او آمده بود كه با ظلم مبارزه كند نه آنكه ظلم را امضا كند . و از طرفي معاويه و تيپ او با اساس حكومت علي مخالف بودند . آنها مي خواستند كه خود مسند خلافت اسلامي را اشغال كنند ، و در حقيقت جنگ علي با آنها جنگ با نفاق و دوروئي بود .دسته سوم كه مارقين هستند روحشان روح عصبيتهاي ناروا و خشكه مقدسيها و جهالتهاي خطرناك بود . علي نسبت به همه اينها دافعه اي نيرومند و حالتي آشتي ناپذير داشت . يكي از مظاهر جامعيت و انسان كامل بودن علي اينستكه در مقام اثبات و عمل با فرقه هاي گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه كرده است . گاهي او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنياپرستان متجمل مي بينيم ، گاهي هم در صحنه مبارزه با سياست پيشه هاي ده رو و صد رو ، گاهي با مقدس نماهاي جاهل و منحرف . بحث خود را معطوف مي داريم به دسته اخير يعني خوارج . اينها ، ولو اينكه منقرض شده اند اما تاريخچه اي آموزنده و عبرت انگيز دارند .افكارشان در ميان ساير مسلمين ريشه دوانيده و در نتيجه در تمام طول اين چهارده قرن با اينكه اشخاص و افرادشان و حتي نامشان از ميان رفته است ولي روحشان در كالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمي سخت براي پيشرفت اسلام و مسلمين به شمار مي رود .
پيدايش خوارج
خوارج يعني شورشيان . اين واژه از " خروج " ( 1 ) به معناي سركشي و طغيان گرفته شده است . پيدايش آنان در جريان حكميت است . در جنگ صفين در آخرين روزي كه جنگ داشت به نفع1 - كلمه " خروج " اگر به " علي " متعدي شود دو معناي نزديك به يكديگر دارد : يكي در مقام پيكار و جنگ بر آمدن و ديگري تمرد و عصيان و شورش . خرج فلان علي فلان : برز لقتاله . و خرجت الرعية علي الملك : تمردت - المنجد . كلمه " خوارج " كه معادل فارسي آن " شورشيان " است از " خروج " به معناي دوم گرفته شده است .
اشخاصي بودند كه هرگز اتفاق نيافتاد كه خروج كنند ولي بر عقيده خوارج بودند . مثل آنچه درباره عمرو بن عبيد و بعضي ديگر از معتزله گفته مي شود . افرادي از معتزله كه در عقيده امر به معروف و نهي از منكر و يا در مسئله مخلد بودن مرتكب كبيره يا خوارج همفكر بوده اند درباره شان گفته مي شود