حصار شكني - جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضعف و زبوني و كدورت و تفرق و كودني را از بين مي برد ، خلطها كه به تعبير قرآن " دس " ناميده مي شود از بين برده و غشها را زايل و عيار را خالص مي كند . شاه جان مر جسم را ويران كند بعد و يرانيش آبادان كند اي خنك جاني كه بهر عشق و حال بذل كرد او خان و مان و ملك و مال كرد ويران خانه بهر گنج زر وز همان گنجش كند معمورتر آب را ببريد و جو را پاك كرد بعد از آن در جو روان كرد آب خورد پوست را بشكافت پيكان را كشيد پوست تازه بعد از آنش بردميد كاملان كز سر تحقيق آگهند بي خود و حيران و مست و واله اند نه چنين حيران كه پشتش سوي اوست بل چنان حيران كه غرق و مست دوست

حصار شكني

عشق و محبت ، قطع نظر از اينكه از چه نوعي باشد - حيواني جنسي باشد يا حيواني نسلي و يا انساني - و قطع نظر از اينكه محبوب داراي چه صفات و مزايايي باشد ، دلير و دلاور باشد ، هنرمند باشد يا عالم و يا داراي اخلاق و آداب و صفات مخصوص باشد ،انسان را از خودي و خودپرستي بيرون مي برد . خودپرستي محدوديت و حصار است . عشق به غير مطلقا اين حصار را مي شكند . تا انسان از خود بيرون نرفته است ضعيف است و ترسو و بخيل و حسود و بدخواه و كم صبر و خودپسند و متكبر ، روحش برق و لمعاني ندارد ،نشاط و هيجان ندارد ، هميشه سرد است و خاموش ، اما همينكه از " خود " پا بيرون نهاد و حصار خودي را شكست اين خصائل و صفات زشت نيز نابود مي گردد . هر كه را جامه زعشقي چاك شد او ز حرص و عيب كلي پاك شد خودپرستي به مفهومي كه بايد از بين برود يك امر وجودي نيست ، يعني نه اينست كه انسان بايد علاقه وجودي نسبت به خود را از بين ببرد تا از خودپرستي برهد . معني ندارد كه آدمي بكوشد تا خود را دوست نداشته باشد . علاقه به خود كه از آن به " حب ذات " تعبير مي شود به غلط در انسان گذاشته نشده است تا لازم گردد از ميان برداشته شود . اصلاح و تكميل انسان بدين نيست كه فرض شود يك سلسله امور زائد در وجودش تعبيه شده است و بايد آن زائدها و مضرها معدوم گردند . به عبارت ديگر اصلاح انسان در كاستي دادن به او نيست ،در تكميل و اضافه كردن به او است . وظيفه اي كه خلقت بر عهده انسان قرار داده است در جهت مسير خلقت است ، يعني در تكامل و افزايش است نه در كاستي و كاهش . مبارزه با خودپرستي مبارزه با " محدوديت خود " است . اين خود بايد توسعه يابد .

اين حصار كه به دور خود كشيده شده است كه همه چيز ديگر غير از آنچه به او به عنوان يك شخص و يك فرد مربوط گردد را بيگانه و ناخود و خارج از خود مي بيند بايد شكسته شود . شخصيت بايد توسعه يابد كه همه انسانهاي ديگر را بلكه همه جهان خلقت را در بر گيرد .

پس مبارزه با خودپرستي يعني مبارزه با محدوديت خود . بنابراين خودپرستي جز محدوديت افكار و تمايلات چيزي نيست . عشق ، علاقه و تمايل انسان را به خارج از وجودش متوجه مي كند . وجودش را توسعه داده و كانون هستيش را عوض مي كند و به همين جهت عشق و محبت يك عامل بزرگ اخلاقي و تربيتي است ، مشروط به اينكه خوب هدايت شود و به طور صحيح مورد استفاده واقع گردد .

سازنده يا خراب كننده

علاقه به شخص يا شي ء وقتي كه به اوج شدت برسد ، به طوري كه وجود انسان را مسخر كند و حاكم مطلق وجود او گرد عشق ناميده مي شود . عشق ، اوج علاقه و احساسات است . ولي نبايد پنداشت كه آنچه به اين نام خوانده مي شود يك نوع است .

دو نوع كاملا مختلف است . آنچه از آثار نيك گفته شد مربوط به يك نوع آن است و اما نوع ديگر آن كاملا آثار مخرب و مخالف دارد . احساسات انسان انواع و مراتب دارد . برخي از آنها از مقوله شهوت و مخصوصا شهوت جنسي استو از وجوه مشترك انسان و ساير حيوانات است . با اين تفاوت كه در انسان به علت خاصي كه مجال و توضيحش نيست اوج و غليان زائد الوصفي مي گيرد و بدين جهت نام عشق به آن مي دهند و در حيوان هرگز به اين صورت در نمي آيد ، ولي به هر حال از لحاظ حقيقت و ماهيت ، جز طغيان و فوران و طوفان شهوت چيزي نيست . از مبادي جنسي سرچشمه مي گيرد و به همانجا خاتمه مي يابد . افزايش و كاهشش بستگي زيادي دارد به فعاليتهاي فيزيولوژيكي دستگاه تناسلي و قهرا به سنين جواني . با پا گذاشتن به سن از يك طرف ، و اشباع و افراز از طرف ديگر كاهش مي يابد و منتفي مي گردد .

جواني كه از ديدن روئي زيبا و موئي مجعد به خود مي لرزد و از لمس دستي ظريف به خود مي پيچد ، بايد بداند جز جريان مادي حيواني در كار نيست . اينگونه عشقها به سرعت مي آيد و به سرعت مي رود ، قابل اعتماد و توصيه نيست ، خطرناك است ، فضيلت كش است .

تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمي سود مي برد . يعني خود اين نيرو انسان را به سوي هيچ فضيلتي سوق نمي دهد اما اگر در وجود آدمي رخنه كرد و در برابر نيروي عفاف و تقوا قرار گرفت و روح ، فشار آنرا تحمل كرد ولي تسليم نشد به روح قوت و كمال مي بخشد . انسان نوعي ديگر احساسات دارد كه از لحاظ حقيقت و ماهيت با شهوت مغاير است . بهتر است نام آنرا عاطفه و يا به تعبير قرآن " مودت " و " رحمت " بگذاريم . انسان آنگاه كه تحت تأثير شهوات خويش است ، از خود بيرون نرفته است ، شخص يا شي ء مورد علاقه را براي خودش مي خواهد و به شدت مي خواهد . اگر درباره معشوق و محبوب مي انديشد بدين صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حداكثر تمتع را ببرد . بديهي است كه چنين حالتي نمي تواند مكمل و مربي روح انسان باشد و روح او را تهذيب نمايد . اما انسان گاهي تحت تأثير عواطف عالي انساني خويش قرار مي گيرد ، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پيدا مي كند ، سعادت او را مي خواهد ر مي خيزد . مهر و علاقه مادر به فرزند از اين مقوله است . ارادت و محبت به پاكان و مردان خدا ، و همچنين وطن دوستيها و مسلك دوستيها از اين مقوله است . اين نوع از احساسات است كه اگر به اوج و كمال برسد همه آثار نيكي كه قبلا شرح داديم بر آن مترتب استو هم اين نوع است كه به روح شكوه و شخصيت و عظمت مي دهد بر خلاف نوع اول كه زبون كننده است . و هم اين نوع از عشق است كه پايدار است و با وصال تيزتر و تندتر مي شود بر خلاف نوع اول كه ناپايدار است و وصال مدفن آن به شمار مي آيد .

در قرآن كريم رابطه ميان زوجين را با كلمه " مودت " و " رحمت " تعبير مي كند ( 1 ) و اين نكته بسيار عالي است . اشاره به جنبه انساني و فوق حيواني زندگي زناشوئي است . اشاره به اينست كه

1 - و من آياته ان خلق لكم من أنفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودش و رحمة ( سوره روم ، آيه 21 ) .

/ 81