما مانند هيچيك از زنها نيستيد اگر تقوى و پرهيزگارى را پيشه خود كنيد


در يكى از اين دو آيه خدا امتياز داده است حضرت مريم را به دو صفت يكى طهارت و پاكى او از گناه و معصيت و هر پليدى و ديگر به سيده زنان جهانيان بودن- و در آيه دوّم امتياز داده است زنان رسول خود صلى الله عليه و آله را بر ساير زنهاى دنيا هرگاه اهل تقوى و پرهيزگارى باشند


چون اين دو مطلب دانسته شد مقدمةً براى نزديك شدن ذهنها از باب تمهيد مقدمه جهت امتياز هر دو را تا اندازه اى كه در خور فهم كوتاه اين مؤلف حقير است ذكر مى كنم و پس از آن به بيان اصل مقصدى كه در مقام بيان آن هستم مى پردازم و رجاء واثق از كشاف رموز حقائق آنست كه از عثرات و لغزشهاى در نوشتن و گفتن اين روسياه را حفظ فرمايد و به الهامات غيبيه خود مددم فرمايد يا رب دعاى خسته دلان مستجاب كن


اَمَّا وجه امتياز مريم از ساير زنها



بدان كه در وجه امتياز مريم از سائر زنها وجوهى گفته شده- اوّل- اينكه دو مرتبه خدا او را صفوت داده يكى آنكه او را مورد لطف خاص خود قرار داده تا بفراغت بال مشغول عبادت پروردگار خود باشد و تابع مرضات و خشنودى او شود


دوّم- آنكه او را چنين اختيار كرده كه بر زنان عالمهاى زمان خود سيادت و برترى داشته باشد در اثر تقوى و پرهيزگارى و اختيار كردن زهد در دنيا


و اما وجه دوّم آنكه اصطفاء و اختيار كردن خدا او را براى بوجود آوردن پيغمبر اولوالعزمى از او بدون اينكه آن پيغمبر پدرى داشته باشد و اصطفاء دوم طاهر گردانيدن خدا او را به سبب نور ايمان از ظلمات شرك و كفر و سيادت دادن به او بر تمام زنها


وجه سوّم صفوت دادن خدا او را به طاهر گردانيدنش از كليه كثافتها و نجاستهائى كه ساير زنها به آن آلوده مى شوند و بر آنها عارض مى شود مانند حيض و نفاس تا صلاحيت خدمت مسجد را داشته باشد و اصطفاء دوم طاهر كردن باطن او است از اخلاق ذميمه و طبيعتهاى پست


وجه چهارم بنابر منقول در بحار از حضرت ابى جعفر عليه السلام اصطفاء او از ذريّه انبياء قرار دادن او است و طاهر گردانيدن او است از سفاح و زنا و اصطفاء دوم براى تولّد يافتن عيسى است از او بدون شوهر و اين موجب مزيّت و شرافت او بر زنهاى عالمهاى او است


وجه پنجم اصطفاء اول به طهارت براى رفع تهمت يهود و نسبت زنا به او دادن و اصطفاى دوم براى خصيصه ولادت عيسى است از او بدون شوهر و اين خصيصه ايست كه احدى از زنهاى جهانيان در آن شركت نداشته و ندارند حتى فاطمه زهراء عليهاالسلام


لكن بمجرد داشتن اين خصيصه دليل نمى شود بر اينكه حضرت مريم افضل از حضرت فاطمه سلام اللّه عليها باشد هرچند جهت فضيلتى براى مريم باشد والعالمين در آيه را براى استغراق بگيريم و جمع محلّا بالف و لام مفيد عموم هم باشد در ميان زنهاى تمام عوالم فضيلت آوردن چنين فرزندى مانند حضرت عيسى مخصوص به مريم باشد به افضليت فاطمه زهراء ضررى نمى رساند نظير ولادت حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام در اندرون خانه كعبه كه اين فضيلت اختصاص به آن حضرت دارد وجود مبارك حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله ولادتش در خانه كعبه دليل افضليت آن حضرت بر رسول خدا نيست و مسلماً رسول خدا صلى الله عليه و آله از على عليه السلام افضل مى باشد


و همچنين است حرام بودن استشفاء به تربت پيغمبر و قرار دادن خدا شفاء را در تربت حضرت سيد الشهداء خصيصه ايست مخصوص به حسين عليه السلام اما دليل افضليت آن حضرت بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلّم نيست


وَ اَمَّا وجه امتياز زنان رسول خدا بر ساير زنها



و امّا وجه امتياز زنهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله براى اينست كه خداى عزّوجلّ آنها را شرافت داده بر ساير زنها به سبب انتساب ايشان به آن حضرت بشرط تقوى داشتن و پرهيزگارى ايشان و اجتناب از معصيت نمودن چنانچه در كتاب خود فرموده يا نساء النبى لستنّ كاحد من النساء ان اتقيتنّ- يعنى- اى زنهاى پيغمبر شما مانند احدى از زنها نيستيد اگر متقيّات و پرهيزگاران باشيد يعنى شما شرافت و برترى بر آنها داريد


آيه شريفه عموميت دارد و نكره در سياق نفى مفيد عموم استغراقى است و معناى آيه بطور تفصيل چنين است كه اى زنان پيغمبر احدى از زنهاى ديگر از اولين و آخرين و سابقين و لاحقين تا روز قيامت مساوى با شما نيستند در فضيلت و برترى اگر اهل تقوى باشيد و اهل تقوى نمى شود كسى مگر اينكه معصوم از گناه باشد از روى حقيقت و واقعيّت پس نتيجه اين مى شود كه زنهاى اهل تقواى پيغمبر كه معصومات از گناهانند اشرفند از ساير زنهائى كه اتصاف دارند به صفت تقوى و معصومه بودن از گناهان


و اين جهت شرافتى كه براى زنهاى با تقوى و با عصمت پيغمبر تنصيص شده به سبب نسبت زن و شوهرى است كه در ميان ايشان و آن حضرت حاصل شده


پس چه گمان مى برى به اولاد پيغمبر از پسر و دخترانى كه معصوم از گناه و پاك و پاكيزه از هر عيبى باشند و گناه كبير و صغيرى بلكه ترك اولائى هم از آنها سر نزند و از توفيقات و تاييدات الهيه به تمام معنى محظوظ و بهره مند باشند كه ايشان جزء پدر و از لطيفه هاى سر اويند و سلاله و چكيده اويند و نسبت آنها به پيغمبر به مراتب از زنان باتقوى و باعصمت پيغمبر زيادتر بلكه طرف مقايسه با همديگر نيستند


و از اينكه گفته شد اولاد جزو پدرند به گوشت گران نيايد و تعجب نكنى زيرا كه كلام حاكى از آنست در آنجائى كه مى فرمايد- و جعل له من عباده جزء در جواب كفارى كه گفتند انّ الملائكة بنات اللّه يعنى ملائكه دختران خدا هستند


يعنى- قرار داد براى خدا از بندگان او جزئى را يعنى ملائكه را جزء او و دختران او خواندند


پس كسى كه اندك فهم و ادراك و دانشى داشته باشد كه نسبت فاطمه به رسول خدا صلى الله عليه و آله بزرگتر و شديدتر و بيشتر است از زنانى كه نسبت مصاهرت و سببى با پيغمبر دارند جاى شك و ترديدى براى او باقى نخواهد ماند خصوصاً وقتى كه خدا به عصمت او شهادت داده باشد از هر رجس و پليدى و قذارتى به نص آيه تطهير كه بنفس خود متولّى اذهاب رجس از او و تطهير او شده و همه مسلمانان اتفاق دارند كه فاطمه عليهاالسلام از اهل بيت است و نظر به ثبوت تقوى و طهارت و عصمت او ثابت است مساوى نبودى احدى از زنهاى اولين و آخرين با آن بى بى معظمة از جهت كرامت پدر بزرگوارش و كرامت شخصى خودش از حيث وليّة الله بودن و حجت بودن او بر خلق خدا همچنانكه پدر و شوهر و فرزندانش حجتهائى هستند بر خلق فرقى ميان او و ميان ايشان نيست و از همين جهت است كه هنگامى كه بر پدر ارجمند خود وارد مى شد آن بزرگوار به او خوش آمد مى فرمود و دست او را مى بوسيد و هنگام ورود او را استقبال مى كرد و هنگام بيرون رفتن او را بدرقه مى كرد طبق احاديث و اخبار وارده در اين باب كه بعض از آنها در اين كتاب به محل خود ذكر خواهد شد


پس بنابر اين واجب مى شود تخصيص دادن آيه و اصطفاكِ على نساءِ العالمين كه در حق مريم است كلمه العالمين حمل شود بر عالم زمان خود مريم نه بر هر عالمى تا اين شرافت اختصاص داده شود به خود خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و فاطمه سلام اللّه عليها


ايراد و اشكالى و جواب از آن



بنابر اينكه جايز باشد تخصيص دادن آيه مريم به آيه نساء النبى همچنين جايز است تخصيص دادن آيه نساء النبى نيز به آن آيه به اينكه بگوئيم يا نساء النبى لستنّ كاحد من النّساء ان اتقيتّن ما عدا مريم لانّها سيدة نساء العالمين يعنى- اى زنهاى پيغمبر نيستيد شما مانند احدى از زنها اگر داراى تقوى باشيد سواى مريم زيرا كه او سيّده زنهاى عالم خود مى باشد- ميان اين دو آيه عموم و خصوص من وجه و ترجيح و تخصيصى است كه هر يك از آنها محتاج به ديگرى است كه احتياج دارد به مرجّح و دليلى و الّا آنچه كه گفته شد در بوطه اجمال مى ماند


در جواب اين ايراد و اشكال گفته مى شود- بنابر فرضى كه مرجّحى نباشد استدلال كردن بر فضيلت دادن مريم به آيه اى كه ذكر شد ساقط مى شود چنانچه گفته شده اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال در اين صورت بر مورد و مستشكل است دليل ديگرى بر اثبات مدّعاى خود اقامه كند و حجت ديگرى بياورد


قطع نظر از آنچه گفته شد مى گوييم ادّعاى مورد در اين مقام بر عدم مرجّح بى مورد است بلكه مرجح موجود است به اين بيان كه هرگاه فرض شود تساوى مريم عليهاالسلام با فاطمه زهراء سلام الله عليها در طهارت و عصمت با تفاوت فاحشى كه دارد آيه مريم با آيه تطهير براى تامل كننده و صاحب ذهن صائب از تاكيد و مبالغه اى كه در آيه تطهير هست با تصريح به اذهاب رجس بطور مطلق و تاكيد در طهارت بخلاف آيه مريم- مى گوئيم در اصل طهارت و عصمت فاطمه و مريم هر دو مساوى با يكديگر لكن فاطمه زهراء سلام الله عليها شرف انتساب با پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلّم را دارد كه سلطنت مطلقه بر تمام خلق مخصوص به آن حضرت است ولى مريم عليهاالسلام چنين شرفى را


ندارد مريم داراى يك شرف ذاتى است اما فاطمه جمع كرده است ميان دو شرف ذاتى شرف عصمت و طهارت و شرف انتساب حقيقى با خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و هرگز آنكه داراى يك شرف ذاتى است با آنكه داراى دو شرف ذاتى است در فضيلت مساوى نيستند و هرگاه گفته شود كه اين هر دو با هم مساويند ترجيح بلا مرجّح لازم مى آيد و آن بر خدا قبيح است وَ تَعالى اللَّهُ عَنْ ذلِكَ عُلّواً كبيراً


بنابراين واجب مى شود تخصيص آيه مريم براى زنهاى عالم و زمان خودش باشد نه بطور مطلق و باقى نماند آيه زهراء سلام الله عليها بر عموم خود پس از ثابت بودن طهارت او.


پس اگر ايرادكننده بگويد بنابراين تقريرى كه گفته شد زنهاى پيغمبر افضلند از همه زنان حتّى مريم- جواب مى گوئيم اگر عصمت آنها ثابت شود و بنص خدا و رسول او يا به اجماع و دليل عقل قاطع قائل به افضليت آنها هم مى شويم زيرا كه خدا عصمت را در آنها شرط دانسته به فرموده خود كه فرموده اِنِ اتّقَيْتُنَّ در اينجا لازم و ملزوم هر دو باطلند و ملازمه هم ظاهر است


و امّا سيده زنان جهانيان فاطمه زهراء سلام الله عليها بنصّ قرآن و اجماع مسلمانان خاصه فرقه ناجيه شيعه اماميه اثنى عشريه عصمت و طهارتش ثابت است و فضيلت او بر زنهاى جهانيان از آفتاب تابان روشن تر است و محتاج به تفصيل زيادتر نيست


الحمد للّه الذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه و صلى اللّه عليها و على ابيها و بعلها و بنيها


در بيان اينكه فاطمه زهراء افضل از تمام انبياء و مرسلين است غير از پدر بزرگوار خود



عصمت كبرى فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بعد از پدر بزرگوارش افضل از تمام انبياء و مرسلين است عقلا و نقلاً براى اثبات اين مدّعا به تمهيد مقدمه اى خاطر علاقه مندان از اهل ايمان را تذكر مى دهم و سپس به بيان اصل مقصد مى پردازم


بدان كه خداى عزّوجل در كلام معجز نظام خود فرموده- انّ اللّه اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ذريّة بعضها من بعض واللّه سميع عليم


يعنى- خدا اختيار كرده است آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان ذريّه اى هستند كه بعضى از ايشان از بعضى ديگر بوجود آمده اند و خدا شنوا و دانا است


و در آيه ديگر فرموده: انّ اكرمكم عند اللّه اتقاكم. يعنى گرامى ترين شما نزد خدا كسى است كه پرهيزگارتر باشد


بايد دانست كه آل ابراهيم بر دو قسمند متّقى و غير متقى، متقى از آنها صفوتهاى خدا و داراى كرامتند در نزد خدا- و غير متقّى از آنها داراى كرامت و صفوتهاى خدا نيستند- و هر چه تقوى زيادتر باشد كرامت بزرگتر و فزونتر و قرب به خدا بيشتر است و هرگاه تقوى نباشد كرامت و اصطفائى نيست- و فضيلت هر كسى به اندازه تقوى و پرهيزگارى او است چنانچه خداى تعالى فرموده و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات يعنى بالا برديم درجات بعضى را بر بعضى ديگر و فرموده تلك الرسّل فضلنا بعضهم على بَعض يعنى بعضى از آن پيغمبران را بر بعض ديگر فضيلت داده ايم و فرموده فضل اللّه المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين يعنى فضيلت داده است خدا جهادكنندگان بر مالها و نفسهاى خود را بر نشستگان يعنى- آنهائى كه با مالها و جانهاى خود جهاد نمى كنند


پس اصطفاء و كرامت روى پايه تقوى و پرهيزگاريست و اهل اصطفاء از آل ابراهيم در تقوى و پرهيزگارى با هم متفاوتند و در ميان آل ابراهيم برتر و بالاتر از حيث تقوى و پرهيزگارى و اصطفاء از وجود مبارك حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفى صلى الله عليه و آله نيست كه خدا او را رحمت عالميان قرار داده و به شرف خاتميت مشرف ساخته.


نكته قابل توجه بدان كه قدر متيقن و مسلّم اراده از آل در آيه مباركه اولاد است- و در باقى خويشاوندان نسبى و سببى محل خلاف است در ميان علماء و ارباب تفاسير- و آل در آيه مطلق و بدون قيد مى باشد و براى اولاد ذكور تخصيص داده نشده تا اصطفاء اختصاص به مردان داده شود و زنها محروم از آن باشند پس واجب است كه بر عموم حمل شود چنانچه بناى لفظ بر حمل بر حقيقت است مگر آنكه دليلى بر عدم آن قائم شود پس آل ابراهيم هر كه باشد از مرد و زن اطلاق لفظ آل بر آن صادق است مطلقا لذا مى گوئيم آيه شريفه دلالت دارد آل ابراهيم بر مرد و زن هر دو كه اهل اصطفاء هستند به شرطى كه متّقى و پرهيزگار باشند و با طهارت چنانكه در آيه انّ اكرمكم عند اللّه اتقاكم گفته شده و در آيه تطهير تصريح به آن شده


و چون فاطمه زهراء سلام الله عليها از اهل بيتى است كه خدا به طهارت او شهادت داده و ذهاب هرگونه پليدى و رجسى از او در اعلى مرتبه از عصمت است و بالاترين مقام طهارت از اين جهت برابرى مى كند و مساوى است با غير خود يعنى انبياء و مرسلينى كه اهل اصطفايند در صورتى كه فرض شود مساوى بودن او با آنها در عصمت و حال اينكه اينطور نيست بلكه مقام و درجه او بالاتر است از همه آنها غير از پدر بزرگوارش چنانچه ادلّه آنها را بعد از اين در اين كتاب خواهى دانست پس اصطفاء او بر همه خلق است غير از انبياء


و بنابر اينكه ادلّه قطعيّه دلالت دارد بر اينكه محمّد صلى اللّه عليه و آله افضل همه خلايق و اشرف همه انبياء و مرسلين و خاتم ايشان است نزد فريقين از خاصّه و عامّه و اخبار هر يك از طرفين بر آنها ظهور دارد و مستغنى از اقامه دليل است و صديقه طاهره سلام الله عليها نسبت حقيقيه ذاتيّه اى با آن حضرت دارد كه اين نسبت براى احدى غير از او نيست در ميانه همه خلق به علّت فرزند و بضعه و جزء و لطيفه سرّ او بودن داراى شرافت و فخر و مجد ذاتى و نسبى هر دو بوده


لذا از ساير انبياء و مرسلين افضل و اشرف مى باشد زيرا كه هر يك از آنها داراى يك شرافت و يك فخرند و آن بى بى معظّمه داراى شرف و فخر ذاتى و شرف و فخر نسبى است پر واضح است كه صاحب دو شرافت افضل است از صاحب يك شرافت پس به دليل واضح در افضليت صديقه طاهره از ساير پيغمبران غير از پدر بزرگوارش هيچگونه شك و ترديدى نيست


نكته ديگر آنچه در بيان افضليت حضرت فاطمه سلام الله عليها از انبياء و رسل ذكر شد بنابر مذاق قاطبه مسلمانان است و امّا بنابر مذاق فرقه ناجيه شيعه دوازده امامى دائره استدلال بر افضليت آن حضرت بر آنها وسيعتر است از كثرت اخبار و تظافر آثارى كه از مصادر وحى و تنزيل روايت شده چنانچه بعضى از آنها در فصول آتبه فضلا از آنچه قبلا تذكر داده شد ذكر مى شود- از جمله فضائل و مناقبى كه بر آن احدى از انبياء و رسل الهيّه سبقت نگرفته اند و از سابقين و لاحقين كسى در آن شركت نداشته و ندارد نزول صحيفه ايست براى او كه علوم اولين و آخرين در آن از هر جهتى جمع و مندرج است از بلايا و منايا و آجال و فصل الخطاب حتى ديه خراشى كه بر پوست بدنى وارد شود


و از جمله فضائل خاصه او اين بوده كه خدا امير مؤمنان عليه السلام را براى كفويت او آفريده والّا براى زوجيت و همسرى او از آدم تا خاتم كفو و همسرى براى او نبود چنانچه روايت شده كه فرموده اند- لولا ان خلق اللّه اميرالمؤمنين لفاطمة لم يكن لها كفو من آدم فمن دونه- اين نيز دليل است بر افضليت فاطمه بر جميع انبياء و مرسلين غير از پدر بزرگوارش


حكايتى است زيبا در بيان حديثى از فضائل فاطمه



نگارنده مؤلف قاصر حسن ميرجهانى طباطبائى جرقوئى اصفهانى عفى الله عن جرائمه گويد زمانى كه در نجف اشرف مشرف بودم بر حسب اتفاق براى اخذ كتابى از فضيلة العلامة خلد مقام شيخ محمّد سماوى مؤلف كتاب ابصارالعين فى انصارالحسين عليه السلام شرف خدمت ايشان را حاصل كردم در مكتبه ايشان به كتابى مخطوط كه در مقابل داشتند نگاه مى كردم از نام آن كتاب پرسيدم فرمودند كتاب كشف اللئالى تاليف عالم جليل شيخ صالح بن عبدالوهاب بن العرندس حلّى است كه يكى از علماء بزرگ شيعه بوده از علماء قرن نهم و كتاب را به من دادند كتابى بود به قطع وزيرى كاغذ زرد قريب سيصد صفحه به خط شيخ احمد تونى نوشته شده بود در ضمن اينكه مشغول ديدن عناوين آن بودم برخورد كردم به حديثى كه مكرر از زبان معدودى از بزرگان اهل فضل شنيده بودم بطور مرسل و هر چند تفحص كرده و از بعضى از محدثين از سند آن پرسش مى كردم اظهار بى اطلاعى مى كردند و بعضى هم از احاديث موضوعه مى دانستند ديدم در آن حديث را مسندا نقل نموده از مرحوم سماوى استجازه استنساخ آن را نمودم ايشان هم مضايقه نفرمودند من با نهايت خوشحالى در ميان مجلس حديث را نوشتم چون در فضيلت بى بى معظمه فاطمه زهراء سلام الله عليها بود مقتضى ديدم كه در اين كتاب درج نمايم والعهدة على راويه


فى كتاب كشف اللئالى لصّالح بن عبدالوهّاب بن العرندس انه روى عن الشيخ ابراهيم بن الحسن


الذّراق عن الشيخ على بن هلال الجزائرى عن الشيخ احمد بن فهد الحلّى عن الشيخ زين الدّين على بن الحسن الخازن الحائرى عن الشيخ ابى عبداللّه محمّد بن مكّى الشهيد بطرقه المتصّلة الى ابى جعفر محمّد بن على بن موسى بن بابويه القمّى بطريقه الى جابر بن يزيد الجعفى عن جابر بن عبداللّه الانصارى عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله عن اللّه تبارك و تعالى انه قال يا احمد لولاك لما خلقت الافلاك و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما- ثم قال جابر هذا من الاسرار التى امرنا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله بكتمانه الّا عن اهله


يعنى به سند مذكور از جابر بن عبداللّه انصارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود خداى تبارك و تعالى فرمود اى احمد اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم و اگر على نبود تو را نمى آفريدم و اگر فاطمه نبود هيچيك از شما را نمى آفريدم


تحقيقى از مؤلّف قاصر



مؤلف كتاب كشف اللئالى يكى از علماء قرن نهم هجرى بوده و او يكى از مؤلفين از علماء شيعه در فقه و اصول و حديث بوده كان عالما ناسِكاً زاهداً ورعاً اديباً شاعراً و در حدود سال هشتصد و چهل هجرى تقريباً وفات يافته و قبر او در حلّه هيفاء مزارى است كه به آن تبرك مى جويند


و سلسله راويان حديث همه عدل امامى و از بزرگان مشيخه به شمار مى روند و سند حديث در نهايت اتقان است


آنچه كه در اينجا مقتضى بحث در اطراف آنست مفهوم متن حديث است نسبت به جمله دوم و سوّم كه بيشتر مغزها تحمل حمل آن را ندارد از اين راه اين حديث در نزد ايشان تلقى به قبول نيست و بسا انكار مى كنند و موضوع مى دانند و حال آنكه اين هر سه اعضاء رئيسه و فاطمه زهراء سلام الله عليها مجمع البحرين درياى نبوّت و درياى علم و مجمع النورين نور نبوّت و نور امامت است و ذوات مقدسه محمّد و على و فاطمه هر سه قائم به يكديگرند كه اگر هر كدام از آنها نبودند ديگرى هم نبود براى تقريب به ذهن تنظير مى كنيم تمام عوالم امكانيه را به شخص تام الخلقه مركّب از اعضاء و جوارح داخليّه و خارجيه كه بعضى از اجزاء و اعضاء آن خادمه و بعضى مخدومه و در اجزاء مخدومه هم بعضى از آنها رئيسه اند كه قوام و بقاء ساير اعضاء بواسطه آنها است كه اگر آنها نباشند باقى آنها هيچكدام نخواهند بود و قوام اعضاء رئيسه هم هر كدام از آنها به يكديگر است مثلا اعضاء رئيسه در بدن هر شخصى عبارت است از دماغ كه به منزله پيغمبر است در بدن و قلب كه بمنزله امام است در آن و جگر كه مجمع البحرين آن دو است پس اگر گفته شود اگر دماغ نبود قلب هم نبود و اگر جگر كه منشاء رسانيدن خون به قلب و از آن به دماغ و ساير اعضاء است نبود نه دماغ بود و نه قلب جاى ترديد و اشكالى باقى نمى ماند




  • حق جان جهان است و جهان جمله بدن
    افلاك و عناصر و مواليد اعضا
    توحيد همين است دگرها همه فن



  • ارواح ملائكه قواى اين تن
    توحيد همين است دگرها همه فن
    توحيد همين است دگرها همه فن






خلاصه كلام- آنچه كه در پيرامون اين حديث شرح داده شد جواب كسانى است كه مى گويند- از ظاهر متن حديث لازم مى آيد كه فاطمه سلام الله عليها افضل از پدر بزرگوار و شوهر عاليمقدارش باشد






اين گمان غلطى است كه ذهن سليم متتبع از آن ابا دارد- حديث مشهور مستفيض بلكه متواتر نبوى صلى اللّه عليه و آله كه فرموده فاطمة بضعة منى و حديث فاطمة روحى التى بين جنبى كه هر دو حديث را فريقين روايت كرده اند پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را به عضويت خود معرفى فرموده و آن بى بى معظمه را روح خود خوانده بر سبيل حقيقت است نه مجاز


و قول قاضى عضدى صاحب مواقف كه گفته است اين كلام پيغمبر از باب مبالغه و كثرت محبت بوده نسبت به آن حضرت و بر وجه مجاز بوده نه اغراض ديگرى- قابل قبول نيست زيرا كه مقام شامخ رسالت بالاتر از آنست كه مجازگوئى كند- لفظ بضعة (بفتح باء) به معناى جزء است و اصل در جزء عدم جواز تفكيك است از كل در صفات آن به اين بيان مثلاً هرگاه كسى داراى صفتى باشد آن صفت نسبت به ذات موصوف شامل تمام اعضاى او است بر وجه حقيقت و شكى نيست كه نسبت حمل آن به اعضاء موصوف برابر و يكسان است و تفكيك ميان اعضاء به سلب وصف از بعض ديگر يا به تفاوت آن با اعضاء ديگر از حيث شدّت و ضعف يا كم و زياد غلط و واضح البطلان است


مثلاً اگر شخصى به صفت سخاوت متصف باشد مى گويند آن شخص داراى ملكه سخاوت است و نمى گويند كه چشم او يا گوش او يا دست او اين ملكه سخاوت را ندارد يا هر كدام از آنها كه باشد سخاوتش كمتر است يا زيادتر از ساير اعضاى او و بقدرى اين مطلب ظاهر و روشن است كه محتاج به دليل و استدلال نيست


اين بيان عينا در موضوع حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله نيز در مقام فضيلت و متصف بودن به آن جارى است در فضائلى كه دارد سواى فضيلت نبوت و رسالت كه آن به دليل خاص خارج است


پس گفته نمى شود كه فلان عضو يا روح مباركش فاقد وصف فضيلتى يا اوصاف فضائل او است يا بهره آن عضو يا روح از اعضاء ديگر آن حضرت كمتر است يا ضعيفتر


بنابر اين مى گوئيم حديث مستفيض بلكه متواتر بضعه و حديث روح بر وجه حقيقت است نه مجاز و افضليت آن بى بى معظمه از جميع انبياء و رسل مسلّم است باستثناء پدر بزرگوار و شوهر عاليمقدارش- صلوات اللّه عليهم و على آلهم الطيبين


ايراد و دفع آن



اگر كسى بگويد كه انبياء عليهم السلام مساوى و برابرند با فاطمه زهراء سلام الله عليها در عصمت و طهارت وليكن آنها را خصيصه ايست كه در زهراء عليهاالسلام نيست و آن مرد بودن آنها است بحكم الرّجال قوّامون على النساء بما فضّل اللّه بعضهم على بعض يعنى- براى ايشان است بر زنها قيام ولايت و سياست- و اين معلّل به دو علت است يكى موهوبى از جانب خدا و آن فضيلت دادن خدا است ايشان را بر زنها به چيزهاى بسيارى از كمال و عقل و حسن تدبير و زيادى قوت در اعمال و طاعات و از همين جهات است كه به پيغمبرى مخصوص


شدند و اختصاص داده شدند به امامت و ولايت و اقامه شعائر و جهاد و قبول شدن شهادات ايشان در هر كارى و دو برابر بردن بهره ارث و غير اينها


و ديگر علّت كسبى كه نفقه زنها را بدهند و صداق و مهر آنها را ادا كنند با اينكه فائده نكاح مشترك بين آنها است و ضرورتاً مرد بهتر از زن است هرچند شرف انتساب به پيغمبر براى زهراء عليهاالسلام باشد آن نسبت عرضيه است نه ذاتيّه


جواب گفته مى شود



مسلّم در نزد همه دانشمندان است بنحوى كه نمى توانند انكار كنند آن را احدى از مسلمانان و شك و ترديدى ندارند كه خداى عزّوجل كرامت و فضل و شرف را به طهارت و تقوى و علم و معرفت مقرّر كرده نه به مرد و زن بودن و براى همين است كه هرگاه زن صالحه و مؤمنه باشد و مرد فاسق و فاجر باشد و همچنين هرگاه زن به طهارت و تقوى نزديكتر باشد و علم او بيشتر باشد و مرد تقوى و طهارت نداشته باشد و جاهل باشد چنين زنى اشرف از آنچنان مرد است البته البته و مى بينيم اگر مرد بى تقوى شد ولايت او ساقط مى شود و كرامتى براى او نخواهد بود و اگر مرد فاسق شد مطلقا شهادت او پذيرفته نمى شود- و عكس آن زن صالحه با تقوى بسا مالك مرد مى شود


پس مزيّت و فضيلت براى مرد وقتى حاصل مى شود كه با طهارت و تقوى باشد و هرگاه بدون طهارت و تقوى باشد و اگر مرد و زن در طهارت و تقوى و علم مساوى باشند مرد افضل از زن است- و اگر زن رجحان داشته باشد از هر جهتى بر مرد او افضل است از مرد- پس افضليّت مرد منوط به دو شرط است يكى مساوات او با زن در تقوى و علم و ساير جهات فضل و ديگر مساوات هر دو با هم در رتبه و درجه


و امّا وقتى كه زن بالاتر از مرد باشد در رتبه و درجه و در مقام عليّت باشد و مرد در مقام معلوليت بدون شك و ترديد زن افضل از مرد است بالضروره از جهت مساوى نبودن علّت با معلول و نور با منير در هيچ حالى از احوال


حاصل كلام- آنكه صديقه طاهره سلام اللّه عليها بنصّ كلام خدا عصمت و طهارت او ثابت چنانچه خدا به عصمت و طهارت او شهادت داده به آنچه كه مافوق ندارد و از او برده است كليه پليديها و رجسها و اقذار ظاهريّه و باطنيّه را از گناهان و خطاهاى ظاهره و باطنه كبيره و صغيره حتى از ترك اولى و حديث نفس و كليّه چيزهائى كه خدا نمى خواهد- و ديگر آراسته بودن آن حضرت به علوم ظاهره و باطنه و ثبوت اعلميّت از همه پيغمبران غير از پدر بزرگوار و شوهر عاليمقدار خود بنحوى كه ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين افتخار مى فرمودند به صحيفه فاطمه كه در آن است علم به آنچه كه گذشته و آنچه كه تا قيام قيامت بعد از اين بيايد و واقع شود و آنچه در زمان او موجود بوده دليل است نيز بر افضليت او بر تمام انبياء و رسل غير از پدر و شوهرش صلى الله عليها و على ابيها و بعلها و بنيها


در بيان اينكه فاطمه ولايت كليّه داشته



از جمله آيات دالّه بر ولايت كليه داشتن فاطمه زهراء سلام الله عليها آيه مباركه تطهير است به اتفاق فريقين كه در شان اهل البيت نازل شده و مراد از اهل البيت وجود مبارك پيغمبر و اميرالمؤمنين على و فاطمه زهراء و حسن و حسين صلوات الله عليهم اجمعين اند بنابر روايات اكثر مفسرين عامّه و اجماع مفسرين خاصّه و ملحق به ايشانند نه امام ديگر كه از فرزندان حسين عليه السلامند و احدى از انبياء و مرسلين تا چه رسد به ساير مؤمنين در آن شركت ندارند ابداً


بايد دانست كه علاوه بر ملكه عصمت و طهارتى كه ساير انبياء و مرسلينى كه داراى ولايت جزئيه بوده اند و آن معظمه دارا بوده اند در ولايت كليّه هم با پدر بزرگوار و شوهر عاليمقدار خود شركت داشته و همراه و همقدم بوده و هيچگاه ترك اولائى از او سر نزده و از درجات رضا و خشنودى مولاى خود به هيچ وجه نكاسته و غريزه خود را به زيور لقب عصمةاللّهى آراسته و پيراسته است لذا به اتفاق علماء اسلامى از شيعه و سنّى او را از اهل البيت به شمار درآورده اند و در اخبار و آثار به اين معنى بتضيص و تصريح شده چنانچه شيخ صدوق عليه الرّحمه در كتاب امالى مسندا از ابن عبّاس روايت كرده كه گفته است


انّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله كان جالساً ذات يوم و عنده على و فاطمة والحسن والحسين عليهم السلام فقال اللهم انك تعلم انّ هؤلاء اهل بيتى و اكرم النّاس فاحبّ من احبّهم و ابغض من ابغضهم و وال من والاهم و عاد من عاداهم واعن من اعانهم واجعلهُم مطهّرين من كلّ رجس معصُومين من كلّ ذنب و ايّدهم بروح القدس منك (الحديث)


يعنى- روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود در حالى كه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام در نزد او بودند پس فرمود خدايا تو مى دانى كه اينها اهل بيت منند و گرامى ترين مردمانند دوست بدار كسى را كه ايشان را دوست بدارد و خشمگين باش بر كسى كه بر ايشان خشمگين است و دوستى كن با آنهايى كه با ايشان دوستى كنند و دشمنى كن با آنهايى كه با ايشان دشمنى كنند و ايشان را طاهر و پاكيزه گردان از پليديها و هرگونه رجسى و معصوم قرار ده ايشان را از هر معصيت و گناه و ترك اولائى و مدد كن ايشان را به جبرئيل امين يا به روح قدسى اى كه از تو است


مؤلّف حقير گويد


در صورتى كه صدور ترك اولى از آن بى بى معظمه جايز باشد نمى توانيم در عصمت و طهارت او را در رديف ساير انبياء و مرسلين و معصومين قرار دهيم به لحاظ نسبى بودن امور زيرا كه ترك اولى عبارت است از، از دست دادن بعضى از درجات رضاى مولى نسبت به انبياء و مرسلين بحكم حسنات الابرار سيئات المقربين كه از آنها تعبير


به معصيت شده نظير آنچه كه خدا در حق آدم صفى الله فرموده عصى آدم ربّه فغوى ثم اجتباه ربّه فتاب عليه وَ هَدى يا در حق موسى عليه السلام فرموده: فلمّا افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اوّل المؤمنين و مانند اين دو نسبت به بعضى از انبياء


خلاصه كلام- پس از اثبات صحت اطلاق معصيت بر ترك اولى چون از صاحبان ولايت كليّه و زمامداران عالم امكان كه مقربان خيلى خيلى نزديك به خدايند صدور معصيت به هر عنوانى كه فرض شود محال است همچنين از صديقه طاهره سلام الله عليها هم كه از مصاديق آيه شريفه تطهير است و با پدر و شوهر و فرزندانش در پاك بودن از هرگونه رجس و پليدى و قذارتى همطراز و همسنگ است و در ملكه عصمت با آنها شريك و برابر است صدور آنچه اطلاق معصيت بر آن شود از گناه و خطا و ترك اولى محال و ممتنع است


و جهت لازم دانستن فرقه ناجيه اماميّه اثنى عشريه شرط عدم صدور ترك اولى را از ايشان اينست كه صاحبان ولايت مطلقه در تمامى ملكات فاضله و صفات ممدوحه بايد افضل باشند از صاحبان ولايت مقيّده و در ملكه عصمت هم بايد از آنها برتر باشند و برترى ايشان به آن است كه ترك اولائى از ايشان صادر نشود و اما نسبت به صاحبان ولايت جزئيه ارتكاب ترك اولى بر ايشان ضررى ندارد- و امّا بر صاحبان ولايت كليه با شئون ولايتى و كمال قربى كه به خدا دارند ارتكاب آن ناشايسته است زيرا كه در اين صورت تفاوتى با آنها ندارند و افضل و فاضل مساوى و در يك درجه خواهند بود


نتيجه ى كلام از آنچه گفته شد واضح و روشن گرديد كه آيه تطهير در شان كسانى از اهل البيت نازل شده كه داراى ملكه عصمتى بوده اند كه هيچگونه ترك اولائى از ايشان سر نزده كه منافى با داشتن منصب ولايت مطلقه باشد- و عصمت كبرى سلام الله عليها به اتفاق شيعه و سنّى از جمله اهل البيت مى باشد و در ولايت مطلقه با پدر و شوهر و دو فرزندش شركت دارد و همچنين با همه ائمه نه گانه ديگر از اولاد خود- و غير از اين چهارده نور پاك احدى از خلق خدا از اولين و آخرين در اين دو منصب با ايشان شريك نيست- صلى الله عليها و على ابيها و بعلها و بنيها


و از جمله آيات داله بر ولايت كليّه داشتن آن حضرت



عاجز و ناتوان بودن تمام خلايق عالم امكان از شناختن حقيقت و نورانيّت و پايه و درجات و مقامات آن بى بى معظّمه از نظر محيط بودن آن حضرت بر آنها و محاط بودن آنها از حيث وجود و علم و قدرت و هر كمالى به اين تقرير كه نفوس كليّه حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و اهل بيت و آل اطهارش وجوداً و علماً احاطه به ممكنات دارند به دليل آيات و اخبار بسيار كه در كتب معتبره از خاصه و عامه روايت شده و بسيارى از آنها را مؤلف قاصر در جزء اول و دوّم كتاب ولايت كليّه كه جزء اول آن در طهران به چاپ رسيده بيان كرده ام كه شناسائى خود را از عموم خلق سلب فرموده اند كه به بعضى از آنها در اينجا اشاره مى كنم


/ 33