حديث پنجاه و هَفْتُم - جنة العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنة العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) - نسخه متنی

حسن میر جهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




اثّرت فى نحرها و كنست البيت حتّى اغبرت ثيابها فاتى النبى خدم فقلت لو اتيت اباك فساليته خادماً فاتته فوجدت عنده حدّاثا فرجعت فاتاها من الغد فقال ما كان حاجتك فسكتت فقلت انا احدّثك يا رسول اللّه جرّت بالرّحى حتّى اثّرت فى يدها و حملت بالقربة حتّى اثّرت فى نحرها فلمّا ان جاء الخدم امرتها ان تاتيك فتستخدمك يقيها ما هى فيه- قال اتقى اللّه يا فاطمة و ادّى فريضة ربّك واعملى عمل اهلك فاذا اخذتِ مضجعك فسبّحى ثلاثا و ثلاثين و احمدى ثلاثا و ثلاثين وَ كبرى اربعاً و ثلاثين فتلك مأة فهى خير لك من خادم قالت رضيت عن اللّه عزّ و جلّ و عن رسُوله


يعنى ابن اعبد گفت كه على رضى الله عنه براى من گفت آيا حديث نكنم براى تو از خودم و از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و سلّم كه محبوبترين اهل او بود به سوى او گفتم بلى گفت او اينقدر آسياكشى كرد تا اينكه در دست او اثر گذاشت (يعنى آبله كرد) و اينقدر مشك آب حمل كرد كه در جاى نحر او اثر گذاشت و اينقدر خانه را روبيد تا اينكه جامهاى او غبارآلود شد- پس خدمت كنندگانى براى پيغمبر آوردند به او گفتم كاش مى رفتى نزد پدرت و از او درخواست خادمى مى كردى رفت به نزد پدرش يافت جماعتى را كه نزد او حديث مى كردند پس برگشت فرداى آن روز پيغمبر به نزد او آمد و فرمود چه حاجتى داشتى فاطمه ساكت شد من گفتم اى رسول خدا من براى تو حديث مى كنم فاطمه از بس آسياكشى كرده در دست او اثر گذارده و اينقدر مشك آب به دوش خود كشيده كه در محل نحر او اثر گذارده چون خدمت كنندگان را به نزد تو آوردند من او را امر كردم كه بيايد به نزد تو و درخواست خدمتگزارى بكند از تو تا او را از اين زحمتهائى كه در آنست نگاهدارى كند- پيغمبر فرمود از خدا بپرهيز اى فاطمه و اداء كن واجب پروردگار خود را و كار اهل خانه را خودت بكن و چون خواستى در آرامگاه خود بخوابى سى و سه مرتبه سبحان اللّه و سى و سه مرتبه الحمدللّه و سى و چهار مرتبه اللّه اكبر بگو كه همه آنها يكصد مرتبه شود اين بهتر است براى تو از خدمتگزار (فاطمه) گفت خشنود شدم از خداى عزوجل و از فرستاده او


مُؤلّف گويد


اين حديث را علماء عامه بطرق بسيارى از على عليه السلام و غير او روايت كرده و در جلد دهم كتاب احقاق الحق قاضى نورالله شوشترى اعلى الله مقامه الشريف از صفحه 278 تا 282 اسمهاى نقل كنند با اسمهاى كتابهائى كه در آن نقل كرده اند با رعايت ذكر صفحات هر كتابى و چاپهاى كتابها كه در كجا چاپ شده يا مخطوط بوده و در بعض الفاظ و عبارات از حيث تفصيلى و تخليص اختلاف دارد ولى بيان اصل مقصد را معنا افاده مى كند فعلا در اينجا حديث ديگرى را كه در ضمن آن طرف خطاب على و فاطمه عليهماالسلام مى باشند تذكر داده مى شود


حديث پنجاه و هَفْتُم



علامه عارف شيخ ابوالفرج ابن الجوزى در كتاب (صفة الصفوة) جزء دوم صفحه 4 حيدرآباد روايت كرده است از على رضى الله عنه كه فرمود


انّ رسول اللّه لمّا زوّجه فاطمة بعث معها بخميلة و وسادة ادم حشوها ليفٌ و رحائين و سقاء و جرّتين فقال على لفاطمة ذات يوم واللّه لقد سنوت حتّى اشتكيت صدرى و قد جاء اللّه اباك بسبى فاذهبى فاستخدميه فقالت و انا واللّه لقد طحنت حتى مجلت يداى فاتت النبى صلى اللّه عليه و سلّم فقال ما جاء بِكِ و ما حاجتك اى بنيّه قالت جئت لاسّلم عليك و استحييت ان تسئله فرجعت فقال ما فعلتِ قالت استحييت ان اسئله فاتياه جميعاً فقال على يا رسول اللّه واللّه لقد سنوت حتى اشتكيت صدرى و قالت فاطمة لقد طحنت حتى مجلت يداى الى ان قال قال الا اخبركما بخير ممّا سئالتمانى قالا بلى قال كلمات علّمنيهنّ جبرئيل تسبّحان فى دبر كلّ صلوة عشراً و تحمدان عشراً و تكبّران عشراً و اذا آويتما الى فراشكما فسبّحا ثلاثا و ثلاثين (و احمدا ثلاثا و ثلاثين) و كبّرا اربعاً و ثلاثين قال فواللّه ما تركتهنّ منذ علّمنيهنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم قال فقال له ابن الكوّاء و لا ليلة صفّين؟ قال قاتلكم اللّه يا اهل العراق نعم و لا ليلة صفّين


يعنى چون رسول خدا صلى الله عليه و سلّم فاطمه را با او تزويج كرد با او قطيفه اى فرستاد و متكائى از پوست كه به جاى پنبه يا پشم در آن پوش خرما بود و دو آسيا و يك مشك و دو كوزه پس على روزى به فاطمه گفت به ذات خدا اينقدر آب كشى كرده ام كه از درد سينه شكايت دارم و خدا اسيرانى چند به نزد پدرت آورده برو و از او خدمتگزارى بخواه فاطمه گفت من هم به ذات خدا قسم اينقدر آسياكشى كرده ام كه دستهايم آبله كرده پس فاطمه آمد نزد پيغمبر صلى الله عليه و سلم آن حضرت فرمود براى چه آمده اى و چه حاجتى دارى اى دخترك من فاطمه گفت آمده ام بر شما تحيّتى گويم و حيا كرد از اينكه خواهش خود را بگويد و برگشت على عليه السلام گفت چه كردى فاطمه گفت حيا كردم از او بخواهم پس هر دو نفر با هم خدمت پيغمبر آمدند آنگاه على گفت اى رسول خدا از بس آبكشى كرده ام از درد سينه شكايت دارم و فاطمه گفت از بس آسياكشى كردم دستهايم آبله كرده (تا اينكه كلام به اينجا كشيد كه پيغمبر فرمود) آيا خبر ندهم شما را به بهتر چيزى كه شما از من مى خواهيد هر دو گفتند چرا اى رسول خدا فرمود جبرئيل كلماتى را به من تعليم كرده كه در عقب هر نمازى سبحان الله بگوئيد ده مرتبه و الحمدللّه بگوئيد ده مرتبه و اللّه اكبر بگوئيد ده مرتبه و چون در رختخواب خود مى خوابيد سى و سه مرتبه سبحان الله و سى و سه مرتبه الحمدللّه و سى و چهار مرتبه اللّه اكبر بگوئيد فرمود به ذات خدا سوگند از آن وقتى كه رسول خدا آنها را به من تعليم داده ترك نكرده ام- ابن كوّاء گفت كه در شب صفين هم ترك نكردى على گفت خدا بكشد شما را اى اهل عراق آرى شب صفين هم ترك نكردم


لمؤلّفه




  • اوّلين صنع صانع ازلى
    فاطمه نيز از همين نور است
    مرتضى لوح و مصطفى قلم است
    گر نبودى مداد و لوح و قلم
    جمله در ظلمت عدم مستور
    ليك نقاش ذات بى همتا است
    دست قدرت خود اين كتاب نوشت
    نقش امكان عيان از اين نور است
    در حقيقت خود اين سه يك نورند
    نقش خلقت خدا به اين سه كشيد
    زين سه آورد ممكنات پديد



  • نور پاك محمد است و على
    او مداد كتاب مسطور است
    ماسوى الله به اين سه مرتسم است
    هيچ نقشى عيان نشد ز عدم
    بُد چو اشياء در شب ديجور
    كه همه نقشها از او پيدا است
    وفق حكمت سرشتها بسرشت
    وز مشيت خود اين سه منظور است
    كه به جاه و جلال مشهورند
    زين سه آورد ممكنات پديد
    زين سه آورد ممكنات پديد






در پيرامون آيه شريفه قُلْ لا اَسئَلُكُمْ عليه اجراً اِلّا المودة فى القربى



اين آيه مباركه آيه 23 از سوره شورى است و مراد از المودة فى القربى دوستى در حق خويشاوندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است كه خداى تعالى آن را مزد رسالت او و هدايت اهل ايمان قرار داده و مراد از قُربى اهل بيت پيغمبرند مفسرين خاصه و بيشتر از بزرگان مفسرين عامّه و ارباب حديث از ايشان در كتب خود بيان كرده اند


نگارنده اين كتاب حسن ميرجهانى طباطبائى به اندكى از بسيار آنچه در اين باب از كتب برادران عامه رسيده و روايت شده در اين اوراق بسط كلام مى دهم به چند حديث


حديث اوّل



احمد بن حنبل در كتاب مناقب خود- وابن منذر- وابن ابى حاتم- و طبرانى در معجم- وابن مردويه- و واحدى- و ثعلبى در تفسير خود- و ابونعيم در حليه- و بغوى در تفسير خود- وابن مغازلى در مناقب بسندهاى خودشان از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت


لمّا نزلت هذه الاية قيل يا رسول اللّه من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم فقال على و فاطمة و ابناهما


يعنى چون اين آيه نازل شد گفته شد اى رسول خدا خويشان تو كيانند كه واجب شده بر ما دوست داشتن آنها






فرمود على و فاطمه و پسران ايشان


و نيز از كسانى كه اين حديث را روايت كرده اند محب الدين طبرى است در كتاب ذخائر العقبى در صفحه 26 چاپ قدسى در مصر- و جار الله زمخشرى در تفسير كشاف جلد چهارم صفحه 172 چاپ استقامت قاهره- و علامه حموى در كتاب فرائد السمطين- و نيشابورى در تفسير خود- وابن طلحه شافعى در مطالب السئول صفحه 8 و آن را خبر صحيح دانسته- و فخر رازى در تفسير خود- و ابوالسعود در تفسير خود كه در حاشيه تفسير رازى چاپ شده جزء 7 صفحه 665، و ابوحيّان در تفسير خود جزء هفتم صفحه 516- و نسفى در تفسير خود كه در حاشيه تفسير خازن چاپ شده صفحه 99 جزء چهارم- و حافظ هيتمى در مجمع الزوائد جزء نهم صفحه 168 چاپ مصر- وابن صباغ مالكى در فصول المهمه صفحه 12- و حافظ گنجى شافعى در كتاب كفاية الطالب صفحه 31 چاپ نجف- و قسطلانى در مواهب كه بعد از نقل حديث گفته است الزم اللّه مودّة قرباه كافّة بريّته و فرض محبّة جملة اهل بيته المعظم و ذريّته فقال اللّه تعالى قل لا اسئلكم عليه اجراً الّا المودّة فى القربى


يعنى ملزم كرده است خدا دوستى خويشاوندان او يعنى پيغمبر را بر همه خلق خود و واجب گردانيده محبّت آنها همگى را كه اهل بيت معظم و ذريّه آن حضرتند پس خداى تعالى فرموده بگو اى حبيب من كه مزد رسالتى بر هدايت كردن شما از شما نمى خواهم مگر دوستى و محبت در حق خويشاوندان من-


و نيز روايت كرده است آن حديث را زرقانى در شرح مواهب در جزء هفتم صفحه 3 و 21- وابن حجر مكى در كتاب صواعق در صفحه 104 و 139 چاپ ميمنيه در مصر- و سيوطى در كتاب احياء الميّت كه در حاشيه كتاب (الاتحاف) چاپ شده صفحه 239- و شبلنجى در كتاب (نورالابصار)- و صبّان در كتاب اسعاف الراغبين كه در حاشيه نورالابصار چاپ شده در مطبعه عامره عثمانيه صفحه 79


حديث دوّم



حافظ ابوعبداللّه ملّا در كتاب سيره خود گفته است


انّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم قال انّ اللّه جعل اجرى عليكم المودّة فى اهل بيتى و انّى سائلكم غدا عنهم


يعنى رسول خدا صلى الله عليه و سلّم فرمود كه خدا مزد مرا بر شما قرار داده است دوستى كردن در حق اهل بيت من و من فرداى قيامت از شما سؤال كننده خواهم بود


و نيز محب الدين طبرى در كتاب ذخائرالعقبى صفحه 25- وابن حجر در كتاب صواعق- و سمهودى در كتاب جواهر العقدين- روايت كرده اند از جابر بن عبدالله انصارى كه گفت


جاء اعرابى الى النبى صلى اللّه عليه و سلّم و قال يا محمّد اعرض على الاسلام فقال تشهد ان لااله الّااللّه وحده لا شريك له و انّ محمّدا عبده و رسوله- قال تسئلنى اجراً عليه قال لا


الّا المودّة فى القربى قال قرابتى او قرابتك قال قرابتى قال هات ابايعك فعلى من لا يحب قرابتك لعنة اللّه فقال النبى صلّى الله عليه وَ سلّم آمين


يعنى عربى آمد نزد پيغمبر صلى الله عليه و سلّم و گفت يا محمد اسلام را بر من عرضه كن فرمود شهادت ده به اينكه نيست خدائى غير از خدائى كه يگانه است و شريكى ندارد و به اينكه محمد بنده او و فرستاده او است عرب گفت آيا از من مزدى مى خواهى فرمود نه مگر دوستى كردن در حق خويشاوندان گفت خويشاوندان من يا خويشاوندان تو فرمود خويشاوندان من گفت بياور دست خود را تا بيعت كنم با تو، بر كسى كه خويشاوند تو را دوست ندارد لعنت خدا باد پيغمبر صلى الله عليه و سلم فرمود آمين


اين خبر نيز از حافظ ابى نعيم از محمد بن احمد بن مخلّد از حافظ ابن ابى شيبه به اسناد او روايت شده


حَديث سوّم



حافظ طبرى و ابن عساكر و حاكم حسكانى در شواهد التنزيل به چند طريق از ابى امامه باهلى روايت كرده اند كه گفت قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلّم ان اللّه خلق الانبياء من اشجار شتّى و خلقنى من شجرة واحدة فانا اصلها و على فرعها و فاطمة لقاحها والحسن والحسين ثمرها فمن تعلق بغصن من اغصانها نجى و من زاغ عنها هوى و لو انّ عبداً عبداللّه بين الصّفا والمروة الف عام ثم الف عام ثم الف عام ثم لم يدرك صحبتنا اكبّه اللّه على منخريه فى النّار ثم تلاقل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى


يعنى گفت رسول خدا صلى الله عليه و سلم كه خدا آفريد پيغمبران را از درختهاى پراكنده و آفريد مرا از يك درخت كه من ريشه آنم و على شاخه آنست و فاطمه پيوند آنست و حسن و حسين ميوه آنند پس كسى كه آويخته شود به شاخه اى از شاخه هاى آن نجات مى يابد و كسى كه از آن روى بگرداند هلاك مى شود و اگر بنده اى بندگى كند خداى را در ميان صفا و مروه هزار سال و پس از آن هزار سال و پس از آن هزار سال خدا او را بر رو در آتش مى اندازد پس اين آيه را خواند قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودّة فى القربى


گنجى شافعى نيز در كتاب كفاية در صفحه 178 چاپ نجف اين حديث را روايت كرده و گفته كه اين حديث نيكوى عالى است طبرى در كتاب معجم خود و محدث شام در كتاب خود بطرق مختلفه روايت كرده اند


حديث چهارُم



احمد بن حنبل و ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده اند در تفسير آيه و من يقترف حسنة كه ابن عباس گفت المودّة لال محمّد- و اين روايت را ثعلبى نيز در تفسير خود مسنداً- وابن صبّاغ مالكى در كتاب


فصول المهمّه- وابن مغازلى در مناقب- وابن حجر در صواعق- و سيوطى در درّالمنثور جزء ششم صفحه 7 و در كتاب احياء الميّت مطبوع در حاشيه كتاب اتحاف صفحه 239- و حضرمى در كتاب رشفه صفحه 23- و نبهانى در كتاب شرف المؤبّد- روايت كرده اند


حديث پنجُم



ابوالشيخ ابن حبّان در كتاب الثواب خود از طريق واحدى از على عليه السلام روايت كرده كه گفت


فينا آل حم آية لا يحفظ مودّتنا الّا كلّ مؤمن ثم قرء قل لا اسئلكم عليه اجراً الّا المودّة فى القربى


يعنى در شان ما آل حم يعنى آل محمّد آيه ايست حفظ نمى كند دوستى ما را مگر هر كه مؤمن باشد پس اين آيه را خواند قل لا اسئلكم عليه اجراً الّا الموّدة فى القربى


نيز اين حديث را ابن حجر در صواعق صفحه 104 چاپ ميمنيّه مصر و سمهودى در جواهر العقدين روايت كرده اند-


حديث شِشُم



از ابى الطفيل روايت شده كه


گفت خطبنا الحسن بن على بن ابى طالب فحمد اللّه و اثنى عليه و ذكر اميرالمؤمنين رضى الله عنه خاتم الاوصياء و وصىّ الانبياء و امين الصدّيقين والشهداء ثم قال ايّها الناس لقد فارقكم رجل ما سبقه الاوّلون و لا يدركه الاخِرون لقد كان رسول اللّه يطيعه الرّاية فيقاتل جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره فما يرجع حتّى يفتح اللّه عليه و لقد قبضه اللّه فى اللّيلة التى قبض فيها وصىّ موسى و عرج بروحه فى الليلة الّتى عرج فيها بروح عيسَى بن مريم و فى الليلة الّتى انزل اللّه فيه القرآن واللّه ما ترك ذهباً و لا فضّة و ما فى بيت ماله الّا سبعماة و خمسون درهماً فضلت من عطائه اراد ان يشترى بها خادماً لامّ كلثوم- ثم قال- من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى فانا الحسن بن محمّد- ثم تلا هذه الاية قول يوسف- واتبعت ملة آبائى ابراهيم و اسحق و يعقوب- ثم اخذ فى كتاب اللّه- ثم قال انا ابن البشير و انا ابن النذير انا ابن النبى انا ابن الداعى الى اللّه باذنه و انا ابن السّراج المنير و انا ابن الذى ارسل رحمة للعالمين و انا من اهل البيت الذين اذهب اللّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً و انا من اهل البيت الذين افترض اللّه عزّ و جل مودّتهم و ولايتهم فقال فيما انزل على محمّد قل لا اسئلكم عليه اجراً الّا المودّة فى القربى


يعنى حسن بن على ابن ابيطالب خطبه خواند براى ما پس حمد كرد خدا را و ثنا گفت او را و ياد كرد امير مؤمنان على رضى الله عنه را به آخر وصى بودن و وصى پيغمبران بودن او و امين راستگويان و شهيدان بودن پس از آن گفت اى مردمان هرآينه جدا شد از ميان شما مردى كه از او پيشى نگرفتند پيشينيان و او را درك نكردند پسينيان كسى بود كه رسول خدا صلى الله عليه و سلّم پرچم را به او مى داد و جبرئيل از جانب راست او و ميكائيل از جانب چپ او قتال مى كردند و برنمى گشت تا اينكه فتح مى كرد خدا براى او و هرآينه خدا روح او را گرفت در شبى كه روح يوشع وصى موسى را گرفت و روح او را بالا برد در شبى كه بالا برد در آن روح عيسى را و در شبى كه خداى عزّوجل قرآن را در آن فروفرستاد به ذات خدا سوگند كه باقى نگذارد نه طلائى و نه نقره اى و در بيت المال او نبود مگر هفتصد و پنجاه درهم كه از عطاى او زياد آمده بود و مى خواست به آن خادمى براى ام كلثوم بخرد- پس از آن گفت هر كه مرا مى شناسد شناخته است مرا و هر كه نشناخته است منم حسن پسر محمّد آنگاه اين آيه را خواند كه گفته يوسف است و ترجمه آن اينست كه پيروى مى كنم ملّت پدران خود ابراهيم و اسحق و يعقوب را و گرفت كتاب خدا را و گفت منم پسر بشارت دهنده منم پسر بيم دهنده منم پسر پيغمبر منم پسر دعوت كننده به سوى خدا به اذن او منم پسر چراغ نوردهنده منم پسر كسى كه فرستاده شد تا رحمت باشد براى جهانيان منم از اهل خانه اى كه خدا پليدى ها را از ايشان برد و پاك گردانيد ايشان را پاك گردانيدنى منم از اهل خانه اى كه خداى عزّوجل واجب گردانيده است مودت و ولايت ايشان را و در قرآنى كه براى پيغمبر خود محمد فرستاده فرموده است كه بگو من مزدى از شما نمى خواهم مگر دوست داشتن خويشان نزديك.


پوشيده نماند كه اين حديث را جمع كثيرى از علماء و مورخين و ارباب سير از عامه و خاصه در كتب خود روايت كرده اند از جمله ايشان است حافظ زرندى در كتاب (نظم دررالسمطين) نقل كرده و در خط فى الجمله اختلافى دارد و آن اينست- و انا من اهل البيت الذين كان جبرئيل ينزل فينا و يصعد من عندنا و انا من اهل البيت الذين افترض اللّه تعالى مودّتهم على كل مسلم و انزل الله فيهم قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسناً واقتراف الحسنة مودّتنا


يعنى و من از اهل خانه اى هستم كه جبرئيل در ميان ما نازل مى شد و از نزد ما بالا مى رفت و من از اهل خانه اى هستم كه خداى تعالى دوست داشتن ما را واجب كرده بر هر مسلمانى و در شان ايشان فرو فرستاد بگو مزدى از شما نمى خواهم مگر دوستى در حق خويشاوندان نزديك و كسى كه كسب كند عمل نيكوئى را زياد مى كنيم براى او نيكوئى را و كسب عمل نيكو مودّت و دوستى ما است


و از جمله ايشان است بزّاز و طبرانى در كتاب (الكبير) و ابوالفرج در مقاتل الطالبين- و ابن ابى الحديد در شرح نهج و هيتمى در مجمع الزوائد جزء نهم صفحه 46- وابن صباغ مالكى در فصول المهمه صفحه 166- و حافظ گنجى شافعى در كفاية الطالب از طريق ابن عقده از ابى الطفيل- و نسائى از هبيره- وابن حجر در صواعق- و صفورى در نزهة المجالس جزء دوم صفحه 231- و حضرمى در كتاب رشفة صفحه 43


حَديث هَفْتُم



طبرى در تفسير خود جزء 25 صفحه 16 به اسناد خود از سدّى از ابى ديلم روايت كرده كه گفت


لمّا جيى ء بعلى بن الحسين (الامام السجّاد) رضى اللّه عنهما اسيراً فاقيم على درج الدمشق قام رجل من اهل الشام فقال الحمد للّه الذى قتلكم و استاصلكم و قطع قرنى الفتنه فقال له على بن الحسين رضى اللّه عنهما اقرأت القرآن فقال نعم قال فقرأت آل حم قال قرأت القرآن و لم اقرأ آل حم قال ما قرأت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودّة فى القربى- قال و انّكم لانتم هم قال نعم


يعنى چون على ابن الحسين (امام سجاد) رضى الله عنهما به اسيرى برده شد او را در دمشق بالاى پله اى بپاى داشتند آنگاه ايستاد مردى از اهل شام و گفت حمد خداى را كه شما را كشت و ريشه كن كرد شما را و جدا كرد دو شاخ فتنه را- على بن الحسين رضى الله عنهما فرمود آيا قرآن خوانده اى گفت آرى فرمود آيا آل حم را خوانده اى گفت قرآن خوانده ام اما آل حم را نخوانده ام فرمود نخواندى قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى گفت شما آنها هستيد فرمود آرى


اين حديث را ثعلبى نيز در تفسير خود مسندا روايت كرده، و ابوحيان نيز در تفسير خود به آن اشاره نموده در جزء هفتم صفحه 16 و سيوطى در كتاب درّالمنثور جزء ششم صفحه 7 وابن حجر در صواعق صفحه 104 چاپ ميمنيه مصر از طبرانى روايت كرده و يك رباعى هم در اين موضوع از شمس الدين ابن العربى نقل كرده كه گفته است




  • رأيت ولائى آل طه فريضة
    فما طلب المبعوث اجرا على الهدى
    بتبليغه الّا المودّة فى القربى



  • على رغم اهل البعد يورثنى القربى
    بتبليغه الّا المودّة فى القربى
    بتبليغه الّا المودّة فى القربى






يعنى ديدم دوست داشتن من آل طه را فريضه ايست و برغم كسانى كه دورند از آن موجب نزديكى من است زيرا كه نخواست مزدى را پيغمبر مبعوث بر هدايت كردن خود به دليل آيه الّا المودّة فى القربى مگر دوست داشتن خويشاوندان نزديك خود و زرقانى هم در شرح مواهب جزء هفتم صفحه 20 نيز اين حديث را روايت كرده است


حَديث هَشْتُم







قندوزى بلخى در كتاب ينابيع المودة چاپ بمبئى در باب 32 صفحه 87 از كتاب مناقب از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده كه در گفته خداى تعالى قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم يقول الاجر الذّى هو المودّة فى القربى التى لم اسئلكم غيرها فهو لكم تهتدون بها و تسعدون بها و تنجون من عذاب الله يوم القيمة فالمودّة مشتقة من الوّد و هو الحبّ القوىّ الدّائم الثابت


يعنى مى گويد مزدى كه دوستى خويشاوندان نزديكى باشد كه نخواستم از شما غير آن را، به نفع خود شما است كه به آن راه مى يابيد و به آن خوشبخت مى شويد و از عذاب روز قيامت نجات خواهيد يافت و مودّت مشتق از وُدّ است و آن دوستى محكم دائم ثابت است


مخالفت و ياوه گوئيهاى ابن تيميّه در پيرامون آيه مودت و جواب از آن



از جمله دشمنان سرسخت اهل بيت رسالت و مبدع و مروج روش وهابيت كه دست درازى براى تحريف و تدليس در كتاب و سنت داشته ابن تيميه است كه كتابى نوشته بنام (منهاج السنّة) كه به تمام معنى بايد گفت منهاج البدعة و آن كتابى است پر از خرافات و سخنان گمراه كننده و انكار مسلمات و دروغها و جعليات و پوشانيدن حقايق و ترويج باطل و نصب و عداوت اهل بيت طهارت و رسالت


در اطراف آيه مودّت سخنان دروغى بافته و نسبت به شيعيان دوازده امامى ياوه سرائيها و هرزه گوئيهائى كرده خاصه نسبت به بعضى از بزرگان آنها


از جمله مفتريات او در موضوع آيه مباركه آنست كه در جزء دوم صفحه 118 نقل قولى از آيةالله مطلق علّامه حلّى اعلى الله مقامه الشريف كرده و گفته است


قوله (يعنى العلامة الحلّى) ايجاب مودّة اهل البيت بقوله تعالى- قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى- غلط و ممّا يدل على هذا انّ الاية مكيّة و لم يكن على بعد و قد تزوج بفاطمة و لا ولد لهما اولاده


يعنى گفته او يعنى علامه است كه واجب گردانيدن دوستى اهل بيت است به دليل گفته خداى تعالى قل لا اسئلكم تا آخر آيه- قول او غلط است و از چيزهائى كه دلالت دارد بر غلط بودن آن اينست كه اين آيه در مكّه نازل شده و آن وقت هنوز على با فاطمه تزويج نكرده بود و اگر تزويج كرده فرزندان آنها زائيده نشده بودند


و در صفحه 250 گفته- امّا قوله (يعنى العلامة) و انزل اللّه فيهم- قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودّة فى القربى- فهذا كذب فان هذه الاية فى سورة الشورى و هى


مكيّة بلا ريب نزلت قبل ان يتزوج على بفاطمة و قبل ان يولد له الحسن والحسين (الى ان قال) و قد ذكر طائفة من المصنفين من اهل السنّة والجماعة والشيعة من اصحاب احمد و غيرهم حديثاً من النبى صلى اللّه عليه و سلّم ان هذه الاية لمّا نزلت قالوا يا رسول اللّه من هؤلاء قال على و فاطمة و ابناهما- و هذا كذب باتفاق اهل المعرفة بالحديث و ممّا يبيّن ذلك انّ هذه الاية نزلت بمكّة باتفاق اهل العلم فانّ سورة الشورى بجميعها مكيّة بل جميع آل حميم كلّهن مكيّات


ثم فصّل تاريخ ولادة السبطين الحسنين اثباتا لاطلاعه و علمه بالتاريخ


يعنى- اما قول علامه كه گفته است خدا در شان ايشان نازل فرمود- قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودّة فى القربى- اين گفته دروغ است زيرا كه اين آيه در سوره شورى است و اين در مكّه نازل شده بدون شكى پيش از آنكه تزويج كند على با فاطمه و پيش از آنكه زائيده شود براى او حسن و حسين


تا اينكه گفته است كه طايفه اى از مصنفين از اهل سنت و جماعت و فرقه شيعه از ياران احمد و غير ايشان حديثى را از پيغمبر صلى الله عليه و سلّم ذكر كرده اند كه چون اين آيه نازل شد گفتند اى رسول خدا مراد از قربى در آيه كيانند گفت على و فاطمه و دو پسران ايشانند- و اين دروغ است به اتفاق كسانى كه اهل معرفت به حديثند- و آنچه واضح مى كند آن را اينست كه اين آيه در مكّه نازل شده است به اتفاق اهل دانش به علت و دليل آنكه سوره شورى همه آن در مكّه نازل شده بلكه همه سوره هاى حم در مكّه نازل شده (انتهى كلامه)


پس از آن ابن تيميّه تفصيل داده است ولادت دو سبط آن حضرت حسن و حسين را در فصلى براى اثبات اطلاع خود و تاريخ دانى او


جواب ياوه گوئيهاى ابن تيميّه



اوّلاً در جواب هذيانات اين مرد متعصب ناصبى مسلك گفته مى شود احدى از آنهائى كه تفسير نوشته اند و هيچيك از ارباب حديث تصريحى نكرده اند كه اين آيه مودت در مكّه نازل شده


ثانياً ادعاى او بر اتفاق اهل علم كه همه سوره شورى در مكه نازل شده دروغ است و قابل قبول نيست- اين مرد چنين گمان كرده است كه به مجرد اطلاقى كه به مكى بودن اين سوره شده است همه آن در مكّه نازل شده است وليكن حق قول برخلاف آنست و اين ادّعا را تكذيب مى كند آياتى از آن سوره كه استثنا شده و نزول آن در مدينه بوده چنانچه بعضى از مفسرين استثناء كرده اند و آنها عبارتند از آيه 22 كه همين آيه مودت است و آيه 23 و 24 و 25 و 26 و 27- و بعضى از ايشان نيز استثناء كرده اند آيه 39 و آيه 40 و 41 و 42 و 43 و 44


و حكايت شده از قرطبى كه در جزء 16 صفحه اوّل- و نيشابورى در تفسير خود- و خازن در تفسير خود جزء چهارم صفحه 90 چاپ ميمنيه مصر- و شوكانى در فتح القدير جزء چهارم صفحه 510 و غير ايشان از ابن عباس و قتاده روايت كرده اند كه سوره


شورى در مكه نازل شده مگر چهار آيه كه اوّل آنها قل لا اسئلكم عليه اجراً است


و در تفسير خازن جزء چهارم صفحه 90 بعد از ذكر قول ابن عباس گفته آنچه را كه ترجمه آن اينست- و گفته شده كه آيه ذلك الذى يبشّر اللّه عباده تا قول خدا بذات الصدور- و قول خدا والذين اذا اصابتهم البغى هم ينتصرون تا قول خدا من سَبيل از آياتى است كه در مدينه نازل شده


زمخشرى در تفسير كشاف گفته السّورة الشورى مكيّة الّا الايات 23 و 24 و 25 و 27


ثالثاً گفته او در موضوع نزول آيه مودت حديثى كه از پيغمبر روايت شده كه مراد از قربى على و فاطمه و دو پسر ايشانند دروغ است و اهل معرفت حديث اتفاق كرده اند بر دروغ بودن آن جمعيتى كه اتفاق بر آن كرده اند عدد آنها چند نفر بوده و كيانند چرا از نامهاى آنان خوددارى كرده و مدركى دست نداده كه جوابگو باشد


رابعاً تنها علّامه حلى قائل به نزول آيه در شان على و فاطمه و دو فرزندان آنها و واجب بودن مودت و دوستى ايشان نيست بلكه قاطبه شيعيان و مسلمانان از خاصه و عامه دست به دست يكديگر داده و متفق برآنند مگر عدّه كمى از آنهائى كه در دلهاشان مرض است و روح اموى دارند مانند ابن كثير و ابن تيميّه و امثال آنها والا جمهور مسلمانان با علامه حلّى هم عقيده اند نگارنده براى الزام ابن تيميه ها و اتباعشان به ذكر نام جمعى از بزرگان عامه تذكر مى دهد


امام احمد بن حنبل صاحب مسند- ابن مردويه- واحدى- حسكانى- ابونعيم- حموى- ابوحبّان- ابن صبّاغ مالكى- خازن- صفورى- ابن منذر- ثعلبى- محب الدين طبرى- نيشابورى- ابن ابى الحديد- گنجى شافعى- زرقانى- صبّان- ابن ابى حاتم- ابوعبدالله ملّا- بغوى- زمخشرى- ابن طلحه- بيضاوى- مناوى- ابن حجر- شبلنجى- طبرانى- بزاز- ابوالشيخ- ابن عساكر- رازى- نسفى- قسطلانى- سمهودى- حضرمى- طبرى- نسائى- ابن مغازلى- ابوالفرج- ابوالسعود- هيتمى- زرندى- سيوطى- نبهانى-


استاد شيخ محمد صبّان در كتاب اسعاف الراغبين كه در حاشيه كتاب نورالابصار شبلنجى در مصر چاپ شده چاپ شيخ محمد على مليجى در سال 1320 صفحه 89 از علامه بيهقى از امام شافعى نقل كرده كه گفته




  • هم القوم من اصفاهم الودّ مخلصاً
    هم القوم فاق العالمين مناقباً
    موالاتهم فرض و حبّهم هدى
    و طاعتهم ودّ و حبّهم تقوى



  • تمسك فى اخراه بالسبب الاقوى
    محاسنهم تُحكى و آياتهم تُروى
    و طاعتهم ودّ و حبّهم تقوى
    و طاعتهم ودّ و حبّهم تقوى






يعنى ايشان (اهل بيت پيغمبر) قومى هستند كه هر كه از روى صفا و خلوص ايشان را دوست بدارد چنگ مى زند






در آخرت به سبب محكمترى براى نجات خود ايشان قومى هستند كه منقبتهاى آنها بالاتر از همه منقبتها است و نيكى هاى آنها حكايت كرده مى شود و نشانه هاى آنها روايت كرده مى شود دوستى ايشان واجب و دوست داشتن ايشان هدايت و طاعت ايشان دوستى و محبّت ايشان پرهيزگارى است


و نيز صبان در صفحه 90 همان كتاب و شبلنجى در نورالابصار همان چاپ از بيهقى و بغوى از شافعى نقل كرده اند كه گفته




  • يا آل بيت رسول اللّه حبّكمو
    يكفيكمو من عظيم الفخر انّكم
    من لم يصّل عليكم لا صَلوة له



  • فرض من اللّه فى القرآن انزلَه
    من لم يصّل عليكم لا صَلوة له
    من لم يصّل عليكم لا صَلوة له






يعنى اى آل بيت رسول خدا دوست داشتن شما واجب شده است از جانب خدا در قرآنى كه فروفرستاده است آن را


و فخر بزرگى كه داريد شما را كفايت مى كند اينست كه كسى كه در نماز صلوات بر شما نفرستد نماز او نماز نيست ابن حجر در كتاب صواعق محرقه صفحه 107 چاپ ميمنيه مصر بيت اوّل رباعى را از شافعى حكايت كرده


نُورالابصار صَفحة 100


چاپ شيخ محمد على مليجى در اين مقام اشعارى نقل كرده از بعضى از عامه بدين شرح (از شافعى)




  • هم العروة الوثقى لمعتصم بها
    مناقب فى الشورى و فى هل اتى اتت
    و هم آل بيت المصطفى فودادهم
    على النّاس مفروض بحكم و اسجالٍ



  • مناقِبهم جائت بوحى و انزالٍ
    و فى سورة الاحزاب يعرفها التالى
    على النّاس مفروض بحكم و اسجالٍ
    على النّاس مفروض بحكم و اسجالٍ





يعنى ايشانند (يعنى آل محمد) طناب محكمى براى دستگيرى به آن كه منقبتهايشان به فروفرستادن وحى منقبتهائيست در سوره شورى و سوره هل اتى و سوره احزاب رسيده و خواننده آنها را مى شناسد و ايشانند اهل بيت پيغمبر پس دوست داشتن ايشان بر همه مردمان واجب شده به سبب حكم خدا و مسجّل كردن آن


خامِساً اينكه گفته است تزويج على با فاطمه در مدينه بوده بر فرض اينكه با گوينده مماشات كنيم منافاتى ندارد كه آيه در مكه نازل شده باشد و به نحو عموم شامل هر يك از قرباى آن حضرت اعم از آنهائى كه در مكه بوده اند در هنگام نزول آيه و آنهائى كه بعداً در مدينه بوده اند و آنهائى كه بعد از آنها بوجود آمده و مى آيند تا قيام قيامت بشود خصوصاً نسبت به على و فاطمه و فرزندان ايشان كه در علم خدا مقدر شده كه از ايشان بوجود بيايند همچنانكه تزويج على با فاطمه مقدر شده


و ديگر آنكه ممكن است بگوئيم كه در سال حجةالوداع در مكه نازل شده است و در آن وقت على عليه السلام با فاطمه تزويج كرده بود و حسن و حسين عليهم السلام هم بوجود آمده بودند زيرا كه در هيچ خبرى تصريح نشده و احدى نگفته كه اين آيه






قبل از هجرت يا بعد از هجرت نازل شده


در بيان حالات و وقايعى كه بعد از رحلت پيغمبر براى فاطمه روى داده



اين فصل مشتمل است بر يك مقدمه و چند مبحث و اشاره به بعضى از نكاتى كه قابل توجه و اهميت است


مُقدّمه



راجع به حال احتضار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سخنانى كه بين آن حضرت و عليه عاليه صديقه طاهره و امير مؤمنان على عليهماالسلام گفتگو شده


حديث اوّل



سيد على بن طاوس حسنى در كتاب طُرَف از حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام از پدر بزرگوارش روايت كرده كه فرمود


قال على بن ابيطالب كان فى وصيّته رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فى اوّلها بسم اللّه الرحمن الرحيم هذا ما عهد محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلّم و اوصى به و اسنده بامر اللّه الى وصيّه على بن ابى طالب اميرالمؤمنين و كان فى آخر الوصيّة شهد جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل على ما وصّى به محمّد الى على بن ابى طالب و قبضه وصيّه و ضمانه على ما فيها على ما ضمن يوشع بن نون لموسى بن عمران عليهماالسلام و على ما ضمن وصىّ عيسى بن مريم و على ما ضمن الاوصياء قبلهم على انّ محمّدا افضل النبيين و عليّا افضل الوصيين و اوصى محمّد و سلّم الى على و اقرّ على و قبض الوصيّة على ما اوصى به الانبياء و سلّم محمد الامر الى على بن ابى طالب و هذا امر اللّه و طاعته و للّه الامر على ان لا نبوّة لعلى و لا لغيره بعد محمّد و كفى باللّه شهيداً


و فى خبر آخر قال قال رسول اللّه لعلى حين دفع اليه الوصيّة اتّخذ لها جواباً غداً بين يدى اللّه تبارك و تعالى ربّ العرش فانّى محاجّك يوم القيمة بكتاب اللّه حلاله و حرامه محكمه و متشابهه على ما انزل اللّه و على ما امرتك و على فرائض اللّه


كما انزلت- يعنى گفت على بن ابيطالب عليه السلام اول وصيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم بنام خداى بخشنده مهربان اينست عهد محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلّم كه به فرمان خدا به على بن ابيطالب وصيت كرده و در آخر وصيت اين بود كه شهادت داد جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل بر آنچه كه به آن وصيت كرده به آن محمّد به على بن ابيطالب و وصى او آن را گرفت و ضامن شد بر آنچه كه در آنست همچنانى كه ضمانت كرد يوشع بن نون براى موسى بن عمران عليهماالسلام و بر آنچه كه ضمانت كرد وصى عيسى بن مريم و بر آنچه ضمانت كردند اوصياء پيغمبران كه پيش از ايشان بوده اند- بر اينكه محمّد افضل از تمام پيغمبران است و على افضل از تمام اوصياء است و وصيت كرد محمد و به على تسليم كرد و على اقرار نمود و وصيت را گرفت بر آنچه كه پيغمبران به آن وصيّت كردند و واگذار كرد محمد امر خلافت را به على بن ابيطالب و اينست فرمان خدا و طاعت او و فرمان مخصوص خدا است به اينكه نبوّت و پيغمبرى براى على نيست و نه براى غير او پس از محمّد و شهادت خدا كفايت مى كند


و در خبر ديگر است كه چون پيغمبر وصيت را به على داد به او فرمود جواب آن را فرداى قيامت در مقابل خداى تبارك و تعالى كه پروردگار عرش است بگير كه من روز قيامت به حلال و حرام و محكم و متشابه كتاب خدا و به خود كتاب با تو محاجّه كننده ام و همچنين بر آنچه كه تو را به آن امر كرده ام همچنانكه وحى نازل شده محاجّه خواهم كرد


حَديث دوّم



نيز سيد على بن طاوس بسند خود از عيساى ضرير از حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام روايت كرده و گفته است كه آن حضرت فرمود


قلت لابى فما كان بعد خروج الملائكة عن رسول اللّه قال- فقال- ثم دعا عليّا وَ فاطمة والحسن والحسين عليهم السلام و قال لمن فى بيته اخرجوا عنّى و قال لِاُمِّ سلمة كونى على الباب فلا يقربه احد ففعلت- ثم قال ادن منّى- فدنى مِنه- فاخذ بيد فاطمة فوضعها على صدره طويلا و اخذ بيد على بيده الاخرى فلمّا اراد رسول اللّه الكلام غلبته عبرته فلم يقدر على الكلام فبكت فاطمة بكاءً شديدا و على والحسن والحسين لبكاءِ رسول اللّه فقالت فاطمة يا رسول اللّه قد قطعت قلبى و احرقت كبدى لبكاءِكَ يا سيّد النبيين من الاوّلين والاخرين و يا امين ربّه و رسوله و حبيبه و نبيّه من لولدى بعدكَ و لذّل ينزل بى بعدك من لعلىّ اخيك و ناصر الدين من لوحى اللّه و امره ثم بكت و اكبّت على وجهه فقبّلته و اكبت عليه و على والحسن والحسين صلوات اللّه عليهم فرفع رأسه صلى اللّه عليه و آله و سلّم اليهم و يدها فى يده فوضعها فى يد علىّ و قال له يا اباالحسن هذه وديعة اللّه و وديعة رسُوله


/ 33