قولها - جنة العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنة العاصمه در تاریخ ولادت و حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) - نسخه متنی

حسن میر جهانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پروردگار آمرزنده و قرب جوار پادشاه جبّار قرار و آرام گرفت درود متصل فرستد خدا بر پدرم كه پيغمبر او و امين وحى او و برگزيده او و اختيار كرده شده و خشنود شده از او است با رحمت خدا و بركات او

قولها


ثم التفتت الى اهل المجلس و قالت- انتم عباد اللّه نصب امره و نهيه و حملة دينه و وحيه وَ امناء اللّه على انفسكم و بلغائه الى الامم و زعمتم حق لكم للّه فيكم عهد قدمه اليكم و بقيّة استخلفها عليكم كتاب اللّه الناطق والقرآن الصّادق والنور الساطع والضياء اللامع بيّنة بصائره منكشفة سرائره متجليّة ظواهره مغتبطة به اشياعه قائد الى الرضوان اتباعه مؤدّ الى النّجاة اسماعه به تنال حجج اللّه المنوّرة و عزائمه المفسّرة و محارمه المحذّرة و بيّناته الجالية و براهينه الكافية و فضائله المندوبة و رخصه الموهوبة و شرايعه المكتوبة فجعل اللّه الايمان تطهيرا لكم من الشرك والصلوة تنزيها لكم عن الكبر والزكوة تزكية للنفس و نماءاً فى الرزق والصيام تثبيتا للاخلاص والحجّ تشييدا للدّين والعدل تنسيقا للقلوب و طاعتنا نظاما للملّة و امامتنا امانا من الفرقة والجهاد عزّا للاسلام والصبر معونة على استيجاب الاجر والامر بالمعروف مصلحة للعامّة و برّ الوالدين وقاية من السّخط و صلة الارحام منماة للعدد والقصاص حقنا للدّماء والوفاء بالنذر تعريضا للمغفره و توفية المكائيل والموازين تغييرا للجنس والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرّجس و اجتناب القذف حجابا عن اللعنة و ترك السرقة ايجابا للعفّة و حرّم اللّه الشرك اخلاصاً له بالربوبيّة فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه وَ لا تَمُوتُنَّ اِلا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ واطيعوا اللّه فيما امركم به و نهاكم عنه اِنَمَّا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ

شرح لغات


قولها عليهَاالسلام- و بلغائه الى الامم يعنى رساننده ايد احكام را به مردمان زيرا كه شما درك صحبت پيغمبر را كرده ايد زعمتم حق لكم: يعنى گمان كرده ايد كه ذكر كرده شد براى شما ثابت است برايتان و آن نامها براى شما راست است و استحقاق آن را داريد- و ممكن است كه قرائت آن به صيغه مجهول باشد و در ايراد لفظ زعم اشعار است بر اينكه متصّف به آن اسماء نيستند در حقيقت و ادّعاى دروغى است كه مى كنند- و ممكن است كلمه حقّ لكم جمله مستانفه باشد يعنى گمان كرديد كه چنين هستيد و سزاوار است كه چنين باشيد ليكن كوتاهى كرديد- و در بعضى از نسخه ها است كه زعمتم حق له فيكم و عهد يعنى گمان كرديد كه حقى است براى خدا در ميان شما و عهديست كه مقدّم

داشته شده است در ميان شما- للّه فيكم عهد و بقيّة مراد از عهد وصيت است و بقيّه مرد آن چيزيست كه باقى مى گذارد در كسان خود مراد از جمله عهدٌ آن چيزيست كه به آن وصيت كرده در ميان اهل بيت و عترت خود و از جمله بقيّة قرآن است- و در روايت احمد بن ابى طاهر است و بقيّة استخلفنا عليكم و معنا كتاب اللّه پس مراد به بقيه قرآن است و اهل بيت او و مراد از عهد آن چيزيست كه پيغمبر وصيّت به آن كرده در حق ايشان

والبصائر: جمع بصيرة است كه مراد حجت باشد و منكشفة سرائره: مراد از انكشاف سرائر واضح شدن آنها است نزد حاملين قرآن- مغتبطة به اشياعه: غبطه عبارت است از آرزو كردن شخص حال كسى را كه غبطه او را خورده امّا نمى خواهد زايل شدن آن را از آن شخص يعنى غبطه خورده مى شوند شيعيانى كه پيروى از او كرده اند- علامه مجلسى عليه الرحمة فرموده كه اين فقره در ساير خطبى كه روايت كرده شده نيست- مؤد الى النجاة اِسْماعه: اسماع از باب افعال است يعنى شنواندن و در ساير روايات استماعه است يعنى گوش دادن و شنيدن- و عزائمه: محكمات آنست- و فضائل: مستحباتست- و بالرخص: مباحات است بلكه شامل مكروهات هم مى شود- و شرايع سواى اين احكام مانند حدود و ديات است بلكه شامل عموم هم مى شود. امّا حجج البينات والبراهين: ظاهر اينست كه بعضى براى تاكيد است براى بعضى ديگر و ممكن است براى تخصيص همه آنها باشد نسبت به بعضى ديگر كه متعلق به اصول دين است به مناسباتى- و در روايت ابن ابى طاهر چنين است و بيّناته الجاليه و جمله الكافية مراد از بينات محكمات است و مراد از جمل متشابهات است و توصيف كردن جُمَلْ به كافيه براى دفع توهم نقص است در آن به علّت مجمل بودن زيرا كه همان مجمل هم كافى است در آنچه كه اراده شده و كفايت مى كند معرفت راسخين در علم به آنچه كه از آن قصد شده زيرا كه آنها مفسّر آنند براى غير خود- و محتمل است كه مراد از جُمَل عموماتى باشد كه از آن استنباط احكام مى شود- تزكية للنفس يعنى براى پاك كردن چركهاى گناهان و بخل و صفات رذيله چنانچه خداى عزّوجل فرموده تطهّرهم و تزكيّهم- و نماءً فى الرزق اشاره است به آيه شريفه وَ ما آتيتم من زكوة تريدون وجه اللّه فاولئك هم المضعَفُون- تثبيتا للاخلاص يعنى براى محكم كردن اخلاص و ثابت و باقى داشتن آن و تخصيص دادن روزه را براى اخلاص به جهت اينست كه روزه امرى است عدمى كه ظاهر نمى شود براى كسى غير از خدا و اين دورتر است از ريا و نزديكتر است به اخلاص و اين يكى از وجوهى است براى تفسير حديث مشهور الصوم لى و انا اجزى به- تشييداً للدين اختصاص دادن تشييد را براى دين براى اينست كه ظاهر و واضح است از جهت تحمل كردن مشقتّها و بذل كردن جان و مال كه اتيان به اينها دليل است بر ثابت بودن دين يا اينكه موجب استقرار دين مى شود در نفس به سبب اين علّتها و غير آنها از چيزهائى كه ما نمى دانيم- محتمل است كه اشاره باشد به آنچه از اخبارى كه وارد شده بطرق مختلفه كثيره كه يكى از علّتهاى حج مشرف شدن خدمت امام و نمودن اينكه من از ياران و ياوران اويم و ياد گرفتن شرايع دين از آن حضرت است- و در كتاب علل الشرايع در روايت ابن ابى طاهر به جاى كلمه تشييدا- تسليةً آورده شايد مراد از آن تسليه نفس باشد به سبب تحمل سختيها و بذل اموال براى مقيّد بودن به دين. تنسيقا للقلوب: تنسيق به معناى تنظيم است. والصبر معونة على استيجاب الاجر: يعنى صبر كمك و يارى كننده

وقاية من السخط: يعنى براى محفوظ ماندن از خشم آن دو يا از خشم خدا. منماة للعدد: منماة اسم مكان است يا مصدر ميمى يعنى سبب مى شود براى كثرت اولاد و عشاير و قطع آن سبب هلاكت و نابود شدن است تغييراً للجنس: در بعضى از روايات لِلْبَخسة يعنى تا كم نشود مال كسى كه در وزن و كيل كم مى دهد زيرا كه تمام دادن در مكيال و ميزان موجب زياد شدن مال مى شود- يا مراد اينست كه كم نكنند مالهاى مردمان را و اين كم دادن در كيل و وزن عقلا قبيح است و واجب است اجتناب از آن عقلاً و وجه اوّل اولى است و آن اشاره است به آنكه خداى تعالى فرموده و لعنوا فى الدنيا والاخرة ايجابا للعفّة: يعنى براى آنكه موجب عفت مى شود از تصرف در اموال مردمان مطلقا يا برگشت مى كند به آنچه كه گفته شد و همچنين است معناى فقره بعد اين فقره و از كتاب كشف الغمه نقل شده بعد از كلمه للعفّة والتنزّه عن اَمْوال الايتام والاستيثار بفيئهم اجارة من الظلم- والعدل فى الاحكام ايناساً للرعيّة- والتبرىّ من الشرك اخلاصاً للربوبيّة

تَرجُمَه


يعنى پس توجه كرد به جالسين مجلس و فرمود شما بندگان را خدا نصب فرموده براى اوامر و نواهى خود و اينكه حاملين دين او و وحى او باشيد و امينهاى خدا باشيد بر نفسهاى خودتان و احكام خدا را به مردمان برسانيد زيرا كه شما درك صحبت پيغمبر را كرده ايد و گمان مى كنيد كه آنچه را كه ياد كرده ثابت است براى شما و آن نامها راست مى آيد بر شما و شما استحقاق آنها را داريد يا اينكه مراد اينست كه چنين مى پنداريد كه شما آنطور كه گفته شد هستيد و حال آنكه بايد آنطور باشيد زيرا كه پيش از اين خدا از شما عهد گرفته و بازمانده اى قرار داده است كه خليفه و جانشين باشد در ميان شما و آنها قرآن است و عترت كه اهل بيت پيغمبر شما است كه آنها حجتند بر شما قرآن كلام راست خدا و نور تابنده و روشنى درخشنده ايست كه حجتهاى خدا بيان كننده و واضح كننده اند باطنهاى آن و جلوه دهنده ظاهرهائى كه پيرو آن به سبب آن غبطه مى خورند كشنده است تابعين خود را به سوى رضوان و خشنودى خدا شنوانيدن آن كشاننده است به سوى نجات و يا استماع كننده آن روان كننده است مستمع را به راه نجات به سبب آن رسيده مى شود به حجتهاى روشن كننده و روشنى دهنده و محكمات به وضوح پيوسته و به محرّمات ترساننده و به بينات روشن و پيداى آن و دليلهاى كفايت كننده آن و مستحبات و مكروهات و مباحات و حدود و ديات و همه آنچه تشريع شده است در آن

پس قرار داده است خدا ايمان را براى پاك كردن شما از شريك قرار دادن براى او- و نماز را براى پاك كردن شما از كبر يعنى از خودخواهى و خودپسندى و خودپرستى و بزرگى به خرج دادن بر ديگران- و زكات را قرار داده براى پاكيزه شدن نفس و نموّ و زياد شدن مال- و روزه را براى ثابت ماندن در اخلاص به خدا در طاعات و عبادات- و حج بجا آوردن را براى محكم ساختن امر دين- و عدل را براى منظّم كردن و به دست آوردن دلها- و طاعت را براى نظام ملّت- و امامت و پيشوائى ما را براى ايمن بودن از تفرقه و جدائى از يكديگر- و جهاد را براى غلبه دادن اسلام بر ساير دينها- و صبر و شكيبائى را معين و كمك قرار داده براى بجا آوردن طاعات و ترك محرمات و گناهان و تحمل مصيبتها و بلاها كه موجب مى شود

اجر و مزد را در دنيا و آخرت كه به آنست تماميت طاعات و ترك شدن گناهان- و امر به معروف را براى مصلحت عموم- و نيكى كردن در حق پدر و مادر را براى محفوظ ماندن از خشم ايشان و يا خشم خدا- و صله ارحام بجا آوردن را براى زياد شدن اولاد و عشاير و زياد شدن شماره سالهاى عمر- و قصاص را براى ريخته نشدن خون بناحق- و وفاء به نذر را براى در معرض آمرزش درآمدن- و تمام دادن كيل و وزن را براى زياد شدن و بركت مال به علت كم ندادن و مال خود را آلوده به حرام يا نجس معنوى نكردن- و حرمت شراب و مسكرات را براى تنزيه از پليدى شدن- و اجتناب از نسبت زنا دادن به زنان محصنات را براى مانع شدن از لعنت- و دزدى نكردن را موجب پاكدامنى و عفت شدن- و حرام كرده است خدا شريك قرار دادن براى او را براى خالص كردن بندگى و عبادات و اعمال را مخصوص پروردگارى او پس بپرهيزيد از سخط خدا آنچه را كه حق پرهيزگارى است و نميريد البته البته مگر اينكه مسلمان باشيد در وقت مردن و اطاعت كنيد خدا را در آنچه كه به شما امر فرموده است و خوددارى كنيد از آنچه كه شما را از آن نهى فرموده- جز اين كسانى از خدا مى ترسند كه دانايانند

قولها


ثم قالت- ايّها الناس اعلمُوا انّى فاطمة و ابى محمّد صلّى اللّه عليه و آله اقول عوداً و بدءاً و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططاً- لَقَدْ جاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِّتُمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمؤْمِنينْ رَءُوفٌ رَحيمٌ- فان تعزّوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نساءِكم و اخا ابن عمّى دون رجالكم و لنعم المعزّى اليه صلى اللّه عليه و آله فبلّغ الرّسالة صادعاً بالنّذارة مائلا عن مدرجة المشركين ضاربا بثجهم آخذاً باكظامهم داعياً الى سبيل ربّه بالحكمة والموعظة الحسنة يكسر الاصنام و ينكث الهام حتّى انهزم الجمع و ولّوا الدّبر حتى تفرّ الليّل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه وَ نطق زعيم الدّين و خرست شقاشق الشياطين و طاح وشيز النفاق و انحلّت عُقَد الكفر والشقاق و فُهْتُمْ بكلمة الاخلاص فى نفر من البيض الخماص و كنتم على شفا حفرة من النّار مذقة الشارب و نهزة الطامع و قبسة العجلان و موطأ الاقدام تشربون الطرق و تفتاتون الورق اذلّة خاسئين تخافون ان يتخطفكم الناس من حولكم فانقذكم اللّه تبارك و تعالى بمحمّد صلى اللّه عليه و آله بعد اللتيّا و اللتى و بعد ان منى بهم الرّجال و ذوبان العرب و مردة اهل الكتاب كلّما او قدوا نارا للحرب اطفأها اللّه و نجم قرن للشيطان و فغرت فاغرة من المشركين قذف اخاه فى لهواتها فلا ينكفى ءُ حتى يطأ صماخها باخمصه و يخمد لهبها بسيفه مكدودا فى ذات اللّه مجتهداً فى امر اللّه قريبا من رسول اللّه سيّد اولياء اللّه مشتمرا ناصحاً مجدّا كادحاً

شرح لغات


الشّطَطَ: بفتح شين و طا دور شدن از حق و تجاوز كردن از حد در هر چيزى و در كتاب كشف الغمة عبارت چنين است- ما اقول سرفا و لا شططا من انفسكم يعنى زيادتى در قول نمى كنم و از حد خود هم تجاوز نمى كنم- چيزى از ولادت جاهليت به او نرسيده بلكه از نكاح پاكيزه بوجود آمده چنانچه از امام صادق عليه السلام روايت شده- و گفته شده است كه من انفسكم يعنى از جنس شما بشر از عرب پس از اولاد اسماعيل- عزيز عليه ما عنتم يعنى سخت است و مشقت دارد بر او كه ضررى به شما وارد آيد به سبب ترك ايمان يا مطلقا- حريص عليكم يعنى حريص است بر ايمان آوردن شما و صلاح كارهايتان- بالمؤمنين رءوف رحيم يعنى به كليه مؤمنين چه از شما باشد يا غير شما شدت مهربانى و رحمت را دارد يا مراد اينكه با مطيعين اهل ايمان رؤف است و با گناهكاران هم مهربان است و گفته شده كه به خويشان و نزديكان رئوف است و با دوستان خود مهربان است و گفته شده رئوف است با كسى كه او را ديده است و مهربان است با كسى كه او را نديده است- و مقدم داشتن كلمه بالمؤمنين را بر رئوف رحيم براى شدت اهتمام است به متعلق آن- فان تعزوه يعنى اگر ذكر كرديد نسب او را و شناختيد او را مى يابيد كه او پدر من است و برادر پسر عم من- و ممكن است انتساب اعم از نسب باشد و آنچه در آخر به آن عارض شود- و ممكن است كلمه اخا ابن عمّى بصيغه ماضى باشد- و در بعضى از نسخه ها اين جمله چنين آورده شده (فان تعزروه و توقروه صادعاً بالنذارة)- الصدّع: بلند سخن گفتن است و از اين باب است گفته خداى تعالى فاصدع بما تؤمر- يعنى صدا را بلند كن به آنچه كه فرمان داده شدى- النذارة: بكسر نون دانا كردن و بيم دادن است بر وجه تخويف- المدرجة: مذهب و مسلك را گويند- و از كشف الغمه عبارت چنين نقل شده (ناكباً عن سنن مدرجة المشركين) يعنى در حالتى كه عدول كننده است از روشهاى مذهب و مسلك مشركين ضارباً بثجهم آخذا باكظامهم- بَثَجْ بفتح با و ثاء سه نقطه وسط و معظم چيزى را گويند- و كَظَمْ بفتح كاف و ظا محل بيرون آمدن نَفَس را گويند- يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله از زيادتى مشركين هيچ باكى نداشت و در دعوت با آنها مدارا نمى كرد داعياً الى سبيل ربّه: خواننده بود به سوى راه پروردگار خود چنانچه خداى تبارك و تعالى او را امر فرموده ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسَن- يعنى دعوت كن به سوى راه پروردگار خودت به برهانهاى قاطع براى خواص و به پند و اندرزهاى نيكوى قانع كننده و چيزهائى كه سبب عبرت است براى عوام و مجادله كن با ايشان به آنچه كه نيكوتر است براى الزام منكرين و آنهائى كه عناد دارند به مقدمات مسلمه مشهوره غير از مغالطات و شعريّات كه اين دو براى پيغمبران سزاوار نيست- يكسر الاصنام و ينكث الهام: نكث انداختن مرد است بر سر او و هام جمع هامه است بتخفيف در هر دو و آن نيز به معناى سر است و مراد از آن كشتن رؤساء مشركين و نابود كردن آنها است و ذليل كردن آنها يا مراد مطلق مشركين است و گفته شده كه مراد انداختن بتها است بر روى سرهاشان و اين توجيه دور به نظر مى آيد خصوص نظر به مابعد آن- حتى تفرى الليل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه و تفرى الليل يعنى شكافته شود شب تا روشنى صبح ظاهر شود و هوا روشن گردد- و نطق زعيم الدين زعيم قوم بزرگ قوم را گويند و كسى كه از جانب ايشان سخن گويد- واسفر الحق عن محضه يعنى پرده از خالص حق برداشته شود- و خرست

شقاشق الشياطين خَرِسَ بكسر راء و شقاشق جمع شقشقه است بكسر شين و آن رِيَهْ را گويند كه مراد شُشْ و جگر سفيدى باشد و چيزى كه از آن خارج شود و آن كفى است كه شتر از دهان خود بيرون مى كند زمانى كه به هيجان درمى آيد و زمانى كه به خطيب گفته شود در هنگام سخن گفتن كه صاحب شقشقه است آن را شبيه مى كنند به شتر نرى كه كف از دهان بيرون كند- و اسناد خرس بشقاشق مجازى است و طاح وشيط النفاق يعنى وقتى كه هلاك شد يا مشرف به هلاكت است و روى زمين افتاد- وشيظ بشين و ظاء معجمتين مراد اشخاص رذل و پست از مردمانند چنانچه گفته شده است ايّاكم و الوشايظ يعنى بر شما باد دورى كرن از مردمان پست و رذل- و جوهرى در صحاح گفته وشيظ كسانى هستند كه اصل آنها يكى نيست- و هرگاه وسيط بسين و طاء بى نقطه باشد مراد اشرف قوم خود باشد از حيث نسب و محل او رفيع تر باشد چنانچه در بعضى از نسخه ها چنين ضبط شده و بى مناسبت نيست- و فهتم بكلمة الاخلاص فى نفر من البيض الخماص يعنى و به دهان آورديد كلمه اخلاص را كه لااله الّااللّه باشد و اين تعريضى است به مخاطبين به علت اينكه ايمانهاشان زبانى بوده و قلبى نبوده- البيض جمع ابيض است كه مراد سفيد پوستها باشند نه سياه پوستها- والخماص بكسر خاء جمع خميص است و خِماصّه مراد شكمهاى گرسنه است- و مراد از بيض خماص اهل بيت پيغمبر و ائمه عليهم السلامند و تائيد مى كند اين معنى را نسخه صاحب كشف الغمة فى نفر من البيض الخِماص الذين اذهب اللّه عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا و وصف ايشان به بيض براى سفيدرو بودن ايشان است و اين از قبيل توصيف مرد است به اَغَرّ و خِماص به جهت اينكه هميشه به سبب روزه داشتن شكمهاى ايشان گرسنه است و يا به سبب كم خوردن و پاكدامن بودن از اموال مردمان به باطل يا مراد از ايشان كسانى بودند كه از عجم بودند مانند سلمان فارسى و غير او چنانچه بر اهل فارس بيض الوجوه اطلاق مى شده به علت اينكه در رنگهاى ايشان سفيدى بر غير آن از رنگها غلبه داشته و اموال ايشان غالباً نقره بوده چنانچه اهل شام را حُمُر مى گفتند براى اينكه رنگهاى ايشان غالبا سرخ بوده و طلا در اموال ايشان غلبه داشته- وجه اول اظهر از وجوه ديگر است و ممكن است اعتبار نوع تخصيص مخالفين را در نظر داشته و مراد از بيض و خماص كملين از آنها بوده اند و كنتم على شفا حفرة من النار: شفا كنار و طرف هر چيزى را گويند يعنى مى باشيد شما بر كنار جهنم و مى خواهيد در آن داخل شويد

به علت مشرك بودن و كافر بودنتان- مذقة الشارب و نهزة الطامع: مزقه به معنى آشاميدن و نُهزة بضم نون به معنى فرصت يعنى محل فرصت مراد اينست عدّه كمى هستيد كه سلب نمى كنند شما را مردمان به آسانى- و قبسة العجلان- قبسه بضم قاف شعله اى از آتش را گويند از معظم آن گرفته شود و اضافه شدن آن به عجلان بيان است براى كمى آن و كوچكى آن- و موطى الاقدام مثلى است مشهور در مغلوبيت و مذلّت. تشربون الطرق بفتح طا آب بارانى است كه شتر در آن بول كرده باشد و پشكل انداخته باشد. و تفتانون الودق: و قطع مى كنيد پوست را دباغى نشده و مراد از اين سخنان خباثت مشرب و خشونت ماكل آنها است به علت اينكه نمى دانستند امر دنياى خود را چگونه اداره كنند به علت فقر و احتياجى كه داشتند و عده ايشان هم كم بود و مى ترسيدند از دشمنان و ذليل و ترسناك بودند كه آنها

بربايند و به ذلّت از كسانِشان دورشان كنند- واللتيّا والتى بفتح لام و تشديد ياء تصغير التى است و بعضى ضمّ لام را در آن جايز دانسته اند و اين هر دو كنايه از داهيه كوچك و بزرگست. بعد ان منى ببُهَم الرّجال و ذوبان العرب و مردة اهل الكتاب- مُنِىَ بصيغه مجهول يعنى مبتلا شد و بُهَم بر وزن صُرْدَ مراد شجاعانى هستند كه پروائى ندارند و بى باكانه و در هر كجا بخواهند وارد مى شوند و ذؤبان العرب: يعنى دزدان و گدايان ايشان مى باشند كه مالى ندارند و اعتمادى بر ايشان نيست و مَرَده اهل كتاب يعنى سركشهاى متكبر تجاوزكننده از حدّ خود كه هر چه آتش جنگ را مى افروختند خدا آن را خاموش مى كرد- و نجم قرن للشيطان و ستاره اى كه درآمد و قوه داد شيطان را مراد امّت و تابعين او باشند و فغرت فاغرة من المشركين و باز كرد دهان خود را به تعدى و تجاوز طايفه اى تعدى كننده از مشركين. و قذف اخاه فى لهواتها و انداخت برادر خود را مانند سنگى در دهان خود و جائيد، لهوات گوشت پاره ايست كه در آخر دهان است- و در بعضى از نسخه ها فى مهواتها بميم ضبط شده با سكون ها مراد گودال هائيست كه در ميان دو كوه واقع شده و مانند آنها- و مراد از اين جمله ها اين است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله هر چند اراده او را كردند طايفه اى از مشركين يا براى او داهيه اى عارض شد از داهيه هاى بزرگ على را مى فرستاد براى دفع آن و او را در معرض مهالك قرار مى داد- فلا ينكفى ء حتّى يطأ صماخها باخمصه و يخمد لهبها بسيفه انكفأ بهمزه به معناى رَجَعَ است يعنى برگشت فلا ينكفى ء يعنى برنمى گردد، صِماخ بكسر صاد سوراخ گوش را گويند و اخمص آنچه را از كف دست و پا بر زمين قرار نمى گيرد يعنى گودى كف دست و گودى كف پا را گويند كه هنگام راه رفتن روى زمين نمى رسد و تعبير وحى صماخ باخمص عبارت از قهر و غلبه است به ابلغ وجه- و يخمد لهبها بسيفه: اخماد فرونشاندن شعله آتش است و اين استعاره بليغه است كه در زبان عرب شيوع دارد- مكدوداً فى ذات اللّه مكدود يعنى رنج برده و تعب كشيده و فى ذات اللّه يعنى در فرمان خدا و دين او و آنچه متعلق به او است- و در كشف الغمه چنين روايت كرده مكدودا دءوبا فى ذات اللّه- سيّد اولياء اللّه صفة رسول خدا است و مجرورا خوانده مى شود و ممكن است به نصب دال خوانده شود تا عطف بر احوال سابقه باشد چنانچه مؤيد آن است روايت ابن ابى طاهر كه در آن است سيّدا فى اولياء اللّه- مشمّرا ناصحاً مجّداً كادِحاً تشمير در امر مراد همت گماشتن و جدّ و جهد كردن در كار است و كدح به معناى كوشش كردن در كار است

تَرجُمَه


يعنى فرمود اى گروه مردمان منم فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله برگشت مى كنم به سخن خود و ابتداء مى كنم به آن و آنچه را مى گويم غلط نمى گويم و از حدّ تجاوز نمى كنم در هر چيزى و از حق دور نمى شوم هرآينه آمد شما را فرستاده و پيغمبرى از خود شما يا از نفيس ترين شماها از عرب و فرزندان اسماعيل ذبيح الله كه در ولادت چيزى از پليديهاى

جاهليت به او نرسيده و سخت و دشوار است بر او كه در اثر ايمان نياوردن شما به خداى يگانه زيانى به شما برسد و حريص است بر ايمان آوردن شما و صلاح كارهايتان و با همه مؤمنان چه از شماها باشد و چه از غير شما مهربان و رحيم دل است و يا آنكه با اطاعت كنندگان از اهل ايمان مهربان و با گناهكاران از ايشان رحم كننده است پس او را ياد كنيد و بشناسيد مى يابيد كه او پدر من است نه پدر زنهاى شما و برادر پسر عمّ من على است نه برادر مردهاى شما و هرآينه او نيكو عزت داده شده ايست درود پيوسته خدا بر او و اهلبيت او باد او است كه تبليغ رسالت كرد و به صداى بلند فرمان خدا را رسانيد و بيم داد و ترسانيد و شما را برگردانيد از روشى كه داشتيد كه آن روش شرك و گمراهى بود و به امر عظيمى نَفَسْهاى مشركين را گرفت و از زيادتى مشركين هيچ باكى نداشت و در دعوت خود با آنها مدارا نمى كرد و خواننده بود آنها را به سوى راه پروردگار خود به حكمت و پند نيكو بتها را مى شكست و شمشير بر فرق آنها مى زد و بزرگان آنها را كشت يا مراد اينكه بتهاى آنها را مى شكست و بر سر آنها مى انداخت و با آنها جنگيد تا جمعيت آنها فرارى شدند و شكست خوردند و از سر شب تاريك تا صبح روشن با آنها جنگ مى كرد و بزرگ دين بود در سخنرانى و از حق خالص پرده برداشت و شُشْهاى آنها كه مانند شترهاى مست از آن كف بر لب مى آوردند از حلقومشان بيرون آورد و اشخاص رذل و پست شيطان صفت بى اصل و نسب را از پا درآورد تا اينكه شماها به زبانهايتان لااله الاالله گفتيد و گره هاى كفر و شرك و نفاق را باز كرديد به سبب چند نفرى از مؤمنهاى سفيدرو كه در اثر روزه داشتن به گرسنگى مى گذرانيدند (مراد اهل بيت و خاصان آن حضرتند) در حالى كه در آن وقت شماها در اثر كفر و شرك و بى ايمانى در كنار جهنم بوديد و فرصت داشتيد كه سلب نمى كردند شما را مردمان به آسانى از حيث كمى و كوچكى و در زير پاها بوديد يعنى خيلى پست و ناچيز بوديد و آب بارانى كه شتر در آنها بول كرده و در آن فشكل انداخته بود مى آشاميديد و پوست دباغى نشده را مى خورديد (اين فرمايش كنايه است از خباثت مشرب و خشونت خوراك آنها به علت اينكه نمى دانستند امر دنياى خود را چگونه اداره كنند و احتياج و بينوائى ايشان زياد بود) و شماره ايشان كم و از دشمنان مى ترسيدند و به ذلت و خوارى زندگى مى كردند و ترسناك بودند از اينكه آنها را از خود دور كنند و اين رنج بزرگى بود براى آنها و پس از آنكه مبتلا بوديد در دست شجاعانى بى پروا از گرگهاى عرب و متمردين يهود و نصارى و مجوس و سركشهاى متكبر تجاوزكننده از حدّ كه هر چه آتش جنگ را مى افروختند خدا آن را خاموش مى كرد و ستاره اى كه درآمده بود و شيطان آنها را قوه داده بود و مشركين دهانهاى خود را باز كرده بودند به تعدى و تجاوزكننده در داهيه هاى بزرگ پيغمبر صلى الله عليه و آله برادرش على را مى فرستاد براى دفع آن و او را در معرض مهالك قرار مى داد و او به قهر و غلبه بر آنها غالب مى شد و به شمشير خود آتشهاى جنگ را فرومى نشانيد و در راه خدا خود را به تعب و رنج مى انداخت در حالى كه سيّد و آقاى اولياء خدا بود همت مى گماشت كوشش و جد و جهد خود را به كار مى برد

قولها


و انتم فى رفاهيّة من العيش و ادعون فاكهون آمنون تتربصون بنا الدّوائر و تتوكّفون الاخبار و تنكّصون عند النّزال و تفرّون عند القتال فلما اختار اللّه لنبيّه دار انبيائه و مأوى اصفيائه ظهر فيكم حسيكة النفاق و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين فخطر فى عرصاتكم واطلع الشيطان رأسه من مغرره هاتفا بكم فالقاكم لدعوته مستجيبين و للغرّة فيه ملاحظين ثم استنهضكم فوجدكم خفافا و احمشكم فالقاكم غضابا فوسمتم غير ابلكم و اوردتم غير شربكم هذا والعهد قريب والكلم رخيب وَالجرح لمّا يندمل والرسول لمّا يقبر ابتداراً زعمتم خوف الفتنة اَلا فِى الْفِتْنَةِ سقطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لمحيطَةٌ بِالْكافِرينَ فهيهات منكم و كيف بكم وَ اَنّى تؤفكون و كتاب اللّه بين اظهركم اموره ظاهرة و احكامه زاهرة و اعلامه باهرة وَ زواجره لائحة و اوامره واضحة قد خلفتموه وراء ظهوركم ارغبة عنه تريدون ام بغيره تحكمون بِئْسَ لِلظَّالِمينْ بَدَلاً وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنَ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الاخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ لم تلبثوا الّا ريث ان تسكن نفرتها و سيلس قيادها ثم اخذتم تورون وقدتها و تهيّجون جمرتها و تستجيبون لهتافِ الشيطان الغوى واطفاء انوار الدّين الجلّى و اهماد سنن النبى الصفّى تسرون حسواً فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضرّاء و نصبر منكم على مثل خرّ المدى و خزّ السّنان فى الحشا و انتم تزعمون ان لا ارث لنا اَفَحُكْمَ الجاهِلِيّةِ تَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهُ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوْقِنُونَ

شَرح لغات


قولها عليهاالسلام. وادعون يعنى خافضون به معناى فروتنى كنندگان گفته مى شود وَدَعَ الرّجل يعنى آرام گرفت مرد- و فكاهه بضم كاف و فتح آن مصدر است به معنى مزاح كردن و نيز فاكهون به معناى ناعمون است و به معنى آمِنون هم آمده است. تتربصون بنا الدوائر يعنى منتظر باشيد به سبب ما حوادث روزگار و عاقبتهاى بد را و اينكه نعمت از شما گرفته شود و به شدّت بيفتيد و بلا بر شما نازل شود- تتوكفون الاخبار يعنى در انتظار خبرهاى بد و مصيبتها و مواجه شدن با جنگ باشيد- و تنكصون عند النزال يعنى منتظر بازگشت از چيزى باشيد و فتنه هائى كه به شما رومى آورد و مقصود از اين فقرات اينست كه هرگز ايمان نخواهيد آورد- حسيكة به معنى عداوت و دشمنى است- و سمل الثوب به معناى كهنگى جامه است- جِلْباب بكسر جيم به معنى لحاف و جامه گشاديست كه زن به خود

مى گيرد كه مراد چادر و رداء باشد- كظوم به معنى سكوت است- نَبَغَ الشي ء به معناى ظهر است يعنى آشكار شد- خامل: شخص گمنام و بى صدا را گويند- واقلوّن به معناى اذلّون است و در بعضى از روايات الاوّلين است- و در كشف الغمة عبارت را چنين آورده فنطق كاظم و نبغ خامل و هدر فنيق الكفر يخطر فى عرصاتكم- الهدير به معناى رد كردن شتر است صدا را در بينى خود- فنيق: شتر نرى را گويند كه نزد صاحبش از جهت گرامى بودنش بر آن سوار نشوند و بارى بر او نبندند. فخطر فى عرصاتكم گفته مى شود خطر البعير بذنبه زمانى كه دُم خود را هر مرتبه اى بلند كند و بر ران خود بزند- و مغرز الرأس: بكسر ميم آن چيزى را گويند كه در آن پنهان شوند و گفته شده كه در اين كلام تشبيه فرموده است شيطان را به خارپشت كه در هنگامى كه ترسناك نيست سر خود را بيرون مى آورد و نيز تشبيه فرموده به مرد حريصى كه مى خواهد در كارى اقدام كند گردن خود را مى كشد به طرف آن. هاتف: صيحه زننده را گويند الفاكم يعنى مى يابد شما را- الغره: بكسر غين به معناى غرور و خدعه و فريب است و ضمير مجرور راجع بشيطان است- و ملاحظة الشى ء اصل آن از لَحْظ است به معنى نظر كردن به گوشه چشم و اين هنگامى است كه دل به چيزى علاقه مند باشد پس مراد چنين است كه مى يابد شيطان شما را كه در پذيرفتن خدعه شيطان به شدت حاضريد و به پذيرفتن خدعه هاى او چشم دوخته ايد و مى خواهيد كه شما را فريب دهد- استنهضكم يعنى امر كرده است شما را براى برپا داشتن شما امر او را. فوجدكم خفافاً يعنى يافته است كه شما به آسانى امر او را اطاعت مى كنيد- و احمشكم يعنى به غضب درمى آورد شما را به غضب خود تا به شدّت امر او را انجام دهيد يا خودتان براى انجام دادن امر او غضبناك مى شويد- و در كتاب مناقب قديمه بنابر آنچه نقل شده به جاى خفافا عطافا روايت كرده يعنى اطاعت كردن شما امر شيطان را از روى ميل و شفقت است و اين عبارت لفظا و معناً اظهر به نظر مى آيد. الوسم يعنى داغ نهادن و اثر آن والورود: حاضر شدن آب است و در اينجا مراد احضار نيست والشِرب: بكسر شين بهره بردن از آب است و اين دو كنايه است از غصب حق خلافت و امامت و ميراث نبوّت- و در كشف الغمه عبارت چنين است و اوردتموها شربا ليس لكم هذا والعهد قريب والكلم رحيب. كلم به معناى جرح و رُحب: بضم راء به معناى گشايش است و لمّا يندمل يعنى هنوز اصلاح نشده و لمّا يُقْبَر يعنى هنوز دفن نشده ابتدارا مفعول له يا مطلق و محتمل است مصدر باشد بتقدير فعل و در بعضى از روايات بداراً وارد شده زعمتم خوف الفتنة يعنى ادّعا كرديد و به دروغ و خدعه براى مردمان آشكار كرديد كه ما در سقيفه گرد آمديم براى دفع فتنه با اينكه غرض شما غصب خلافت بوده و اين خود عينه فتنه است و اين جمله اقتباس از آيه شريفه است كه فرموده لمّا سقطوا- و هيهات براى تبعيد است و در مقام تعجب آورده مى شود چنانچه كيف و انّى هم در تعجب استعمال مى شوند- و تؤفكون به معناى تصرفون است كنايه از اينكه كجا مى برد شيطان شما را و حال آنكه

/ 33